آهنگسازی فیلم به واسطه شکلگیری یک رابطه سهوجهی میان کارگردان، تهیهکننده و آهنگساز به جود میآید. چرا سهوجهی؟ زیرا همه ایدههای آهنگساز، کارگردان و تهیهکننده میتوانند بر خلاف یکدیگر پیش بروند. یک ایده شاهکار موسیقایی به علت درک نشدن توسط کارگردان یا تهیهکننده میتواند تبدیل شود به یک اجرای ناچیز که تنها نقش گرفتن گریه از تماشاچی و درآوردن اشک مخاطب را به عهده داشته باشد.
آهنگسازی فیلم به واسطه شکلگیری یک رابطه سهوجهی میان کارگردان، تهیهکننده و آهنگساز به جود میآید. چرا سهوجهی؟ زیرا همه ایدههای آهنگساز، کارگردان و تهیهکننده میتوانند بر خلاف یکدیگر پیش بروند. یک ایده شاهکار موسیقایی به علت درک نشدن توسط کارگردان یا تهیهکننده میتواند تبدیل شود به یک اجرای ناچیز که تنها نقش گرفتن گریه از تماشاچی و درآوردن اشک مخاطب را به عهده داشته باشد. یعنی زمانهایی هست که نهایت خواست تهیهکننده از آهنگساز یک تم ساده «دارام دام دام دارام» یا همان لالایی است که باید از بیننده گریه بگیرد. اتفاقا کار آهنگساز از همین جا آغاز میشود؛ یک آهنگساز حرفهای از همین تم ساده میتواند یک شاهکار خلق کند، یعنی مستقل از آن اشکی که درمیآورد، نکات و پیچیدگیهایی داشته باشد که تاثیر و تاثرش به همان گریه محدود نشود و بسیار از آن فراتر برود. حال یک تهیهکننده در مواجهه با خلق چنین اثری اگر شناخت لازم را نداشته باشد خیلی راحت میگوید «استاد میشود کانالهای دیگر را ببندید تا من همان لالایی را بشنوم. با این سروصداها نمیتوانم بشنوم چه میگوید!» این به معنی حذف شدن همه ارزشهایی است که آهنگساز غیر از قابلیت گریهگرفتن در کارش گنجانده بوده است.
مطمئنا چندصدایی تاثیر بسیار زیادی در بافت یک اثر موسیقایی دارد اما نهایتا نتیجه این میشود که کارگردان و تهیهکننده وقتی همان ملودی خام «مخاطب به گریه انداز» را میشنود میگوید: «آهان. همین را میخواستیم!»
اگر به اکثریت قریب به اتفاق آهنگسازانی که در ایران کار میکنند مراجعه کنید و از آنها بپرسید که چرا در بیشتر فیلمها و سریالها آهنگسازی محدود شده به صحنههای اشکوآه همین پاسخ را به شما میدهند. چه بسیار آثاری بودهاند که ساخته شدهاند اما قسمت اعظم آنها در موسیقی متن فیلم مورد استفاده قرار نگرفته است زیرا رابطه و درک مناسبی میان آهنگساز، تهیهکننده، کارگردان و حتی تدوینگر و صداگذار شکل نگرفته است. نمیخواهم از همه آهنگسازان و موزیسینها دفاع کنم و بگویم همه ما حرفهای هستیم و آثار برجسته میسازیم و سینماگران کارشان را بلد نیستند اما معمولا آثاری که بافتشان فراتر از یک اثر تصویری خاص از آب در میآید مورد حذف یا تقلیل و جرح و تعدیل قرار میگیرند، این یک واقعیت است و این موضوع باید خیلی بیشتر مورد توجه فیلمسازان و سینماگران قرار بگیرد.
مطمئنا سینماگران ما یا باید شناختشان را در حوزه موسیقی بالاتر ببرند و دورهای از زندگیشان یا ساعاتی از برنامه روزمرهشان را به گوش کردن و مطالعه در زمینه موسیقی اختصاص دهند. آثار بزرگ موسیقی ایران و جهان را بشنوند و اندک شناختی از مباحث تئوریک موسیقی داشته باشند تا بتوانند رابطه درستی با آهنگسازشان برقرار کند یا اینکه به طور کلی مسئولیت انتخاب آهنگساز و انتقال خواستههای خودشان را به سوپروایزر موسیقی تفویض کنند.