چیزی که من میفهمم و از فضای اجتماعی درک میکنم، نگاه منتقدانه، مثل نگاه زیباشناختی حاصل از رفتار فراگیر است.
چیزی که من میفهمم و از فضای اجتماعی درک میکنم، نگاه منتقدانه، مثل نگاه زیباشناختی حاصل از رفتار فراگیر است.
درست زمانی که جامعه از نیازهای اولیه سیراب باشد، نیاز به هنر در جامعه به نیازی فاخر تبدیل میشود و نقد پس از این دهه، در جامعه اهمیت پیدا میکند. رابطه هنر و نقد، رابطه مستقیمی است؛ هنر فاخر، نتیجه نقد فاخر است یا برعکس! راستش مهم نیست. نقد پخته، یک نگاه زیباشناسانه ملی و فراگیر است. جامعهای که در آن، نقد به مثابه نقد اجتماعی عمل نکند، سیاست فرهنگی و اقتصادیاش به نحوی فراگیر راه اشتباه را پیش میگیرند و نتیجه، آن میشود که دوغ و دوشاب یکی میشوند.
از سوی دیگر فیلمسازی که جای هنر خویش را نازل می کند، حتما از پیشینه فرهنگی کشور خود را تفریق کرده است. هنرمندی که عیار سعدی، حافظ، فردوسی و … را دارد، نمیتواند با توجه به این شرایط چیزی بسازد….آدمها که به پشتسرشان نگاه نمیکنند حتما به آینده هم نگاه نمیکنند یا اینکه آنقدر به گذشته نگاه میکنند که گردن کجشان امروز را هم نمیبیند. حالا شما تصور کنید در این فضا منتقدی که میخواهد به سینما فکر کند، چه بلایی سرش خواهد آمد. حال شما بپرسید نگاه منتقدانه چقدر استاندارد است؟! جواب من از همان اول مشخص است؛ هیچ!
اما راه را باید یافت. وقتی حرکت کنی، هیچ به عدد نزدیک می شود. 1، 2، 3، … 100؛ می بینید حرکت است که هیچ را جدا میکند.
باید بدانید- من می دانم!- که نقد یکی از محصولات عرصه اجتماعی فرهنگی است. اگر توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی استاندارد بوده باشد، حتما نقد هم استاندارد می شود.