در قسمت قبلی به بیان کلیاتی دربارۀ زندگی محمد عبده و زیست جهان وی پرداختیم. اینک دیدگاه تفسیری او را در بارۀ آزادی در سر فصلهای زیر (مطابق روش مؤلف) پی میگیریم.
مهرنوش جعفری
در قسمت قبلی به بیان کلیاتی دربارۀ زندگی محمد عبده و زیست جهان وی پرداختیم. اینک دیدگاه تفسیری او را در بارۀ آزادی در سر فصلهای زیر (مطابق روش مؤلف) پی میگیریم.
عبده در آثارش اراده و اختیار انسان، عدم مغایرت قضا و قدر با آزادی و نفی پیروی کورکورانه را محور توجه قرار داده و لازمه هدایت را شناخت مستقل و تأکید بر عنصر عقلانیت میداند. رویکرد تأویلی او به آیات ناظر بر آفرینش، داستان خلقت آدم و تعلیم اسماء تصویری، تمثیلی برای بیان ارزش انسان است.
در دستگاه فکری عبده، قوام هر موجودی وابسته به روح الهی است که در زبان شرع “مَلَک” نامیده میشود و این حقایق همان قوای طبیعتاند و اسماء الهی نیز همان حقایقیاند که در ماجرای آفرینش انسان از تعیلم آن به آدم سخن رفته و ما از طریق آنها به اشیا آگاهی مییابیم. بنابراین تعلیم اسما به آدم و سجدۀ ملائک اشاره به این قدرت علمیِ انسان است که سبب تصرف و تسخیر او در عالم و جانشینی خداوند در زمین جهت آبادانی آن میشود.
فراتر از این، او از این آیات ارزش انسانها را نتیجه میگیرد و این که لازم است انسانها نیز با دانشهایی که به خلاف فرشتگان مستعد فراگیری آنها هستند، بکوشند تا حکمت خداوندی آشکار گردد و بلکه به مقامی تشرف یایند و خدا نیز برتری شان را برای فرشتگان باز گوید و در نتیجه به مقام سجدۀ فرشتگان در برابر اصل انسانی خود نایل شوند.
تمایز عبده با سایر مفسران در نتیجهای است که او در فهم آیات آفرینش انسان میگیرد. به این معنا که حرکت به سوی کمال با به جای آوردن حق مقام جانشینی خداوند محقق میشود و انسان در چنین مقامی باید همانند خدا تصرفاش در زمین در جهت آبادانی زمین و کشف رازهای آفرینش باشد. نتایج تفسیر تمثیلی از آیات خلقت آدم که بهروشنی روایتگر ارزش انسانهاست، مبنای مبارزۀ اجتماعی عبده با گرایشهای صوفی مآبانه و تقدیر گرایانهای است که منجر به انفعال فردی و عقب ماندگی و انحطاط اجتماعی مسلمانان میشود (۱). همچنین تقارن دو اصطلاح استخلاف و عمران در تفسیر آیات آفرینش انسان، نشانۀ بارز آشتی میان امر عرفی با امر قدسی و به عبارتی آمیختن دین و دنیا است.
عبده تلاش خود را معطوف به این هدف میداند که ثابت کند دین دوست علم است و پذیرش رویکرد عقلانی به جهانِ آفرینش راه برون رفت مسلمانان از وضعیت منحطی است که به آن گرفتار آمدهاند. در نظر او وجود قوۀ شناخت و عقل در آدمی، او را قادر به فراگیری اسما و تصرف در عالم کرده است.
دیدگاه عبده در تفسیر آیات خلقت به خلاف بسیاری از مفسران، انسان را موجودی صرفاً مکلف و غیر محق نمیداند. او از میان دو تفکر سکولار و سنتی، راهی میانه که جامع محسنات این دو باشند میگشاید تا تضادی میان حق و تکلیف احساس نشود و ارزش ذاتی انسان، در عین خضوع در برابر خداوند، روشن گردد. البته دو دسته از در مخالفت با او بر آمدند:
۱) طلاب علوم دینی.
۲) دانش آموختگان علوم جدید.
عبده آیات آفرینش انسان و صحنۀ گفت و گوی فرشتگان با خداوند را تمثیلی از حقایق معقول و دارای آموزههای هدایت بخش میداند. او بر اساس رویکرد تأویلیاش به این آیات نتیجه میگیرد که همان گونه که فرشتگان به صورت نمادین راجع به موضوعی که اطلاعی از آن ندارند، از خداوند طلب دلیل میکنند، انسانها به طریق اولی در اختلاف و محاجه و طلب دلیل از پیامبران، محقاند و لذا پیامبران نیز باید با بشر همان گونه رفتار کنند که خداوند با فرشتگان رفتار کرد.
او هم چنین از آیات خلافت آدم و تعلیم اسما نتیجه میگیرد که انسان بیش از فرشتگان در انکار چیزی که به آن علم ندارد سزاوارتر و در خطا کردن محقتر و در عین حال نیازمند تعلیم است. این انکار تا وقتی که انسان به موضوع علم پیدا کند، طبیعی است. طبیعت بشر اقتضاء میکند پس از خطا و کشف حقیقت توبه کند و باز گردد.
به رسمیت شناختن حق پرسش و طلب دلیل و بلکه انکار و محاجه و حق خطا از سر نا آگاهی در برابر دعوت انبیا، افق جدیدی برای فهم آسان، عالمانه و به دور از تصلب و جزمیتهای متداول از دین به روی عبده و هر انسان جویای حقیقت میگشاید.
عبده بر این عقیده است که خداوند طبق سنتاش هدایت دین را برای انسان اختیاری قرار داده است و نه اضطراری و بشر بنا به میزان استعدادش از آن بهرهمند میشود و این اختلاف قوا خود منشاء اختلاف انسانهاست. آیۀ نفی اکراه (بقره:۲۵۶) که عبده بارها به آن استناد میکند، مبین آن است که اصل، بر دعوت انبیا به دین و بیان آن است تا راه رشد از گمراهی باز شناخته شود و مردم پس از آن در پذیرش و ترک آن آزاد باشند (۲).
از نظر او آیات دیگری همچون (آل عمران:۲۰)، (۳) دال بر این است که وظیفۀ رسولان صرفاً ابلاغ دین است و هیچ اجبار و اکراهی در پذیرش دین نیست و رسولان در حکم نشانههای راهاند؛ ولی ضامن آن نیستند که بشر در هیچ حال در دام حوادث نیفتد.
از نظر عبده قاعدۀ “لا اکراه فی الدین” از قواعد اصلی دین اسلام و از ارکان بزرگ سیاست است که نه تنها اجبار دیگران به پذیرش اسلام را نفی میکند، بلکه به دیگران نیز اجازه نمیدهد که پیروانش را به اکراه از دین خارج کنند. لازمه این امر کسب قدرتی است که مسلمانان را از نقض آزادی در دین خود از طریق فتنهانگیزی (تهدید، شکنجه، زور) حفظ نماید. همین قدرت مطابق آیۀ “نفی اکراه” نمیتواند برای به زیر سلطه کشیدن دیگران و اجبار آن ها به پذیرش اسلام به کار گرفته شود. در حقیقت مسلمانان باید دیگران را با حکمت و موعظۀ حسنه به راه خدا بخوانند و با مخالفان به بهترین وجه گفت و گو کنند. عبده تجربۀ اجبار مردمان به پذیرش یا ترک دین را امری سیاسی میداند و نه دینی و با استناد به آیۀ نفی اکراه، مفهومی ایجابی از جهاد برای دفاع از آزادی عقیده و دین را پیش میکشد. اهمیت شگرف این برداشت، از آن جا معلوم میشود که بسیاری از مفسران با جمع میان آیات به ظاهر مغایر با یکدیگر در خصوص دعوت پیامبران، آزادی پذیرش دعوت، تعامل با پیروان ادیان دیگر و جهاد با مشرکان، با مشکل مواجهاند. عبده فلسفۀ جهاد را براساس تفسیری که از آیۀ نفی اکراه بهدست میدهد، مبارزه با سلب آزادی دین میداند.
واژۀ فتنه در آیاتی همچون (بقره:۱۹۳)، (انفال:۳۹)، (بقره:۲۱۷) و (بقره:۱۹۱) همراه مادۀ قتل به کار رفته است. در دو آیۀ اول و دوم، رفع فتنه هدف و حکمت جهاد معرفی شده است. مفسرانِ گذشته عموماً و برخی از مفسرانِ معاصر به تبعیت از آن ها واژۀ فتنه در این آیات را “شرک” معنا کردهاند و نتیجه گرفتهاند که هدفِ جهاد نابودی شرک است.
بر این اساس “یکون الدین لله” را نفی دین شرک و برخی نفی همۀ ادیان جز اسلام تفسیر کردهاند. اما عبده راهی متفاوت رفته و واژۀ فتنه را نه به معنای شرک، بلکه شکنجه و تحت فشار قرار دادن مسلمانان برای تغییر دین و نماد بارز اکراه و اجبار افراد برای پذیرش دین یا ترک دین معنا میکند. مؤلف، این رأی عبده را ناسازگار با قرآن نمیداند و شواهدی ازجمله آیات (بقره:۱۹۱و۲۱۷) را متذکر میشود که واژۀ فتنه درست پس از یادآوری اخراج مسلمانان از مکه و ممانعت پرستش و عبادت آنان در مسجد الحرام توسط مشرکان به کار رفته است (۴). عبده عبارت “و یکون الدین لله” را سازگار با برداشت متفاوتاش با واژۀ فتنه معنا میکند، یعنی پایان دادن به زجر و شکنجه و آزار و تهدید مسلمانان برای دست کشیدن از دینشان.
بنابراین معنای آیه (بقره:۱۹۳) چنین میشود: «بجنگید تا دیگر کسی نتواند در دین شما فتنه کرده و بر ترک آن مجبورتان کند ودین از آنِ خدا باشد نه بهعلت ترس از قدرت مشرکان، از آنِ غیر خدا». در بیان کلی عبده حکمت جهاد در اسلام را فراتر از نظریۀ سنتی و به خلاف دیگر مفسران تبیین کرده و آن را تضمین آزادی دین و عقیده، به دور از اکراه و اجبار و نه نابودی ادیان دیگر بیان میکند. البته هر گونه تعدی به کیان جامعۀ اسلامی از نظر او جهاد را به امری مشروع تبدیل میکند. چنان که آیۀ (بقره:۲۴۳)، (۵) از نظر او مثالی است که خداوند زده تا تغییر وضع و حال امتی عقب مانده و تحت سلطۀ اجانب را که خوار و زبون گشتهاند، به وضعیتی که حیات دو باره یافته و به پا خاستهاند، نشان دهد. این برداشت که بهروشنی مشوق مسلمانان مصر به بیداری و قیام علیه استعمار انگلیس و نجات کشور است، بیانگر آن است که عبده جهاد و دفاع از کیان جامعۀ اسلامی در برابر دشمن اشغالگر را امری واجب و مشروع میداند (۶).
با وجود نکات درخشان در برداشت عبده از آیات جهاد، مؤلف کتاب تصریح میکند تلاش عبده در ارائۀ نظریهای جدید و به سامان در بارۀ فلسفۀ جهاد و سازگار ساختن آن با آزادی مذهب، خالی از ابهام نیست و نمیتوان به درستی دریافت او تضمین آزادی دین و عقیده را فقط برای مسلمانان میخواهد یا به طور کلی به آزادی انسانها در پذیرش مذهب و عقیده معتقد است. او از یک طرف هدف جهاد را رفع فتنۀ اجبار و اکراه بر پذیرش یا ترک دین میداند و شاگرد او رشید رضا هم عبارت “و یکون الدین لله” را آزادی مردمان در پذیرش مذهب و دین به معنای امروزی آن نتیجه میگیرد و یا این که هدف جهاد را آزادی عقیده و دین عنوان میکند. اما از سوی دیگر، جهاد را اقدامی بازدارنده میداند که برای تضمین آزادی دعوت به اسلام و ممانعت از شر کافران در اجبار و اکراه مسلمانان به ترکِ دینشان تشریع شده است. روشن است که این دو با یکدیگر تفاوت دارند.
لازمۀ این دو شرط به مثابۀ تنها تضمینهای ممکن برای عدم تعرض و عدم فتنه علیه مسلمانان، آن است که پیروان دیگر ادیان در خارج از حاکمیت اسلام حق حیات ندارند.
به رغم ابهام فوق، عبده در مبحث آزادی مذهب و عقیده به مفاهیم امروزینِ این نوع آزادی نزدیک شده و نظریهای سامان یافتهتر از نظریۀ سنتی دربارۀ فلسفۀ جهاد ارائه داده است. به علاوه عبده آیات مربوط به قتال (توبه:۵و۱۲و۱۳)، (۷) با مشرکان را منحصر به مشرکان مکه میداند و این که آیات بر پیمان شکنیهای مکرر ایشان تأکید کرده است. مؤلف چنین نتیجه میگیرد که از نظر عبده قبول بقای مشرکان بر دین خود و دادن جزیه بیانگر نظر متفاوت عبده با دیگر مفسران در به رسمیت شناختن حق انسانها در انتخاب دین و پیروی از آیین دیگر، حتی آیین شرک است.
در نوشتار بعدی دیدگاه عبده را در بارۀ آزادیهای سیاسی و اجتماعی در قالب نظریۀ حکومت او پی خواهیم گرفت.
—————————
پاورقی:
۱) آرمین، محسن. جریانهای تفسیری معاصر و مسأله آزادی. ص: ۱۳۲.
۲) همان. ص: ۱۳۵.
۳) وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ. / «بر تو تنها ابلاغ رسالت است و خدا نسبت به (اعمال و عقاید) بندگان بیناست» (آل عمران: ۲۰).
۴) همان. ص: ۱۳۷.
۵) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَشْكُرُونَ. / «آیا ننگریستی به آن هزاران تن که از بیم مرگ از خانههای خود بیرون رفتند؟ پس خدا آنان را گفت: بمیرید سپس زندهشان کرد. هر آینه بنای خداوند نیکویی و افزوندهی (نعمت) بر مردم است ولی بیشتر مردم سپاس نمیگذارند» (بقره:۲۴۳).
۶) همان. ص: ۱۳۸.
۷) فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ. / «پس چون ماههای حرام – چهار ماهی که به آنان مهلت داده شده بود – سپری شود، مشرکان را هر جا که یابید بکشید و بگیریدشان و در تنگنا قرارشان دهید (بازداشتشان کنید) و در هر گذرگاهی به کمینشان بنشینید. پس اگر توبه کنند و نماز بر پا دارند و زکات بدهند راهشان را بگشایید (متعرض آنان نشوید) که خدا آمرزگار و مهربان است» (توبه:۵)
إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ. ترجمه: « آنها را(پایبندی به) سوگند نیست» (توبه:۱۲). أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ. / چرا با گروهی کارزار نمیکنید که سوگند (و پیمان) خویش را بشکستند» (توبه:۱۳).