اجتماعی 11 اسفند 1403 - 4 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
تذکرة المقامات

ذکر مولانا علی شمخانی

نقل است چون طفلی مکتبی بود، روزی مشق هایش ننوشت و اوستادِ مکتب، او را تهدید همی کرد که اگر مشق ننویسد، پرونده اش را زیر بغلش گذاشته و او را به خانه همی فرستد؛ لیک هر چه اوستادِ مکتب، بیشتر تهدید می کرد، مولانا “شمخانی“ کمتر مشق همی نوشت. پس روزی پدرِ مولانا “شمخانی“ به مکتب همی رفت و سببِ درس نخواندن فرزندش را جویا شد و اوستادِ مکتب نیز شرح ماوقع بداد؛ پدر، اوستادِ مکتب را همی گفت: «غلط تهدید کردی که فزرند من عاشق به دست گرفتن پرونده است و اگر بخواهی او را تهدید همی کنی، باید گویی پرونده ات را از تو می ستانم نه این که زیر بغلت می دهم!». پس اوستاد مکتب این بگفت و مولانا “شمخانی“ شاگر اول مکتب همی شد از ترس این که پرونده اش از او بستانند!

علی شمخانی

علی زراندوز
آن در دوران حکومت پهلوی عضو گروه‌های مبارزاتی، آن دارنده دانشنامه مهندسی، آن مؤلف نخستین دکترین استراتژی دریایی جمهوری اسلامی، آن در جنگ تحمیلی از فرماندهان ارشد نظامی، آن تا سال ۱۳۷۶ فرمانده نیروی دریایی، آن به صورت توأمان اهل گفتمان و پلتیک های استراتژیک نظامی، آن سابقاً دبیر شورای‌عالی امنیت ملی، آن از چهره های نزدیک به “سید محمد خاتمی“، آن حاضر در هشتمین انتخابات ریاست جمهوری، آن وزیر امور دفاعی، آن مشغول به تدریس اندر آکادمی‌های علوم نظامی، آن عضو شوراهای راهبردی، آن مسئول پرونده هسته ای، آن صاحب درجه “دریابانی“، مولانا “علی شمخانی“ که فرزندانش بر سرِ قرارهایِ کاری می برد، وقتی هنوز “ایلان ماسک“ بردنِ فرزندان بر سرِ قرار هایِ کاری و دیدارهای سیاسی، مُد نکرده بود!
نقل است چون طفلی مکتبی بود، روزی مشق هایش ننوشت و اوستادِ مکتب، او را تهدید همی کرد که اگر مشق ننویسد، پرونده اش را زیر بغلش گذاشته و او را به خانه همی فرستد؛ لیک هر چه اوستادِ مکتب، بیشتر تهدید می کرد، مولانا “شمخانی“ کمتر مشق همی نوشت. پس روزی پدرِ مولانا “شمخانی“ به مکتب همی رفت و سببِ درس نخواندن فرزندش را جویا شد و اوستادِ مکتب نیز شرح ماوقع بداد؛ پدر، اوستادِ مکتب را همی گفت: «غلط تهدید کردی که فزرند من عاشق به دست گرفتن پرونده است و اگر بخواهی او را تهدید همی کنی، باید گویی پرونده ات را از تو می ستانم نه این که زیر بغلت می دهم!». پس اوستاد مکتب این بگفت و مولانا “شمخانی“ شاگر اول مکتب همی شد از ترس این که پرونده اش از او بستانند!
نقل است چون پیری بیمار همی شد، فرزندانش چوب به دست؛ کنار بسترش منتظر بودند که پدر، آنان را نصیحتی همی کند به شکستنِ چوب ها به صورت تک به تک و نشکستن چوب ها وقتی در کنار هم جمع همی شوند، لیک پدر را آه و ناله و شکایت از دردِ جای آمپول بود، لیک از او هیچ پندی ساطع نمی شد. ساعتی بگذشت و عرصه بر پسرانِ چوب به دست، تنگ همی گشت و بزرگ ترین اینان، پدر را ندا همی داد که: «یا فادر! اکنون دیر زمانی است که ما این جا از شدت نشستن، چوب شدیم و خشک شدیم و چوب هایِ خشک در دستِ ما به ثمر بنشست، لیک هیچ پندی از جانب شما بر ما پسران صادر نشد!». پس پدر، موضع تزریقات بمالید و بگفت: «اولاً مرا یک سرماخوردگی مختصر عارض شده است و اگر فکر کردید به زُکامی، جان به جان آفرین تسلیم کرده و ملک و باغ و پاساژ و ویلای لواسان و زمین برنج کاری شمال را می گذارم در کف شما علاف ها و بیکارها که به تفاریق بخورید، کور خوانده اید که من هنوز آرزوها دارم اندر جهان! ثانیاً شما هم بهتر است چوب به دست و به جهت شنیدن پند، نزد مولانا “علی شمخانی“ بروید که پس از پیروزی دکتر “پزشکیان“ اندر انتخابات ریاست جمهوری پیام همی داد و در پیامش نوشت: «حضور آگاهانه مردم شریف و موقعیت شناس ایران اسلامی در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به عنوان نمادی پر افتخار و “پند آموز“ در تاریخ کشورمان به ثبت رسید!». بروید و پند از بزرگانِ پندآموز بگیرید که اگر ثانیه ای دیگر چوب به دست، بر بالین من بنشینید، همین چوب ها را جملگی اندر آستین تان کرده و عاق تان نموده و شیری {منظر پدر بی اعصاب گویا شیرخشک است- توضیح نگارنده!} که در کودکی به شما دادم، حلال تان نکنم!».
گویند روزی برخی مریدانِ مولانا “کنستانتین استانیسلاوسکی“ او را پرسیدند از سبک معروف بازیگری اش و او را ندا دادند که: «یا کنستانتین! هیچ از متد بازیگری ات عمیق تر و پیچیده تر و کاربردی تر دیده ای؟». گفت: «آری! آن جا که مولانا “شمخانی“ درباره انتخابات ریاست جمهوری 1403 بگفت: «مهم ترین اولویت ‎رئیس جمهور آینده تثبیت و تقویت استفاده از ظرفیت های ژئوپولیتیک و توانمندی “بازیگری“ ‎ایران در غرب آسیا است!»؛ دانستم که در تدوین روش بازیگری ام از ظرفیت های ژئوپولیتی اندر غرب آسیا غفلت نموده ام، غفلت نمودنی!».
نقل است روزی مردی دهک ضعیف و یارانه بستان، چون در بستر خواب رفت، همسرش را آرزومندانه گفت: «اگر در خانه مختصری آرد داشتیم، از همسایه دست راستی اندکی شکر و از همسایه دست چپی هم پیمانه ای روغن و چند مثقال زعفران و از همسایه طبقه بالایی دیگی و کماجدانی قرض همی گرفتیم و حلوایی می پختیم و دلی از عزا در می آوردیم و … لیک همسرش او را ندا داد که: «ای مفلس! بخواب که لحاف یخ کرد… این که تو گویی، مصداقِ بارزِ ایجاد تصویری غیر واقعی از نداشته‌ها و ترسیم فضایی ایده آل گرایانه از آینده است که موجب افزایش انتظارات مردم نسبت به خواسته هایی می شود که تحقق آن ها به سرعت قابل تحقق نیست!». پس مرد، با تعجب از جا بجست و گفت: «تو خود به تنهایی و با شکم گرسنه این سخنانِ نَغز و پُر مغز بگفتی؟». زن گفت: «ما زیر خط فقری ها را چه به این روشن بینی ها و باریک گویی ها؟ این ها را مولانا “شمخانی“ توصیه همی کرده است به نخبگان و نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری سال 1403!».
نقل است روزی پیری فرزانه {با پیرِ بیمارِ قبلی فرق دارد!}، فرزندانش را که جوگیر مناظرات و منازعات و وعده های کاندیداهای ریاست جمهوری اندر تلویزیون شده بودند و می گفتند تحریم ها به زودی لغو خواهد شد، ندا داد که: ای فرزندان من، بدانید که سویِ یک چشمِ من به شنیدن این جمله مولانا “شمخانی“ که بگفت: «مذاکره باید در زمان مناسب انجام شود!» برفت و ترسم سویِ چشمِ دیگرم هم به بحث و اختلاف نظر بر سر “مکان مناسب مذاکره“ از دست برود و نتوانم تحقق آرزوهای شما را به چشم همی ببینم!
گویند چون برخی سائلان {سوال پرسندگان!}، نظر مولانا “شمخانی“ را پرسیدند اندر ماجرای “ژن خوب“، پس توییتی بزد و در پایانش نوشت: «…ناگفته‌ها بماند برای بعد!» پس جمله سائلان برفتند و سوال های دیگر اندر کوزه گذاشته و روی آن ها سرکه بریختند که تا زمان های بعد که به جواب رسند، به قوتِ تیزی سرکه، کپک نزنند و حداقل تُرشیِ هفت بیجار شوند!
نقل است روزی مردی بیکار، نزد فالگیری برفت و او را پرسید از کاری نان و آبدار؛ پس فالگیر بگفت: «برو دور بزن!». پس مردِ بیکار که گمان می کرد فالگیر بی حوصله است، برفت و دوری بزد و بیامد و باز همان سؤال پرسید و همان پاسخ شنید. این ماجرا سه بار تکرار همی شد، تا سرانجام مردِ فالگیر را طاقت از کف برفت و مردِ بیکار را سرزنش همی کرد که: «ای علاف! من سال ها قبل پسرانِ مردی را همین نصیحت بکردم، اکنون تحریم ها دور همی زنند و خرج خانواده بدهند؛ شما زیر خط فقری ها چرا دوزاری تان این قدر کج است و دیر همی افتد؟».
نقل است او را پرسیدند که علم بهتر است یا ثروت؟ بگفت: «البته که علم بهتر باشد که حتی اگر صاحب ثروتی عظیم هم باشی، باید سر کیسه را بسیار شل کنی به جهت علوم آموزی فرزندان اندر دانشگاه های بیروت و دمشق و شام!».
پس چون “محمد مهاجری“ (فعال سیاسی اصولگرا) بگفت: «این سؤال مطرح است که این چه پرونده‌ای است {پرونده هسته ای} که هنوز بعد از هفت سال حل نشده و ایشان {علی شمخانی} نتوانسته حتی یک قدم این پرونده را جلو ببرد و عملاً شرایطی فراهم شده که ایران احتمالاً در مقابل تحریم‌های جدید سازمان ملل هم قرار بگیرد و تحریم‌های هسته‌ای بیشتری علیه ایران وضع شود؟». جمله مریدان این سخن نزد مولانا “شمخانی“ بردند. پس مولانا “شمخانی“ سر از جیب مکاشفت برداشت و بگفت: «نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست!» پس جمله مریدان که نمی دانستند آیا دریدن جامه ها و سر گذاشتن اندر بیایان های بی آب و علف هم در شرایط حساس کنونی خطاست یا رواست؟ به سر پنجه و بی صدا، طوری که مکاشفات مولانا “شمخانی“ بر هم نخورد، محضرش را ترک کرده و در افق محو همی شدند!
نقل است روزی بازیگرِ نقشِ اصلی اندر فیلم “پاپیون“ را پرسیدند که: «یا استیو مک‌کوئین! ما را بگو که آن دیالوگ انتهای فیلم و هنگام فرار از جریزه و در حالی که روی آب شناور بودی را از کجا درآوردی و فریاد همی زدی که این گونه در تاریخ ماندگار شده است؟». پس مولانا “مک‌کوئین“ پس کله اش بخاراند و بگفت: «از مولانا “شمخانی“ آموختم که هر رسانه ای را باز کردیم، او را دیدیم که فریاد همی زند: … من هنوز مسئول پرونده هسته ای ام!».

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *