در روزهایی زندگی میکنیم که گویا آستانه تحمل جامعه ترک برداشته است. صدای بوق ممتد در خیابان، نگاهی خیره در صف نانوایی، یا حتی یک پیام ساده در فضای مجازی میتواند جرقهای باشد برای شعلهور شدن آتش خشم. خشونتی که دیگر تنها محدود به خیابانهای تاریک شب یا دعواهای خانوادگی نیست، بلکه خود را در تمام سطوح زندگی روزمره ـ از مدرسه و خانه گرفته تا محل کار و پلتفرمهای دیجیتال ـ جا داده است.
آرزو قادری
روزنامه نگار
در روزهایی زندگی میکنیم که گویا آستانه تحمل جامعه ترک برداشته است. صدای بوق ممتد در خیابان، نگاهی خیره در صف نانوایی، یا حتی یک پیام ساده در فضای مجازی میتواند جرقهای باشد برای شعلهور شدن آتش خشم. خشونتی که دیگر تنها محدود به خیابانهای تاریک شب یا دعواهای خانوادگی نیست، بلکه خود را در تمام سطوح زندگی روزمره ـ از مدرسه و خانه گرفته تا محل کار و پلتفرمهای دیجیتال ـ جا داده است.
چند روز قبل در یک ایستگاه مترو تهران، مردی تنها بهدلیل برخورد شانه مسافر دیگر، درگیریای را آغاز کرد که به زد و خورد و توقف چند دقیقهای مترو منجر شد.
کافی است شبکههای اجتماعی را ورق بزنیم یا نگاهی به اخبار روزانه بیندازیم. زنانی که قربانی خشم همسران میشوند، کودکانی که شاهد دعواهای خشونتبار والدین هستند. اینها فقط نشانههایی سطحی از بحرانی عمیقتر به نام بحران فروپاشی تابآوری اجتماعی هستند.
تابآوری اجتماعی، آن توانایی جمعی برای تحمل فشارها، تنشها، بحرانها و مشکلات مزمن است، بدون آن که جامعه از هم بپاشد یا به خشونت روی آورد؛ اما امروز این تابآوری در حال تحلیل رفتن است. جامعهای که روزی میتوانست در دل جنگ و قحطی و تحریم کنار هم بایستند، حالا با کمترین فشار اقتصادی یا ناکامی اجتماعی، به خشونت، طرد و نفرت واکنش نشان میدهند.
اما چرا ما اینگونه شدهایم؟ چه بر سر بنیانهای ارتباطی ما آمده که دیگر توان تحمل همدیگر را نداریم؟ چرا خشونت در کوچه و خیابان اینچنین عادی شده و زبان گفتوگو جای خود را به مشت و فریاد داده است؟ و مهمتر این که، چگونه میتوان این روند خطرناک را متوقف کرد؟
برای پاسخ به این پرسشها، به سراغ دکتر مجید ابهری، آسیب شناس اجتماعی و جامعه شناس و استاد دانشگاه رفتیم. در ادامه، گفتوگوی نوآوران با این آسیب شناس اجتماعی که سال هاست به پژوهش در این خصوص پرداخته است را بخوانید.
* آقای دکتر، اجازه بدهید بحث را از اینجا شروع کنیم چرا به نظر میرسد در جامعه امروز ما خشونت افزایش یافته و تابآوری اجتماعی بهشدت کاهش پیدا کرده است؟
ما با یک بحران مرکب مواجه هستیم؛ مجموعهای از فشارهای اقتصادی، ناکامیهای اجتماعی، بحران اعتماد عمومی و فرسایش سرمایه اجتماعی. این عوامل مثل زنجیرهای به هم وصلاند.
وقتی فرد احساس بیعدالتی، تبعیض و بیافقی کند، خشم انباشتهشدهاش را نه از مسیر گفتوگو و مشارکت، بلکه از طریق خشونت و واکنشهای تند بیرون میریزد. برای مثال، فروشندهای که در یک بازار محلی به دلیل قطعی برق روزانه درآمد خود را از دست میدهد، ممکن است خشونتش را به مشتری بیدلیل منتقل کند، یا در خانه با همسرش درگیر شود.
*نقش شرایط اقتصادی را در این میان چقدر پررنگ میدانید؟
بسیار زیاد است. فقر، بیکاری، تورم و احساس ناامنی اقتصادی، ذهن را به سمت اضطراب مزمن سوق میدهد. مغز مضطرب تحمل کمتری برای ناکامی دارد. خانوادهای که توان تأمین نیازهای اولیهاش را ندارد، مستعد بروز تنش درونی و انفجار بیرونی است. خشونت در این شرایط، نه یک انتخاب، که یک واکنش است.
* خشونت خانوادگی هم در این میان رشد نگرانکنندهای داشته. به نظر شما چرا؟
خانواده دیگر پناهگاه نیست. در بسیاری موارد به میدان جنگ روانی و فیزیکی تبدیل شده. وقتی در جامعه فشار روانی بالا باشد و فرد امکان تخلیه سالم هیجان نداشته باشد، خشمش را در امنترین مکانش، یعنی خانه، تخلیه میکند. این خشونت گاهی کلامی، گاهی جسمی، و گاه روانی است. کودکانی که در این فضا رشد میکنند، بازتولیدکننده خشونت در جامعه میشوند.
اخیرا با پدری مواجه شدم که به دلیل تأخیر چند ماهه در دریافت حقوقش دچار فشار شدید روانی شده بود، پس از یک اختلاف کوچک با فرزند نوجوانش، با عصبانیت شدید و پرخاشگری واکنش نشان داد که منجر به بروز مشکلات زیادی در خانواده شد.
* آیا میتوان گفت رسانهها و شبکههای اجتماعی به این وضعیت دامن زدهاند؟
بیتردید. ما با انفجار محتوا مواجهایم، اما نه محتوای همدلانه، بلکه محتوای زرد، تنشزا و هیجانی. فضای مجازی بستری برای تخلیه خشم عمومی شده؛ گویی میدان نبردی برای حمله، قضاوت، تحقیر و خشونت کلامی. این فضا نهتنها تابآوری را بالا نمیبرد، بلکه آن را تضعیف میکند. رسانهها باید مسئولانهتر عمل کنند.
فضای مجازی بستری برای تخلیه خشم عمومی شده است. بهعنوان نمونه، یک شایعه و یا حتی خبر ساده درباره موضوعی اقتصادی، در عرض چند دقیقه با هزاران کامنت خشمآلود، تهدیدآمیز و بعضاً توهینآمیز مواجه میشود. کامنتهایی که بعضاً خود منبع استرس برای خوانندگان جدید هستند. این نوع برخورد، ناخواسته تبدیل به الگوی رفتاری روزمره میشود.
* در مصاحبه های قبلی که با شما داشتم، بارها بر موضوع مهم “سرمایه اجتماعی” تأکید داشتید. این سرمایه اجتماعی چه نقشی در کنترل خشم جمعی دارد؟
بله. درسته. مکرر بر این امر تاکید داشتم چون اهمیت بسیار بالایی دارد. سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد، همبستگی، مشارکت و احساس تعلق. اگر این مؤلفهها آسیب ببینند، جامعه از درون میپاشد. امروز بیاعتمادی به نهادها، فردگرایی افراطی و طرد اجتماعی جای همدلی و مشارکت را گرفته است. وقتی مردم احساس کنند تنها و رها شدهاند، مستعد خشونت میشوند.
* آیا ما به عنوان یک جامعه، توان بازسازی این تابآوری را داریم؟
بله، البته به صورت مشروط. باید از سطح خانواده شروع کنیم. آموزش مهارتهای زندگی، کنترل خشم، همدلی و گفتوگو از مدرسه و رسانه باید نهادینه شود. سیاستگذاران باید به جای مدیریت اقتضایی بحرانها، نهادهای مدنی را تقویت کنند. تابآوری اجتماعی بازسازیپذیر است، اگر ارادهای برای آن وجود داشته باشد.
* نقش آموزش رسمی در این میان چیست؟
قطعا دارای نقش کلیدی است. متأسفانه نظام آموزشی ما توجهی به آموزش عاطفی، اجتماعی و روانی نمیکند. ما به کودک یاد نمیدهیم احساساتش را بشناسد یا مدیریت کند. نتیجهاش نسلی است که حرف نمیزند و فقط خشمگین می شود! قطعا باید دروس مهارتهای ارتباطی، تابآوری و حل مسئله را وارد آموزش عمومی کنیم.
مثلا دانشآموزی که نمیتواند احساس خشم یا ناامیدیاش را بیان کند، ممکن است در مدرسه کیف همکلاسیاش را پاره کند یا با معلمش پرخاش کند. در واقع در نبودِ مهارت گفتوگو، خشونت تنها زبان برقراری ارتباط میشود.
* به عنوان سؤال آخر، چه آیندهای برای جامعهای پیشبینی میکنید که با این سطح از خشم و فقدان تابآوری مواجه است؟
ما تجربه های تلخی از افزایش ناگهانی خشونتهای خیابانی، پررنگشدن اخبار قتلهای خانوادگی و فشار اجتماعی منجر به اعتیاد یا خودکشی طی سال های اخیر را شاهد بوده ایم. اگر روند فعلی ادامه یابد، ما به سمت افزایش خشونتهای شهری، فروپاشی روابط انسانی و کاهش امنیت روانی حرکت خواهیم کرد. اما اگر صدای زنگ خطر را جدی بگیریم و به ترمیم روابط اجتماعی، بازسازی اعتماد و آموزش تابآوری بپردازیم، هنوز امید هست. جامعه زنده است، اما زخمی. باید مراقب باشیم این زخم عفونی نشود.