نوآوران آنلاین- بدیهی است که هر متن دراماتیکی از وجوه ادبی برخوردار است. این نکته نه فقط در مورد متنی از بزرگان نمایشنامهنویسی ایران همچون بهرام بیضایی که در مورد نویسندگان بزرگ فرنگی هم چون ویلیام شکسپیر، آرتور میلر، فردریک دورنمات، برتولت برشت و دیگران هم صدق میکند. در وهله اول گروه اجرایی با نمایشنامهای مواجه است که اساس و زمینه کارش را تشکیل میدهد. این نکته زمانی پر رنگتر میشود که من در مقام کارگردان طبق قولی که به نویسنده دادهام موظف به پذیرفتن تمام متن به عنوان کلیتی ناب شدم و خودخواسته خود را از هر گونه دراماتورژی منع کردهام.
فرض کنید متن آن قدر چشمگیر است که در وهله اول همه ما را مجذوب و مفتون خود میکند. حال کاری که من باید در مقام کارگردان انجام دهم این است که چطور تصور خود از آن متن جذاب را از طریق دکور پرتابل و کاربردی، کنش و حرکت بازیگران، پویایی ناشی از میزانسنهای گروه حرکت و دو نوع موسیقی زنده و ضبط شده اجرایی کنم.
اساسا کار کارگردان اجرایی کردن آنچه در قالب کلمات آمده و افزودن دیدگاههای خود به متن است. میپذیرم که از طریق افزوده شدن دیدگاههای کارگردان به متن ممکن است بخشهایی از نمایشنامه از بخشهای دیگر برجستهتر شوند یا در قسمتهایی شیوه اجرایی بر متن غلبه یابد. این نکته در مورد هر متنی و در هر مقطع زمانی صادق است. هر کارگردانی با خود فضایی را وارد کار میکند.
بی شک برداشت هر فردی از متن با برداشت فرد دیگر متفاوت است پس بنابراین کارگردان دیدگاههایی را در متن برجستهتر میکند که ممکن است کارگردان دیگری آن را نپسندد و به شیوه دیگری عمل کند. قطعاً اگر متنی واحد را به کارگردانهای متعددی بسپارید نتایج متفاوتی را شاهد خواهید بود.