نوآوران آنلاین- مسافرِ تاکسی درد دل می کرد، که بیمار داره، ولی وسایل برقی، مثل بخور سرد، تشک مواج، داروهای یخچالی و... رو نمیتونه استفاده کنه و این که خودش پا درد داره؛ ولی توی تاریکی مجبوره چند طبقه رو از پله پایین و بالا بره!
یکی دیگه میگفت: برقا که میرن، مهمونا میان و برمیگردن! بعدم پشتِ سرمون میگن در رو برومون باز نکردن! اون وقت برای این که از دلشون در بیاریم، باید کلی سند و مدرک نشون بدیم؛ که: «بابا زنگ ما دچار بی برقی شده!».
راننده که آدم شوخی بود، گفت بگین: «برقِ مون رو گرفتن!»، ما دچار تیمای «برق گرفته شدیم». مث اون زمانا که برقای غیر قانونیِ حاشیه شهرها که بهش میگفتن “برق امامی!" رو نفرات اداره برق قطع میکردن؛ اون وقت ساکنین هوار میزدن که: «برق رو مجانی نکردید هیچ، برق و روشنایی مون رو هم گرفتین!».
من هم برای اینکه حرفی زده باشم، گفتم: «چند وقت دیگه اگه بپرسی، چرا خاموشیها جمع نمیشه، میگن مافیای شمع اجازه نمیده!»، بعد هم یکی رو به اسم “سلطان شمع” عَلَم و اعدام میکنن!
راننده گفت: نگو شمع، توی بورس بهش میگن “کَندِل"، اگه یه خط نازُک داشت، حالا پایین یا بالا مهم نیس، بهش میگن "شَدو"، همون "سایه" خودمون!
مسافر اولی گفت: «این کندل که میگین همون "کندنِ دلِ دیگه، یا دل کندن"!! اون شَدو که گفتین حتماً اشتباهه، باید بگین "نَدو" فایده نداره، آخرش از تورم عقب میمونی!».
آقای راننده و مسافرا خندیدن،
منم که پشت چراغ قرمزِخاموش و بوق و شیپور گیر کرده بودم، بقیه راه رو پیاده رفتم!
در طول مسیر کلی بابا برقی رو دعا کردم، که "پیاده روی برای سلامت و استقامتِ چارچوبِ بدن مفیده”.
تازه استراتژیست های با معدل نوزده و خورده ای میگن: «تبدیل تهدید به فرصت».
یهویی یاد خدا بیامرز بابام افتادم که میگفت: «عدو شود، سبب خیر! اگر خدا خواهد».