سیاسی 03 بهمن 1403 - 5 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
حمید کاویانی

مرثیه ای برای زندگان

این نوشته، به بهانه یک مرگ است. مرگ کسی که روزگاری کار و مهارت اش طنز بود و خنداندن؛

حمید کاویانی

این نوشته، به بهانه یک مرگ است. مرگ کسی که روزگاری کار و مهارت اش طنز بود و خنداندن؛ تلخ خنداندن. صاحب منصبان و اهل سیاست را به نیش طنز نقد می کرد و با زبانی سرخ می نواخت؛ اما سرانجام، جان اش چنان تلخ شد که دیگر زهرِ ماندن را تاب نیاورد و در غربت و در رنج، خودش را خلاص کرد؛ “سید ابراهیم نبوی”.
این نوشته، به بهانه این مرگ است؛ مرثیه ای نه برای او که دیگر نیست، بلکه برای خودمان و باقیِ زندگان این سرزمین.
رنج های یک ملت را چه گونه می توان اندازه گرفت؟ خستگی مردم و استهلاک یک جامعه را چه طور می شود سنجید؟ اندوه و آزردگی آدم ها را وقتی ذره ذره از درون فرو می ریزند، چه کسی محاسبه می کند؟
کسانی که صاحب حکم و ثروت و قدرت اند، از درد و استیصال مردم چه می دانند؟ از نداری، از نا امیدی، از بی آیندگی، از احساس بغض و خفگی، از تحمل زور و تحکم، از بی صدایی چه می فهمند؟
زندگی که فقط به تپیدن قلب و نفس کشیدن نیست. زندگی آرزو می خواهد، امید و اشتیاق می خواهد، چشم انداز زیستن می خواهد. آدم زنده باید جان و مجال خیال داشته باشد، باید بتواند پایش را جایی روی زمین سفت کند و در آسمانِ ذهن و دریای روح، رؤیا بسازد، خلق کند، بیافریند، چیزی بیابد که به آن دل بدهد. آدم زنده عزت نفس و احترام می خواهد. آدم زنده باید بتواند حرف بزند.
می توان سرنوشت افراد را به مسئولیت شخصی شان در حوزه تصمیمات فردی تقلیل داد؛ اما این همه واقعیت نیست. گاهی قلب واقعیت است؛ پنهان کردن بخش مهمی از واقعیت است. این که رنج ها و مصیبت های مردم را تنها به حوزه مسئولیت های شخصی و اشتباهات فردی شان حواله دهیم، یک فریب بزرگ است؛ فریبی برای فرار حاکمان از بار مسئولیتی که در برابر آحاد جامعه بر عهده دارند؛ حاکمانی که وظیفه اشان ایجاد شرایط همزیستی و مهیا کردن فضا و اتمسفری امید بخش برای ادامه زندگی است.
اما نتیجه سال ها حکمرانی ما بر این ملت چه بوده؟ امید بیش تر؟ چشم اندازی روشن تر؟ احساس آرامش، ثبات و امنیت بیش تر؟ باورهای مذهبی و معنوی عمیق تر؟ بالا رفتن سطح رفاه و رشد اقتصادی؟ افزایش احترام، اختیار و مشارکت در امور؟ کدام یک؟
از نگاه فردی، هر کس در هر شرایط و موقعیتی به نسبت اختیار و توان، مسئول زندگی و سرنوشت خویش است؛ اما در عین حال، این حکومت است که به لحاظ شئون و وظایف حکمرانی، باید در برابر همه رنج های مردم پاسخگو باشد، و در برابر هر رنج و هر مرگی مسئول است. حکومت باید آغوش امن و پناهِ جانِ همه مردم باشد.
این آب و خاک، حق همه مردم این سرزمین است؛ با هر فکر و سلیقه ای. خیلی ها بدون وطن، بدون خاکِ آشنا تاب نمی آورند، بدون مادر می میرند، دق می کنند؛ چرا به هر بهانه ای این حق را از آنان دریغ می کنیم؟
وقتی حق، به نفع نگرشی اقلیتی مصادره شود، کلیت جامعه به مضیقه می افتد و اکثریت در فشار و در عسرت؛ نگرش اقلیتی که به بهانه آخرت، دنیای مردم را گرو می گیرد. نگرشی که فرق و فاصله جشن و عزای اش معلوم نیست. نگرشی که تحفه و ارمغان اش مرگ است؛ همانی که در جعبه سیاهِ صدا و سیمای اش، کفنِ مرگ پیش کشِ میهمانان خود می کند.
نگرشی که مردم رنج کشیده را در تنگنای شعارها و سیاست های خود نگه می دارد؛ اما حاضر به پذیرش واقعیت های جهان نیست. محور مقاومتی که به وجودش افتخار می کنیم و در حمایت اش از جیب مردم مان هزینه ها می دهیم، با رژیمی که ده ها هزار نفر بی گناه را با بی رحمی کشته، مذاکره و توافق و ترک نزاع می کند و ما این توافق را نشانه پیروزی می دانیم و جشن می گیریم، اما برای نجات و رهایی و آرامش مردم خودمان از رنج سال ها تحریم و فشار، حاضر به مذاکره و توافق و سازش نیستیم و آن را شکست قلمداد می کنیم؛ چرا که گویی درد و رنج مردم این سرزمین، درد و رنج ما نیست.
به راستی، ما با آرزوها، باورها و رؤیاهای این مردم، ما با زندگی این مردم چه می کنیم؟
مسأله دیگر اما؛ افول اخلاق است. جامعه ای که در فشار و در مضیقه باشد، همه چیزش افول می کند، از جمله اخلاق اش. درد و رنجی که تبدیل به خشم بشود و در جای خود و به سلامت اجازه و مجال بروز پیدا نکند، می شود بغض و سرخوردگی، و در نهایت در جایی آوار می شود که جایش نیست و بر سر کسانی فرو می ریزد که سزاوارش نیستند. این همه خشم و خشونت و نفرت در فضای سیاسی ما برای چیست؟ این همه بر چسب زدن ها، کینه ورزی ها و فحاشی ها را چگونه می توان تحلیل کرد؟ چگونه می شود بر تابوت یک مخالف فکری و سیاسی مثل ابراهیم نبوی ایستاد و از مرگ او ابراز شادمانی کرد؟
به جای این که باران باشیم و بر زندگیِ هم بباریم، سیل و طوفان می شویم و در هم فرو می ریزیم. ما در سیاست ورزی و مبارزه جویی مان هم افول می کنیم.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *