سیاسی 22 اردیبهشت 1404 - 2 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
عباس عبدی

گام اول هر اصلاح؛ در ادامه یادداشت آینده روحانیت

اول اردیبهشت یادداشتی نوشتم با عنوان «آینده روحانیت» سه روز بعد یکی از دوستان گفتگویی را فرستاد که بدون اشاره مستقیم به آن یادداشت در نقد آن بود و از من درخواست کرده بود که پاسخی هم بدهم. آن گفتگوی حجت‌الاسلام آقای محمد ملک‌زاده با خبرگزاری حوزه بود. دو تیتر داشت، اول؛ «نادیده گرفتن خدمات و برکات نهاد روحانیت، عین بی‌انصافی است.» و دوم؛ «اعتماد به روحانیت نسبت به قبل از انقلاب، افزایش یافته است.» متنی طولانی بود که هیچ اشاره مستقیمی به یادداشت بنده نکرده بودند، لذا نپذیرفتم که پاسخ دهم. شاید ایشان ملاحظاتی داشته‌اند که نخواستند اشاره به متن من کنند و شاید هم منظورشان مطلب بنده نبوده. لذا از مدیریت روزنامه خواستم از ایشان بپرسند که اگر گفتگوی ایشان ناظر به یادداشت من است در حد متعارفی پاسخ دهم.

عباس عبدی

اول اردیبهشت یادداشتی نوشتم با عنوان «آینده روحانیت» سه روز بعد یکی از دوستان گفتگویی را فرستاد که بدون اشاره مستقیم به آن یادداشت در نقد آن بود و از من درخواست کرده بود که پاسخی هم بدهم. آن گفتگوی حجت‌الاسلام آقای محمد ملک‌زاده با خبرگزاری حوزه بود. دو تیتر داشت، اول؛ «نادیده گرفتن خدمات و برکات نهاد روحانیت، عین بی‌انصافی است.» و دوم؛ «اعتماد به روحانیت نسبت به قبل از انقلاب، افزایش یافته است.» متنی طولانی بود که هیچ اشاره مستقیمی به یادداشت بنده نکرده بودند، لذا نپذیرفتم که پاسخ دهم. شاید ایشان ملاحظاتی داشته‌اند که نخواستند اشاره به متن من کنند و شاید هم منظورشان مطلب بنده نبوده. لذا از مدیریت روزنامه خواستم از ایشان بپرسند که اگر گفتگوی ایشان ناظر به یادداشت من است در حد متعارفی پاسخ دهم. آنچه که برای من نقل کردند این است که؛ بله در پاسخ به همان یادداشت است؛ ولی متذکر شده بودند که نقد ایشان در اصل متوجه استدلال‌های من در باره کاهش محبوبیت روحانیت نسبت به پیش از انقلاب است. این گفتگو در روز ۱۰ اردیبهشت در نوآوران بازنشر شد و در اختیار مخاطبان هست ولی با توجه به نکته نقل شده، سعی می‌کنم بدون پرداختن به موضوعات دیگر پاسخی کوتاه به همین مورد تقدیم کنم، چون پرداختن به دیگر جزییات گفتگوی ایشان طولانی خواهد بود. در این یادداشت به دو نکته روشی و مضمونی می‌پردازم.
به لحاظ روشی من در یادداشت خودم یک ادعا کرد‌ه‌ام که باید آن را ثابت کنم، اگر هم نتوانم با شواهد کافی ثابت کنم، در حد یک فرضیه باقی می‌ماند. راه نقض آن آوردن فرضیات دیگر یا رد آن فرضیه از طریق شواهد و قرائن کافی است. در حالی که آقای ملک‌زاده ادعاهای بلادلیل را طرح کرده‌اند یا به جملات امام و رهبری استناد کرده‌اند که اولاً بی‌ارتباط با این فرضیه من است. حتی اگر مرتبط هم باشد، کفایت نمی‌کند، چون آن هم یک نظر و فرضیه است. بنابراین انتظار می‌رفت آقای ملک‌زاده که آموزش دانشگاهی در سوابق خود دارند و بطور طبیعی باید با قواعد روش تحقیق و چگونگی اثبات و رد فرضیات آشنا باشند، به این شیوه‌ها ملتزم می‌بودند. البته یک فرق میان بنده و ایشان هست که من پیش از انقلاب و بویژه ۱۰ سال پایانی آن را از نزدیک شاهد بوده‌ و زندگی و تجربه کرده‌ام و تا حدود زیادی خطوط اصلی موضوع مورد ادعایم را در حافظه خود دارم، و در محیطی مذهبی هم زندگی می‌کردم، لذا ادعای من حداقل مبتنی بر مقایسه تجربه شخصی است، چون امروز را هم می‌بینم و می‌خوانم، در خانواده‌ها هستم، مطالعات و پژوهش‌ها را می‌خوانم، و روابط میان متغیرها را می‌بینم و آنها را ذکر می‌کنم، حتی نظرات و تجربیات روحانیون را جویا می‌شوم. ولی ایشان نه تنها هیچ‌ تجربه‌ای از پیش از انقلاب و حتی دوران اولیه پس از انقلاب ندارند باید گفتار خود را مستند به شواهد مکتوب می‌کردند که چنین نشده است.
نیازی به تاکید نیست که مفاد آن یادداشت را برای تخطئه روحانیت ننوشته‌ام. اتفاقاً توضیح داده‌ام که خوب‌های آنان هم که می‌شناسم، در سایه عملکرد منفی روحانیت غیر قابل دفاع، در حاشیه قرار گرفته‌اند و توضیح داده‌ام که چرا همه آنان چوب بدها را می‌خورند، و تأکید کرده‌ام که این نهاد مهمی است که با این روند آینده‌ای ندارد و نیازمند اصلاحات است. اطمینان دارم که جناب ملک‌زاده هم کمابیش و شاید این حقایق را نه به شدت من، ولی در کلیات می‌دانند، ولی نمی‌دانم چرا بدیهیات را انکار می‌کنند؟ نسبت میزان محبوبیت به عدم محبوبیت روحانیون از سال ۱۳۸۲ تا ۱۴۰۲ یعنی طی فقط دو دهه حدود چهار برابر کمتر شده است. دو پیمایش ۱۳۸۲ و ۱۴۰۲ را مقایسه کنید. چند روز پیش ختم مادر یکی از دوستان مذهبی و جبهه‌ای رفته بودم به جای روحانی از یک فرد مکلا دعوت به سخنرانی کرده بود. حتی مذهبی‌ها هم دیگر حاضر نیستند برای مراسم ختم که در انحصار روحانیون بود آنان را دعوت کنند چون اعتبار و نفوذ کلام خود را از دست داده‌اند. بسیاری از ختم‌ها را در غیر از مساجد برگزار می‌کنند. روحانیون در عرصه عمومی و خیابان کمتر آشکار می‌شوند. در نشست‌های خانوادگی و دوستانه که همه نیز مذهبی هستند، شوخی و جدی علیه آنان توهین و بدگویی می‌کنند، چیزی که پیش از انقلاب نه تنها دیده نمی‌شد، بلکه کاملاً برعکس بود. بله؛ مدتی در دوره رضاشاه چنین جو بدی علیه روحانیون بود، ولی از دهه ۱۳۴۰ به بعد ماجرا کاملاً معکوس شده بود. چگونه باید ادعای شما را پذیرفت که اعتماد به روحانیت نسبت به قبل از انقلاب افزایش یافته است، ولی این همه مخالف و منتقدهای جدی مطرح است؟ این چه روحانیتی است که امامت نماز جمعه را دارد ولی هنوز در باره واگذاری زمین باغ ازگل توضیحی درخور نداده است؟
روحانیون در رابطه با دین و رکن مهم آن اخلاق تعریف می‌شوند. هنگامی که دین ضعیف شود همزمان روحانیون نیز ضعیف می‌شوند. چرا دین در جامعه ما تضعیف شد؟ مهمترین دلیل این بود که پیش از انقلاب ارجاع به امر اخلاقی از طریق دین بود و اغلب الگوهای اخلاقی هم در میان دینداران بویژه روحانیون یعنی متولیان دین بودند. پس از انقلاب و با حضور روحانیون و دین در قدرت، این امر معکوس شد نه تنها انحصار امر اخلاقی در دین نماند بلکه الگوهای اخلاقی پیشین نیز مورد پرسش واقع شدند. لذا مردم کم کم دنبال منابع جدیدی برای اخلاق گشتند و دین از هر دو حیث نظری و عملی تهی از اثرگذاری اخلاق شد. بنابر این مسأله نادیده گرفتن خدمات روحانیت نیست که آن را بی انصافی دانسته‌اید. مسأله وضعیت کنونی و رو به افول این نهاد در تامین کارویژه اخلاقی و دادن خدمات اصلی آن به جامعه است. اتفاقاً بی‌عنایتی خود روحانیون به همان خدمات است که امروز آنان را در نقطه ضعف قرار داده است. در هر کاری دخالت می‌کنند چون قدرت دارند گمان دارند که کارشناس همه امور هستند خودشان را در هر کاری متخصص نشان می‌دهند و با خواندن چند سال دروس دینی که متأسفانه ضعف‌های آشکاری دارد، گمان می‌کنند که به گنجینه علم خداوندی دست یافته‌اند. تازه اینها خوب هایشان هستند برخی از آنان در منابر و سخنرانی‌ها سخنان سخیف از نظر علم و شعور متعارف می‌گویند. یکی از عللی که اغلب آنان علاقه دارند مدرک دانشگاهی بگیرند و خود را با عناوین دانشگاهی معرفی کنند، همین ناکارآمدی آموزه‌های حوزوی و جدا نکردن سره از ناسره آن است. تازه این هم مسأله اصلی نیست، رعایت اخلاق و معنویت مشخصه روحانیون بود که اکنون به حاشیه رفته اگر معکوس نکرده باشند.
تعجب من از این گزاره جناب ملک‌زاده است که چگونه مدعی هستند که اعتماد به روحانیت نسبت به پیش از انقلاب افزایش یافته است؟ اگر واقعاً معتقد به چنین ادعایی باشند، انکار بدیهیات است. نیازی به مطالعه مستندات نیست. کافی است با چند نفر هم‌سن و سال‌های من گفتگو کنید تا تجربیات خود را بگویند. بهتره تجربه روحانیون بزرگ‌تر را بپرسید. نکند در محاصره افراد محدود علاقه‌مند به خود قرار گرفته و امکان مواجهه بدون سانسور با مردم را پیدا نکنید. بسیاری از روحانیون جوان از تجربیات منفی خود در مواجهه به مردم می‌گویند. انکار بدیهیات نشان می‌دهد که اراده‌ای برای اصلاح وضعیت روحانیون وجود ندارد، و منتقد مشفق را از اصلاح این نهاد مهم ناامیدتر می‌کند و این خطرناک است. می‌توانستید بنویسید که این آش آن قدر هم که عبدی گفته شور نیست و قابل احیا است، نه اینکه بدیهیات را انکار کنیم. در هر حال امیدوارم که همه ما تن به واقعیت دهیم، این گام اول هر اصلاحی است.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *