مطالعه پیرامون تاریخ به کدام نیاز بشر پاسخ میدهد؟ یا سادهتر بگوییم، چرا ما تاریخ میخوانیم؟ شاید پاسخ در این اصطلاح ساده و روزمره نهفته باشد که تاریخ همیشه تکرار میشود. تعبیری ساده وبه نظر غیر علمی که پاسخگوی غریزه کنجکاو بشر است. مطالعه تاریخ به مثابه دریافت و آگاه است، تجربه انسانی و آگاهی از آنچه پیشتر محقق شده است.
مطالعه پیرامون تاریخ به کدام نیاز بشر پاسخ میدهد؟ یا سادهتر بگوییم، چرا ما تاریخ میخوانیم؟ شاید پاسخ در این اصطلاح ساده و روزمره نهفته باشد که تاریخ همیشه تکرار میشود. تعبیری ساده وبه نظر غیر علمی که پاسخگوی غریزه کنجکاو بشر است. مطالعه تاریخ به مثابه دریافت و آگاه است، تجربه انسانی و آگاهی از آنچه پیشتر محقق شده است. آنتونن آرتو (کارگردان آوانگارد فرانسوی) معتقد بود برای جهش به جلو باید چند گامی به عقب برداشت.
گاهی چنین استنباط میشود که تئوری امری انتزاعی است که بیشتر ذهنی است و با عمل، آنچه واقعیت پنداشته میشود، فاصله یا بهتر است بگوییم ستیز دارد. این ستیز چیست و از کجا شکل گرفته است؟ نیچه در کتاب خود «زایش تراژدی»، تراژدی را حاصل همنشینی و ستیز میان دو نیروی متضاد میداند. ستیز میان روح دیونیزوسی و خرد آپولونی. مختصر بگوییم در فرهنگ یونان باستان (که خاستگاه تئاتر غربیست)؛ دیونیزوس فرزند زئوس (خدای خدایان) و الهه باروری، تاکستانها و شراب که یک بار قطعه قطعه شده و دوباره زنده شده، دیونیزوس الهه سرگردانی و عیاشی نیز معنا میشود و معنای لغوی آن دوباره متولد شده است. آپولون خدای شعور، خرد و آگاهی که بسیار مقرب و مقدس بود. این دو ربالنوع که یکی مربوط به امور روحانی و معنوی (آپولون) و دیگری امور دنیوی و مادی (دیونیزوس) بودند و بدون وجود هر یک ادامه حیات و بقای بشر غیرممکن میبود.
با این مقدمه طولانی قصد آن را دارم تا مقداری تئاتر دانشگاهی و وضعیت این روزهایش را شرح دهم. در فضای دانشگاهها و بیرون از آن همه حرف از آن است. تئاتری که مانند کنشگران جوانش، روحیه سرکش و سرگردانی دارد. جریانی که باروحیه دیونیزوسی میل جهش روبه جلو دارد. جریانی که نیاز دارد، کمی بایستد و با تامل بیشتر ادامه دهد. البته این ایستایی نه به منظور انفعال است. تئاتری که رسالتش را گم کرده و این نه نقطه ضعفی از سوی آن، بلکه ضعفی است که از تئاتر حرفهای به آن سرایت کرده. البته این را هر کسی بهتر از من میداند که حال تئاتر دانشگاهی خیلی بهتر از تئاتر حرفهای امروز ماست و نیاز به گفتن است که منظور از کمی سردرگمی در جریان تئاتر دانشگاهی به مثابه آن نیست که آنچه در بیرون جریان دارد، مسیر روشنی میپیماید؛ نه. به نظر اگر کورسوی امیدی به تئاتر این سرزمین باشد، در تئاتر دانشگاهی به سر میبرد. بزرگی میگفت تئاتر ایران در تاریکی به سر میبرد و امروز بهترین زمان برای جهیدن در این تاریکی است، البته حرکتی با تامل برای شناخت و دریافت مسیر رو به روشنایی و چه جریانی بهتر از تئاتر دانشجویی؟!
اما تئاتر دانشگاهی بیش از پیش نیازمند بازنگری و شناخت است. هر چند که در این سالها از تکرار و ابتذال دوری کرده است، اما بازهم سردرگم است. این سردرگمی در جسارت و روحیهی تجربهگرایی تئاتر دانشجویی نهفته است. اما با نگاهی به آمار تئاتریهای دانشجو و مقایسهی آن با آمار تیراژ چاپ کتابهای هنری؛ متوجه شکافی گسترده میان دانش نظری و توان عملی این هنرمندانیم. تراژدی در همین است. تراژدی در عدمشناخت است. تئاتر دانشگاهی چه در فضای دانشگاه، چه بیرون، چه در بین اساتید، چه در بین دانشجویان، دچار چنین تضاد فاحشی است. امروز که تعداد دانشجویان و فارغالتحصیلان هنر در کشورما بیش از تعداد صندلیهای سالنهای تئاتر کشور است، این مساله مطرح است که چرا دانش نظری در این سطح نزول کرده است. چرا هر چه از نظر کمی رشد، از نظر کیفی سقوط کردهایم؟! به نظر پاسخ در این ایده پنهان است که این نسبت متضاد با این مقیاس فاحش نمیتواند سهوی باشد. در پایان باید تکرار کرد تئاتردانشگاهی، این کورسوی امید و روشنایی تئاتر کشور، نیاز به بازنگری و شناخت خود دارد. جریانی که برای جهش روبه جلو نخست باید گامی به عقب بردارد.