علم و تکنولوژی 28 فروردین 1404 - 3 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
آرزو قادری پژوهشگر فرهنگ و رسانه

هوش مصنوعی یا انسان؟ جنگی پنهان بر سر آینده‌ شغلی بشر

در عصر رشد فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی، جایی که دیگر نان را نه فقط از بازو، بلکه از مغز و مدار می‌برند، پرسشی در دل هر کارمند و هر کاتب و کارگری موج می‌زند؛ آیا هوش مصنوعی آمده است تا ما را بیکار کند؟ آیا قرار است جای خالی انسان در پشت میزهای اداره‌ها یا حتی پشت ویترین فروشگاه‌ها، با چشم‌های بی‌احساس، یک ربات جایگزین انسان شود؟ هوش مصنوعی، این موجود بی‌جان اما جان‌دار، حالا دیگر نه فقط در خیال‌ که در واقعیت سرد و بی‌تعارف جهان ما جا خوش کرده است.

آرزو قادری

در عصر رشد فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی، جایی که دیگر نان را نه فقط از بازو، بلکه از مغز و مدار می‌برند، پرسشی در دل هر کارمند و هر کاتب و کارگری موج می‌زند؛ آیا هوش مصنوعی آمده است تا ما را بیکار کند؟ آیا قرار است جای خالی انسان در پشت میزهای اداره‌ها یا حتی پشت ویترین فروشگاه‌ها، با چشم‌های بی‌احساس، یک ربات جایگزین انسان شود؟
هوش مصنوعی، این موجود بی‌جان اما جان‌دار، حالا دیگر نه فقط در خیال‌ که در واقعیت سرد و بی‌تعارف جهان ما جا خوش کرده است.
او دیگر تنها در آزمایشگاه‌ها نفس نمی‌کشد، بلکه در بانک‌ها، بیمارستان‌ها، کارخانه‌ها و حتی در پشت صحنه‌ هنر و ادبیات، گام‌های آرام اما قاطعش را برداشته و این پرسش مطرح است که آیا او آمده است تا کار ما را آسان‌تر کند یا ما را از کار بیکار کند؟
بیایید صادق باشیم. بله، هوش مصنوعی می‌تواند و خواهد توانست جای بسیاری از مشاغل را بگیرد. همان‌طور که ماشین بخار، دستان پینه‌بسته‌ نساجان را بیکار کرد و همان‌گونه که رایانه‌ها، ماشین‌نویسان را به خاطره‌ها سپردند. تاریخ کار بشر، پُر است از چنین پیچ و خم‌هایی.
امروز اما با موجودی طرفی هستیم که نه فقط قدرت فیزیکی، بلکه قدرت اندیشیدن را نیز در چنته دارد. او می‌تواند بنویسد، ترجمه کند، تحلیل کند، حساب کند، پاسخ دهد و حتی پیش‌بینی کند.
این، جنگی بی‌صداست؛ جنگی بی‌سلاح اما پر از تلفات پنهان. جنگی که سربازهایش، آدم‌هایی‌اند که دیگر ایمیلی برای پاسخ دادن ندارند، تلفنی که زنگ نمی‌خورد و میزی نیست که کسی روی آن پرونده بگذارد، اما دشمن این جنگ، هوش مصنوعی نیست؛ بلکه ناتوانی در تطبیق است. خطر واقعی، ایستادن در مسیر رودخانه‌ای‌ست که می‌خروشد.
مشاغلی که تکرارپذیرند، قطعاً به دور از خلاقیت و قابل الگوبرداری اند و طبیعتاً در خطرند. کارمندان بخش داده‌پردازی، اپراتورها، منشی ها، مترجمان عمومی، رانندگان، حسابداران و حتی برخی مشاغل حقوقی، در تیررس هوش مصنوعی قرار گرفته‌اند.
هوش مصنوعی مثل بارانی‌ست که بی‌تبعیض می‌بارد، اما بعضی سقف‌‌ها در برابر آن، مقاوم‌تر است.
چه باید کرد؟ آیا باید سر به زیر انداخت و به انتظار روزی نشست که اطلاع داده شود: «شما دیگر به محل کار نیایید»؟ نه. هرگز.
انسان بودن، یعنی برخاستن از زیر آوار، یعنی تبدیل تهدید به فرصت. کارمند قرن بیست‌و‌یکم باید تغییر کند. باید از پشت میزهای عادت‌زده برخیزد و بر قله‌های تازه‌ دانایی قدم بگذارد.
اولین گام، آموختن است. یادگیری مداوم، نه یک انتخاب بلکه ضرورتی حیاتی‌ست.
مهارت‌هایی چون تحلیل انتقادی، خلاقیت، کار تیمی، ارتباط انسانی و هوش هیجانی، پناهگاه‌هایی‌اند که هوش مصنوعی هنوز تا رسیدن به آن‌ها، فرسنگ‌ها فاصله دارد.
به وضوح روشن است که هیچ رباتی نمی‌تواند جای احساس و عاطفه یک پرستار را بگیرد یا لبخند یک معلم را بر لب نشاند یا حمایت و درک انسانی همچون یک مشاور و روان‌درمانگر را داشته باشد.
هوش مصنوعی آمده تا شریک ما باشد، نه دشمن ما. آمده تا دوش‌به‌دوش ما، سنگ‌های مسیر را سبک‌تر کند.
اگر آگاه و دانا باشیم، می‌توانیم از آن یاری بگیریم. یک حسابدار می‌تواند به کمک هوش مصنوعی، گزارش‌های دقیق‌تری ارائه دهد. یک پزشک، می تواند تشخیص‌های سریع‌تری داشته باشد. یک هنرمند، می تواند ایده‌های نو بگیرد. اما اگر بخواهیم همچنان بر صندلی‌های گذشته بنشینیم، اگر نخواهیم تغییر کنیم، آن گاه همین هوش مصنوعی به هیولایی بدل می‌شود که نان‌مان را از سفره‌مان می‌رباید.
کارمندان باید یاد بگیرند چطور با هوش مصنوعی کار کنند، نه در برابر آن موضع بگیرند. باید یاد بگیرند از آن بپرسند، کمک بگیرند و از دل داده‌ها و تحلیل‌ها، درک انسانی‌تر و تصمیم‌های هوشمندانه‌تری بسازند.
کارهایی که انسانی‌ترند، آن‌هایی‌اند که در آن‌ها احساس، اخلاق، تجربه‌ زیسته و درکِ روح آدمی نقش دارد. این مشاغل، فعلاً از تیررس دورند: مشاوره، مددکاری، نویسندگی خلاق، معلمی، مدیریت منابع انسانی، طراحی، پژوهش‌های میان‌رشته‌ای، رهبری سازمانی و کارهایی که تصمیم‌سازی پیچیده و چندوجهی دارند.
اما بی‌تعارف، برخی مشاغل خواهند رفت. همان‌گونه که فانوس‌دارها پس از ظهور برق، خاموش شدند. ولی این پایان قصه نیست.
انسان تا زمانی که بخواهد بیاموزد، احساس کند و معنا بسازد، هرگز بیکار نخواهد ماند.
باید اذعان داشت هوش مصنوعی، هرقدر هم باهوش باشد، نمی‌تواند جای احساس و عاطفه در تعامل انسانی ـ یعنی دقیقاً همان عاملی که باعث می شود هر روز کارمندان از خواب برخیزند و به محل کار بروند و به امور روزمره زندگی شان بپردارند ـ را بگیرد. آن جا که حرف از احساس و عاطفه و تعامل انسانی است، هوش مصنوعی ناتوان است.
پس ما باید بیاندیشیم و جهان را از درون لمس کنیم. باید به جای جنگ با ماشین، به نبرد با نادانی برویم. باید بیاموزیم هر روز و هر لحظه تا دنیای فردا نه جهانی پر از نیروی انسانی بیکار، بلکه جهانی دیگرگونه باشد؛ جهانی که در آن انسان، همچنان تپنده‌ترین قلبِ جهان و هوش مصنوعی دستیار او باشد نه جایگزینش.
و این‌چنین است که آینده، نه با ترس که با تدبیر ساخته می‌شود.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *