در شاهنامه فردوسی دغدغه “خردورزی و آگاهی، عدالت و کلنجارهای درونی افراد با وجدان شان و روابط جوانمردانه انسان ها" مطرح است شاهنامه میراث فاخر شعر و تاریخ نگاری ایرانیان است و بازتاب های فَرمندی در ادبیات جهان داشته و به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است نباید فرقی داشته باشد که محصل و دانشجو در کدام مقطع و رشته تحصیل می کنند. باید شاهنامه خوانی در دروسی جامع و کامل برای شان تعریف گردد هنگامی که کودک در مقطع ابتدایی به تحصیل می پردازد، یادگیری شاهنامه فردوسی، به مرور زمان در افکارش بسترِ مناسبی یافته و نهال پرورانده می شود ایرانی ها به علت احتیاج پارسی دری را زبان رابطه قرار دادند، وگرنه گرگانی می بایست به گرگانی شعر بگوید و سیستانی متوجه نشود و سیستانی می بایست به زبان سیستانی بگوید و رازی (اهل ری) درک نکند و اهل ری هم می بایست رازی بگویند و لرستانی و خوزستانی متوجه آن نشوند در قرن سوم هجری چند شاعر از سیستان و گرگان و نواحی دیگر با یک زبان که برای شان در آن زمانه قابل فهم باشد، صحبت می کنند و این نشان می دهد که "یک زبان رابط بین آن ها وجود داشته است”. این زبان رابط همان زبان رودکی و “زبان فردوسی" است که به آن "پارسی دری" می گوییم
آنا علامی
در تقویم ملی ایران، 25 اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت فردوسی بزرگ نام گذاری شده است. فردوسی حکیم برای تمام پارسی زبانان دنیا از جایگاه و مقام ویژه ای برخوردار است؛ زیرا “فردوسی پاکزاد، به سانِ رستم ِتهمتنِ شاهنامه اش، بر عرصه گیتی قد بر افراشته و پرچم زبان پارسی را در دنیا به اهتزاز در آورده است”.
او با خرد و دانشش، به هنگام هجوم فرهنگی به سرزمین کهن و با اصالت ایران، توسط اعراب و دشمنان وقت، ایستادگی کرد. شاهنامه فردوسی یا خدای نامــه، بزرگترین کتاب به زبان پارسـی است و بر جسـتهترین ســرودههای حماسـی را دارا می باشد. سُرایش شاهنامه دستاوردِ ۳۰ الی ۳۵ سال، تلاش و خونِ دل خوردن بی وقفه و پیوسته “حکیم سخن، استادِ پارسی آموزِ ایرانی، فردوسی” است.
خدای نامه (یعنی شاهنامه) ،در فارسی میانه “خوداینامگ”، “xwadāy– Nāmag”، (ترکیبی از کلمه “خودای” به معنی سرور و “نامگ” به معنی کتاب )،مهم ترین اثر دوره ساسانی می باشد.
فردوسی شاهنامه ابومنصوری را که به صورت نثر بوده، به نظم برگرداند. (از زمان ساسانیان تا دوره سامانیان). شاهنامه فردوسی تفاوت گسترده ای با سایر منظومه های ملی هم چون ایلیاد و ادیسه هومر (کشور یونان) دارد. ایلیاد و ادیسه سرگذشت یک نسل را بازگو میکنند که تنها بر چند شخصیتِ همانند توجه و تمرکز دارند؛ اما شاهنامه فردوسی پاکزاد، به سرگذشت بیش از ۵۰ نسل پرداخته است و همواره پهلوانان، قهرمانان و پادشاهان جای خود را به سایر قهرمانان و پادشاهان میسپارند.
در شاهنامه فردوسی، دغدغه “خردورزی و آگاهی، عدالت و کلنجارهای درونی افراد با وجدان شان و روابط جوانمردانه انسان ها” مطرح است؛ اما در حماسه های یونانی، این موارد چندان که باید گفته نشده است.
شاهنامه میراث فاخر شعر و تاریخ نگاری ایرانیان است و بازتاب های فَرمندی در ادبیات جهان داشته و به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است.
“پل ریکور”، فیلسوف و ادیب بر جسته فرانسوی می گوید: «روایت شناسان اذعان می کنند که تاریخ ادعای “گفتن چیزی” را دارد که به واقع رخ داده است”. آن چه به راستی رخ داده است، هرگز گم نخواهد شد. از این رو، تاریخ نگار، وارثِ بدهی است. رسالت او جبرانِ غیبت است و این نکته ای است که تاریخ را از داستان جـدا می کند».
فردوسی حکیم ،گنجینه ای در راستای اعتلای زبان و فرهنگ پارسیِ ایران زمین و روایتِ خــردورزی ها، دلاوری ها و وطن پرستی قهرمانان ایران باستان را برای مان به یادگار گذاشته است. بر ما واجب است در حفظ و اندیشیدن به این “میراث ارزشمند” کوشا باشیم.
*نقش مهم زبان پارسی در وحدت ملی و جلوگیری از تفرقه
زبان پارسی دری (زبانِ رابط میان فردوسی و رودکی و…) از آغاز برای “وحدت ایرانیان و قبایل آریایی و تفاهم بین آن ها پدیدار شد و سپس به شکل یک زنجیر، اجزای مختلف اقوام ایرانی را در حالت ارتباط به هم وصل کرد و تا به امروز نگه داشته است”.
استاد “سید ذبیحالله صفا شهمیرزادی” (۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ – ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸) پژوهشگر، مترجم، مصحح متون، استاد ممتاز دانشگاه تهران، حماسه پژوه و شخصیت بر جسته ادبی در ایران معاصر و ملقب به “پدر تاریخ ادبیات ایران”، در مستندات علمی / تاریخی خود آورده است که: «در قرن سوم هجری چند شاعر از سیستان و گرگان و نواحی دیگر با یک زبان که برای شان در آن زمانه قابل فهم باشد، صحبت می کنند و این نشان می دهد که “یک زبان رابط بین آن ها وجود داشته است”. این زبان رابط همان زبان رودکی و “زبان فردوسی” است که به آن “پارسی دری” می گوییم.
اگر ایرانی ها این زبان را، زبان رابطه قرار دادند، به علت احتیاج بوده، چون اگر غیر از این بود گرگانی می بایست به گرگانی شعر بگوید و سیستانی متوجه نشود و سیستانی می بایست به زبان سیستانی بگوید و رازی (اهل ری) درک نکند و اهل ری هم می بایست رازی بگویند و لرستانی و خوزستانی متوجه آن نشوند. به عبارتی دیگر، آن وقت هریک از این اقوام، ادبیات خاص خود را می داشتند و ملتی مخصوص به خود می شدند. ولی نکته مهم و “وحدت آفرین” این است که «چون همه ایرانیان خود را ایرانی و از یک تبار می دانستند – و چنین نیز هست – پس به دنبال یک زبان ارتباطی، یعنی همین زبان دری رفتند تا وسیله تفهیم و تفاهم همه آنان قرار گیرد و همه آن ها را به یکدیگر پیوند داده و نشانه وحدت ملی آنان باشد و از این راه از پراکندگی سیاسی ایران جلوگیری کنند».
از قرن پنجم به بعد، به سرعت زبان دَری همه جای ایران را فرا گرفت.
در قرن ششم و هفتم دیگر این زبان به صورت زبانی در آمد که لُر، کُرد، فارسی، مازندرانی، سیستانی، خراسانی، آذربایجانی و همه و همه، با آن زبان شعر ساخته و می سُرودند، نثر می نوشتند و حتی در آسیای میانه که قبایل آریایی / ایرانی پراکنده بودند و هر کدام لهجه مخصوص داشتند، این زبان را به عنوان “زبان ملی و واحد” دانسته و پذیرفتند».
*نبودن واحدِ درسیِ شاهنامه خوانی”، حسرتی به وسعت سه نسل
یکی از بزرگ ترین حسرت های هم نسلان من، این است: «چرا مسئولین محترم آموزش و پرورش و تصمیم گیرندگان گرامی در تألیف کتب آموزشی و درسی، از دبستان تا دبیرستان و دانشگاه، کتاب های جداگانه و دروسی جامع و کامل (نه در حد اشاره یک یا دو درس)، بلکه به صورت واحد درسی مجزا، تحت عنوان آشنایی با فردوسی و شاهنامه – مخصوصاً شاهنامه خوانی – در بین تمامی دروس مان نگنجانده و تعریف نکرده اند».
من که فرزند این سرزمینم، در پیِ توشه ای خوشه چینَم!”؛ زیرا ما فرزندان این خاک، گنجینه زبان پارسی را مدیون چنین اندیشمند و ادیب خردورز، حکیم ابوالقاسم فردوسی هستیم و برای فهم فرهنگ غنی ایران و زبان شیرین پارسی، چه توشه ای بهتر از شاهنامه فردوسی؟!
خوشبختانه دانشجویان رشـته ادبیات یا دانشجویان مرتبــط با رشته های ادبی تا حدی از این امر مستثنا هستند؛ اما نباید فرقی داشته باشد که محصل و دانشجو ،در کدام مقطع و رشته دانشگاهی مشغول به تحصیل باشند تا یادگیری شاهنامه خوانی در دروسی جامع و کامل برای شان تعریف گردد. نکته حائز اهمیت این است: هنگامی که کودک در مقطع ابتدایی به تحصیل می پردازد، یادگیری شاهنامه فردوسی، به مرور زمان در افکارش بسترِ مناسبی یافته و نهال آن در طی دوران دبستان تا پایان دبیرستان پرورانده می شود، رشد می یابد و ریشه می دواند. آن گاه در بزرگسالی، “شاهنامه چون درختی تنومند، ریشه دار و اصیل در ذهنش ماندگار می شود و به ثمر می رسد”. این ثمر همان خردورزی و پندهای نهفته در میراثِ گرانبهای شاهنامه است که هم مایه افتخار ایرانی ست، هم آیینه عبرت و راهنمای زیستنی خردمندانه در زندگی های شان.
از نسل ما که گذشت! اما درک و خوانش شاهنامه، زمانبندی و روش آموزشی خاص می طلبد؛ چون دارای متنی طولانی، بسیار ظریف و ادبی ست و برای استخراج مفاهیم و نکته های نهفته در آن لازم است به صورت کامل با متن شاهنامه مأنوس بود. شوربخــتانه، شـاهنامه در بعضی اماکن و خانه های مان فقط به مانند گوهری درخشان جلوه می کند و غباری از خاک بر این گنجینه فاخر نشسته است؛ ولی خوانده و تفسیر نمی شود!
در شاهنامه گاهی دقّت کردن به یک مصــرع و حتی یک کلــمه نیز می تواند به شدت معنی آفرین باشد. اگر هم به طور نسبی، بخشی از شاهنامه برای مان آشنا و دلچسب است و قابلیت خوانش و فهمیدن را داراست، به یُمن همت و علاقـه شخصی مان به ساحت حکیم ابوالقاسم فردوسی و سروده های حماسی شاهنامه اش می باشد که به لطف و هوشـــمندی مـادران و پدران مان و یا مادربزرگ ها و پدربزرگ هایی که در حد درک و فهم ما، برای مان شاهنامه می خواندند. لازم به ذکر است که نباید از زحمات ایران شناس و پژوهشگر معاصر این حیطه، دکتر جلال خالقی مطلق (متولد شهریور1316) غافل ماند. ایشان ادیب و “بزرگترین شاهنامه پژوهِ همه ادوار” است. وی که عضو هیأت امنا و قائم مقام بنیاد فردوسی می باشند، توانسته اند افتخار ارائه “بهترین تصحیح شاهنامه” را از آن خود سازند. شایان ذکر است استاد خالقی مطلق، بیش از ۵۰ سال از عمر خویش را صرف مطالعه و پژوهش در زمینه شاهنامه کرده اند.
درست است که در روز 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم فردوسی، برنامه های گوناگونی برای یادآوری چنین شخصیت برجسته ای در تاریخ ادبیات ایران زمین برگزار می شود؛ اما فقط برای یک روز است و کافی نیست.
در این جا می توان به نقش پر رنگ:
۱) مؤسسات آموزشی / فرهنگی / هنری
۲) سَرای محلات در مناطق شهرداری ها
۳) فرهنگسراها
نیز اشاره داشت که خوشبختانه گاهاً به شاهنامه خوانی و یا برگزاری کلاس های مرتبط با آن می پردازند؛ اما مردم کم بضاعت مناطق محروم – چه در پایتخت، چه در سایر نقاط ایران مان که مؤسسات آموزشی و حتی فرهنگسرا و سرای محلات ندارند – بایستی چه کنند؟!