اجتماعی 07 تیر 1404 - 3 روز پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
تذکره المقامات

تذکره مولانا حسن رحیم پور ازغدی

آن از ایدئولوگ‌های جریان اصولگرایی، آن از چهره های ثابت صدا و سیما در عزا و عروسی، آن ترمز بریده در انتقاد از برخی مسئولان جمهوری اسلامی، آن رسیده به درجه استادی اندر حواشی و جنجال‌سازی، آن به دور از هر گونه خود بزرگ‌بینی حتی در مقابل آینه قدی، آن شکافنده آسمان و اندازنده “طرحی برای فردا“ بی هیچ کم و کاستی، آن عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، آن از سوی مریدان معیارِ سنجشی خوبی و بدی، آن در میان تئوریسین ها برای خودش عددی، آن جمله مریدان را راهنما و هادی، آن سخنرانِ داش مشدی، آن صاحب نظریات صائب اندر مقوله میمون ها و فضانوردی، آن سخنرانی هایش گاهی تراژدی و گاهی کمدی، آن صاحب کرسی والای استادی، مولانا “حسن رحیم پور ازغدی“، انتقاداتش بسیار تیزی داشت و تندی و نیش و کنایه اش بر مخالفان زخم ها بزد بنیادی و پیاده بکرد از آنان بسیار فک و دهان و جلوبندی! گویند ابتدای کار وی چنان بود که چون خُرد بود، اندر مکتب، اوستادِ مکتبی ندایش همی داد که بخواند ابیاتی از منظومه لیلی و مجنون “مکتبی شیرازی“ را. پس مولانا “رحیم پور ازغدی“ بخواند تا برسید بر این بیت که: «بی ادب را به زر مگو که نکوست / ادب مرد به ز دولت اوست!». پس در فکر فرو همی رفت و سرانجام زیر لب همی گفت: «فکر نکنم!».

تصویر تذکره رحیم پور ازغدی

علی زراندوز
آن از ایدئولوگ‌های جریان اصولگرایی، آن از چهره های ثابت صدا و سیما در عزا و عروسی، آن ترمز بریده در انتقاد از برخی مسئولان جمهوری اسلامی، آن رسیده به درجه استادی اندر حواشی و جنجال‌سازی، آن به دور از هر گونه خود بزرگ‌بینی حتی در مقابل آینه قدی، آن شکافنده آسمان و اندازنده “طرحی برای فردا“ بی هیچ کم و کاستی، آن عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، آن از سوی مریدان معیارِ سنجشی خوبی و بدی، آن در میان تئوریسین ها برای خودش عددی، آن جمله مریدان را راهنما و هادی، آن سخنرانِ داش مشدی، آن صاحب نظریات صائب اندر مقوله میمون ها و فضانوردی، آن سخنرانی هایش گاهی تراژدی و گاهی کمدی، آن صاحب کرسی والای استادی، مولانا “حسن رحیم پور ازغدی“، انتقاداتش بسیار تیزی داشت و تندی و نیش و کنایه اش بر مخالفان زخم ها بزد بنیادی و پیاده بکرد از آنان بسیار فک و دهان و جلوبندی!
گویند ابتدای کار وی چنان بود که چون خُرد بود، اندر مکتب، اوستادِ مکتبی ندایش همی داد که بخواند ابیاتی از منظومه لیلی و مجنون “مکتبی شیرازی“ را. پس مولانا “رحیم پور ازغدی“ بخواند تا برسید بر این بیت که: «بی ادب را به زر مگو که نکوست / ادب مرد به ز دولت اوست!». پس در فکر فرو همی رفت و سرانجام زیر لب همی گفت: «فکر نکنم!».
نقل است او را پرسیدند از این که چگونه شد که در ابتدا “احمدی نژاد“ را یار موافق بود و در ادامه، او از برایش بار خاطر گشت و در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی با وی به جدل برخاست و از این شورا به شوقِ ندیدن رویِ محمود، خواست استعفا همی دهد؟ پس مولانا “رحیم پور ازغدی“ سر از جیب مکاشفت برداشت و گفت: «دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پَته روی آب ریز، در شورایی نگنجند!». بیت: «ملکِ اقلیمی بگیرد پادشاه / همچنان در بندِ اقلیمی دگر!».
روزی به طریق نصیحت، مریدان را همی گفت که دل در مقامات زودگذر مبندید! مریدی در آن میان پرسید: «یا رحیم! پس دل بر چه بندیم؟». گفت: «دل بر سخنران ثابت، اندر جعبه جادو شدن ببندید که درهای بسیاری بر شما باز همی کند که بر روی بسیاری از اهل مقامات زودگذر، بسته مانده باشد!».
و مریدان را گفت: «علم بر چهار قسم است؛ علم صنایع، علم رافع، علم نافع و علم ساطع!». پس مریدی پا برهنه، اندر سخن اوستاد همی دوید و پرسید: «حال بازگو تا بدانیم این علمی که به واسطه آن، اندر تلویزیون سخنرانی همی کنی و بر مخالفان از جناح های دیگر سخت بتازی و دُرشت و دشنام نثار آنان کنی، چگونه علمی باشد؟». پس مولانا “رحیم پور ازغدی“ همی گفت: «خام مردی که تو باشی و هنوز ندانی که این گونه تیغِ انتقاد بی پروا کشیدن و از دم درو کردن، نیازی به علم ندارد؛ پشت گرمی همی خواهد که ما داریم؛ هم از نوع صنایع و هم از نوع رافع و هم از نوع نافع و هم از نوع ساطع اش!». پس چون مریدِ پابرهنه بر سخنِ اوستاد دویده این بشنید، زبان اندر “کا…“ (این عبارت در برخی نسخ ناخواناست / ظن: کام!) بکردی و دیگر هیچ سخن نگفت تا از جهان رحلت همی کرد!
نقل است روزی، مرید جوانی با سر، بر سرِ جلسه سخنرانی اوستاد همی شتافت و زیر لب همی گفت: «پیر را بگزین که بی پیر این سفر / هست بس پر آفت و خوف و خطر!». گویند چون ساعتی بعد، از جلسه سخنرانیِ اوستاد به در شد، زیر لب همی گفت: «خوف و خطر و فحش و ناسزایی که در این ساعت در محضر اوستاد شنیدم، در سال ها سفرِ پُر آفت و خوف و خطر خود نشنیده بودم!». پس کوله و بارِ سفر برداشت و به دلِ جعده (جاده) زد به قوت و پشت گرمی سخنانِ درشتی که در محضر اوستاد آموخته بود!
پس چون مولانا “نقویان“ در وصفِ اوستاد بگفت: «دکترها و مهندس ها پاي درس آقای “رحيم پور ازغدی“ می‌نشينند، اما مدرک ايشان ديپلم است و هرچه سواد دارد، محصول تلاش فردی خود اوست!». مولانا “رحيم پور ازغدی“ او را پیام همی داد که: «امیدوار بود آدمى به خیرِ “نقویان“ / مرا به خیرِ تو امّید نیست، تعریف مرسان!».
نقل است روزی مریدان او را دیدند که زیر لب، این بیت را زمزمه همی کند که: «حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد / وز تندی اسرارم، حلاج زَنَد دارم!».
نقل است چون نزدیکان وی، شایعه درگذشتش بر اثر بیماری کرونا را تکذیب همی کردند، روزی مردی اوستاد را همی پرسید که: «یا رحیم! چگونه بود حال تو، آن گاه که ویروس منحوس کرونا بر تو وارد همی شد؟». پس مولانا “رحيم پور ازغدی“ همی گفت: « …ملخ آمد که بوستان بخورد / بوستان بان ملخ خورد امروز!».
گویند یکی از معاندانِ اوستاد، او را پرسید: «رای تو چه باشد درباره این شعر “صائب“ که گوید: “رندی است که اسباب وی آسان ندهد دست / سرمایه تزویر، عصایی و ردایی است! “». پس مولانا “رحيم پور ازغدی“ همی گفت: «شکر خدای را عزوجل که ما را نه عصایی و نه ردایی است؛ بلکه کت و شلواری است که همیشه در بَر داریم حتی هنگام خسبیدن، از این رو که شبی از این وصله ها بر آن نچسبانند، چسباندنی!».
نقل است چند روزی سخن نمی گفت و در کنج عزلت همی نشسته بود و به قوتِ مگس کش و اِمشی، جمله حشرات موزی از خود همی راند. پس مریدان او را سبب پرسیدند، همی گفت: «من دگر سخن نخواهم که بگویم که مگس / زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است!».
گویند روزی برخی مخالفان، بعضی مریدانِ اوستاد را پرسیدند که چگونه باشد مولانا “رحيم پور ازغدی“ بر هر که خواهد از وزیر و وکیل و رئیس جمهور سابق، هر چه خواهد گوید و کسی او را متعرض نشود؟ پس یکی از مریدان اوستاد همی گفت: «پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور / خوش عطابخش و خطاپوش “لینک هایی“ دارد!».
او را سخنان عالمانه و نغز و پُرمغز و حکیمانه و بلیغانه بسیار است. و گفت: «من فوق دکتری کتابخوانی دارم!». و گفت: «“ولنتاین“، کشیشی بوده است که در زمان امپراطوی رم با وجود ممنوعیت ازدواج برای سربازان از سوی امپراتور ، مخفیانه خطبه عقد جوانان را می خوانده است!». و گفت: «در همین سال ها، ما رئیس جمهورهایی داشتیم که آرزویش این بود که میشه ما بریم سازمان ملل مثلاً توی راهرو، جلوی دستشویی، این ها اتفاقی، من و رئیس جمهور آمریکا از رو به رو همدیگر را ببینیم یا مثلاً از کنار هم رد شویم و چشمکی به هم بزنیم و این ها… حتی شده توی راهرو دستشویی همدیگر را ببینیم و یک دستی به هم بدیم!». و (با اشاره به گروهی از هنرمندان پیش از انقلاب) گفت: «آن ها پس از انقلاب عوض نشدند، بلکه عوضی شدند!». و گفت: «ما به ایرانیان مقیم خارج از کشور که منتقد ارسال میمون به فضا بودند دسترسی نداریم، اگر داشتیم آن ها را به جای میمون به فضا می فرستادیم!». و گفت: «سه – چهار نفر اپوزیسیون داریم که همگی جزو روسای جمهور سابق بوده‌اند!». و (در باب ترغیب زنان به فرزندآوری خطاب به زنانی که باردار نمی‌شوند)، گفت: «هم‌اکنون برخی خانم‌ها می‌گویند بچه دار نمی‌شویم برای این که هیکل مون به هم می‌خوره.‌ ای مرده شور ببره هیکلت رو. مگه هیکلت رو می‌خوای ببری آخرت؟ تو این هیکل رو می‌خوای چه کار؟ غیر از اینه که می‌خوای ببری تو قبر یا این که می‌خوای هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای توئه و برای بچه آوردن!».
نقل است چون روزی سرانجام از مجلس سخنرانی به دیار باقی رخت برکشید، ندایی آمد که: «ای مرده شور ببره هیکلت رو. مگه هیکلت رو می‌خوای ببری آخرت؟ تو این هیکل رو می‌خوای چه کار؟ غیر از اینه که… اِ! شرمنده استاد، فکر کردیم باز یکی از زنانی که در راستای فرزند آوری به فرمایشات شما عمل نکرده را، زایمان نکرده، آورده اند آخرت! شما به دل نگیرید و بی نوبت، بفرمایید جلو!».

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *