نمایشگاه «منظری دیگر»، علیرضا اسماعیلی در تلاشی نوگرایانه سعی کرده که مخاطب، فرایند موسیقی رنگ و فرم را مستقیماً در آثار او حس کند و به جای ارائه فرمها و مضامین و روایتهای آشنا، بی آنکه تابلوهایش دلالت موضوعی معنایی صریح داشته باشد، موسیقی بیکلامی را در سطح بوم به نمایش بگذارد.
علیرضا اسماعیلی در این مجموعه نقاشیهایش مانند بسیاری دیگر از نقاشان آبستره اکسپرسیونیسم نشان داده است که لازم نیست در یک تابلوی نقاشی معنای دلالتی وجود داشته باشد، چراکه روایت و محتوا الزاماً در درون فرمها و انداموارهای ملموس شکل نمیگیرند. از آنجایی که فرمهای رنگین تابلوهای این نقاش کاملاً به شکل درونی تجسم یافته است در آثار وی نه نماد وجود دارد و نه دال. معنای موسیقیایی فرمهای رنگین او از طریق همان انتظاری به وجود آمده است که شنونده یک قطعه موسیقی آن را تجربه میکند.
در این آثار، نقاش به وسیله مجموعهای از فضاهای رنگین پر انرژی، گرایشاتی را در مخاطب مجدداً زنده میکند که شاید تا پیش از مواجه شدن با آثار او تحقق نیافته و یا کاملاً متحقق نشدهاند. به همین دلیل نقاشیهای او، انگیزشهای بصری و زیبای شناسی خاصی را در درون مخاطب برمیانگیزد که در نهایت توسط دلالتهای درونی خود وی حل میشود.
فرمهای رنگین این نقاش، نتهای رسانهای بصری آثار او هستند که هیچ دلالت معنایی، حاوی پیام روایی در آنها وجود ندارد. شاید بر اساس ذهنیت قبلی مخاطب و با کوشش بسیار، وی بتواند دلالتهایی مفهومی و نه موضوعی در خارج از آثار این نقاش بیابد. در همین راستا، نقاش زمینهای را فراهم میآورد تا بتوان از آنچه به صورت بصری محسوس هست به صرف اینکه حسی است و بدون اینکه لازم باشد آن را کمیت پذیر نماید لذت بصری ببرد. در این سادهسازی و دوری از فرمهای آشنا و حرکت به سمت آبستراکسیون، بخش زیادی از ویژگیهای محسوس متعارف اشیاء نادیده گرفته میشود و درخشش کیفیات قابل رویت، موقتاً به کناری رانده میشود. این در واقع تقلیل محسوسات طبیعی به دادههای تعمدی نقاش است که از دریچه خلاقیت او عبور کرده است و در تابلو تابلوهای وی متجلی شده است.