اجتماعی 14 اردیبهشت 1404 - 2 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
منبع: Healthline

چرا خشونت عمدتاً مردانه است؟

خشونت، واژه‌ای آشنا اما دردناک است. در خیابان‌ها، خانه‌ها، میدان‌های جنگ، زندان‌ها و حتی پشت درهای بسته‌ روابط انسانی، ما همواره با چهره‌های گوناگون خشونت مواجه هستیم. اما آماری که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند، یک حقیقت غیرقابل انکار را فاش می‌کنند؛ بخش عمده‌ای از خشونت‌ها در جهان، توسط مردان انجام می‌شود.

خشونت مردانه

مترجم: مریم نصیری

خشونت، واژه‌ای آشنا اما دردناک است. در خیابان‌ها، خانه‌ها، میدان‌های جنگ، زندان‌ها و حتی پشت درهای بسته‌ روابط انسانی، ما همواره با چهره‌های گوناگون خشونت مواجه هستیم. اما آماری که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند، یک حقیقت غیرقابل انکار را فاش می‌کنند؛ بخش عمده‌ای از خشونت‌ها در جهان، توسط مردان انجام می‌شود.
بر پایه‌ گزارش منتشرشده در نشریه‌ علمی فرانسه، بیش از ۹۶ درصد زندانیان را مردان تشکیل می‌دهند و حدود ۸۳ درصد از خشونت‌های فیزیکی نیز توسط آن‌ها صورت می‌گیرد. این آمار صرفاً متعلق به یک کشور یا یک فرهنگ نیست؛ بلکه در جوامع گوناگون، از شرق تا غرب، از سنتی‌ترین تا مدرن‌ترین فرهنگ‌ها، این الگو کمابیش یکسان دیده می‌شود. اما سؤال اصلی اینجاست؛ چرا؟
برای پاسخ به این پرسش، چهار حوزه‌ علمی اصلی به میدان آمده‌اند: جامعه‌شناسی، روان‌پزشکی، اپیدمیولوژی و روان‌شناسی. این رشته‌ها، هر یک از زاویه‌ای خاص، به تحلیل این پدیده پرداخته‌اند تا راز خشونت مردانه را رمزگشایی کنند.
خشونت مردانه، تنها یک معضل محلی یا منطقه‌ای نیست، بلکه مسئله‌ای جهانی است که در سراسر تاریخ بشر تکرار شده است. از جنگ‌های امپراتوری‌های باستانی گرفته تا دو جنگ جهانی، از نسل‌کشی‌های قبیله‌ای در آفریقا تا جنایات مدرن شهری در آمریکای لاتین، خشونت اغلب به دست مردان و با فرمان مردان صورت گرفته است. چه در مقام حاکم، چه نظامی، چه پدر خانواده یا رهبر باند، نقش مسلط در اعمال خشونت اغلب مردانه بوده است.
در جوامع امروزی نیز، گرچه شکل خشونت تغییر یافته و پیچیده‌تر شده، اما ریشه‌های آن همچنان در همان کلیشه‌های کهنه جنسیتی باقی مانده‌اند. از خشونت خانگی گرفته تا تروریسم، از کودک‌آزاری تا نزاع‌های خیابانی، همگی بازتابی از بحران مردانگی ناسالم در جهانی نابرابر هستند.
کشورهایی با نظام‌های مردسالار شدید مانند برخی جوامع در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین، بیشترین نرخ قتل و خشونت علیه زنان و کودکان را دارند. در عین حال، کشورهای توسعه‌یافته‌ای مانند آمریکا نیز با نرخ بالای تیراندازی‌های جمعی مواجه‌اند، که بیش از ۹۵ درصد عاملان آن مرد هستند. این داده‌ها نشان می‌دهد که خشونت مردانه نه‌تنها به توسعه‌نیافتگی یا فقر محدود نمی‌شود، بلکه مسئله‌ای ریشه‌دارتر است که باید در ساختارهای هویتی، تربیتی و اجتماعی بازنگری شود.
جامعه‌شناسان از دیرباز به دنبال یافتن رابطه‌ای میان «نقش‌های جنسیتی» و رفتارهای اجتماعی بوده‌اند. در بسیاری از جوامع، مردان از کودکی با الگوهایی چون سلطه‌گری، رقابت‌طلبی، تسلط و گاهی سرکوب احساسات تربیت می‌شوند. فرهنگ‌هایی که مردان را از گریه کردن یا ابراز آسیب‌پذیری نهی می‌کنند، عملاً آن‌ها را به سمت راه‌هایی مانند خشونت برای بروز هیجانات سوق می‌دهند.
جامعه‌شناس فرانسوی «اولیویه گلان» در این مقاله با اشاره به این که “مردان همواره در تاریخ جنگ‌افروزان و عاملان خشونت در مسائل خصوصی بوده‌اند”، از «ثابت‌های انسان‌شناختی» سخن می‌گوید. به بیان دیگر، مردان در طول تاریخ، در جایگاهی قرار گرفته‌اند که خشونت را به‌عنوان ابزاری برای ابراز قدرت، کنترل یا بقاء به کار گیرند. ساختارهای اجتماعی نیز با بازتولید این الگو، به تداوم آن کمک کرده‌اند.
از دید روان‌پزشکان و روان‌شناسان، برخی عوامل زیستی و عصبی نیز می‌توانند نقش مهمی در گرایش بیشتر مردان به خشونت ایفا کنند. برای مثال، تحقیقات نشان داده‌اند که هورمون «تستوسترون» که سطح آن در مردان بالاتر از زنان است، می‌تواند با پرخاشگری و رفتارهای تهاجمی مرتبط باشد. البته این بدان معنا نیست که تستوسترون مستقیماً باعث خشونت می‌شود، بلکه در برخی زمینه‌ها، استعداد بروز این رفتار را افزایش می‌دهد.
همچنین، برخی ویژگی‌های روانی و تربیتی مانند عدم توانایی در مدیریت خشم، سرکوب عاطفی، مشکلات دوران کودکی، یا سابقه‌ی سوءاستفاده می‌توانند زمینه‌ساز خشونت در مردان شوند. روان‌شناسی تحلیلی نیز به ما می‌گوید که بسیاری از مردان، از طریق خشونت، در واقع در حال ابراز نوعی ناتوانی در بیان دردهای درونی خود هستند؛ خشونت، زبانِ تحریف‌شده‌ی یک رنج خاموش است.
از منظر اپیدمیولوژی، خشونت رفتاری است که نه‌تنها فرد مرتکب، بلکه کل جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. خشونت باعث آسیب‌های فیزیکی، روانی و اجتماعی در گستره‌ی وسیعی از جمعیت می‌شود. اپیدمیولوژیست‌ها با بررسی داده‌ها و الگوهای آماری، می‌کوشند عوامل خطرساز را شناسایی کرده و راهکارهای پیشگیری را پیشنهاد دهند.
در بسیاری از جوامع، فقر، بیکاری، نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی، کمبود آموزش‌های کنترل هیجان و نبود خدمات روانی در دسترس، از جمله عوامل اصلی بروز خشونت‌اند که بیشتر مردان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. این عوامل، در ترکیب با فشارهای جنسیتی و نقش‌های سنتی مردانه، می‌توانند مردان را در معرض خشونت‌ورزی بیشتری قرار دهند.
رفتارشناسان حیوانات و زیست‌شناسان تکاملی نیز نشان داده‌اند که خشونت در میان نخستی‌های عالی مانند شامپانزه‌ها بیشتر توسط نرها اعمال می‌شود. این رفتارها معمولاً در زمینه رقابت برای جفت‌گیری یا دفاع از قلمرو دیده می‌شوند. از منظر تکاملی، پرخاشگری در نرها به عنوان ابزاری برای بقاء و جذب شریک جنسی، ویژگی‌ای سودمند به شمار می‌رفته است.
اما برخلاف حیوانات، انسان می‌تواند از طریق تربیت، فرهنگ، اخلاق و قانون، غرایز خود را کنترل کند. پس اگرچه زمینه‌های ژنتیکی وجود دارد، اما جوامع انسانی موظف‌اند با اصلاح آموزش و فرهنگ، بر این گرایش‌ها غلبه کنند.
نمی‌توان از نقش رسانه‌ها و هنر در بازتولید یا مقابله با خشونت مردانه غافل شد. رسانه‌هایی که مردان قوی و بی‌احساس را به عنوان الگوهای موفق نمایش می‌دهند، یا بازی‌های ویدیویی و فیلم‌هایی که خشونت را تحسین می‌کنند، می‌توانند به طبیعی‌سازی این پدیده کمک کنند. در مقابل، سینما، ادبیات و هنرهای انسانی اگر با دیدی انتقادی و آگاهانه به مردانگی سالم و همدلانه بپردازند، می‌توانند در تربیت نسل جدیدی از مردان اثرگذار باشند.
سیاست‌گذاران نیز نقش مهمی دارند. ایجاد قوانین حمایتی، نهادینه‌سازی آموزش مهارت‌های زندگی و اصلاح ساختارهای تبعیض‌آمیز، می‌تواند خشونت را در سطح کلان مهار کند.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *