نمایش «الف غین میم یا همهی چشمها برای او» اثری از افشین زمانی، اینروزها در تماشاخانهی ایرانشهر سالن استاد ناظرزاده کرمانی روی صحنه است. شاید یکی از بهترین نمایشهای این اواخر که علاقمندان تاریخ ایران، بهویژه مقطع تاریخی پرتلاطم سقوط زندیه و برآمدن قاجار بهرهبری آغامحمدخان را با خود درگیر میکند. نمایش با نگاهی انتزاعی و روایتی آگاهانه فاقد وفاداری کلاسیک به متون تاریخی، شخصیت آغامحمدخان قاجار را در کانون فضای ملتهب آن روزگار قرار میدهد.
اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری قمری مقطعی غریب، سرشار از دسیسه، عهدشکنیها، جنگهای داخلی و خارجی، کشتارها و کور کردنهای جمعی و خون و مرگ و خیانت بوده است. پرداختن به این مقطع تاریخی، آنهم با برداشت و نگاهی کاملا شخصی به دلیل کمبود منابع تاریخی و تشتت آرا و روایتها در متون موجود کار آسانی نیست. اما نمایش بیشوکم با موفقیت از این آزمون دشوار سر برآورده است.
در میانهی زدوخوردهای پرشمار در شمال، شرق و مرکز ایران – والبته کشمکشهای سهمگین طوایف چندگانهی ایل قاجار-آقامحمد، فرزند ارشد محمدحسن خان بزرگ طایفهی قوانلوی قاجار بهدنیا آمد. محمدحسنخان سودای پادشاهی بر ایران را در سر داشت و در شمال ایران، علاوه بر آذربایجان امروزی، بر محدودهی طبرستان و دشت گرگان و میان ترکمنها نیز سلطه و قدرت داشت. اما لشگر کریمخان زند بر آنان فائق امد و این میانه، آغامحمد به اسارت دربار زندیه درآمد و بیست سالی در ارگ کریمخانی اقامت داشت که دربارهی این مقطع تاریخی روایتهای متناقض و متفاوتی موجود است. دورهای که رقابتها و دشمنی میان دو شاخهی دولّو و قوانلوی قاجار به تضعیف این طایفه انجامیده بود. با مرگ کریمخان در 1193 قمری، آغامحمدخان از دربار زندیه گریخت و به مازندران رفت تا با متحد کردن دو شاخهی رقیب، زمینهساز سلطهی سیاسی و نظامی ایل قاجار بر سراسر فلات مرکزی ایران و نواحی پیرامونی باشد.
برچنین بستری تاریخی، «الف غین میم یا...» شخصیت آغامحمدخان، نبردهایش بر سر قدرت، منازعات داخلی و جنگ با قدرتهای خارجی، اشغال پایتختها و پشته ساختن از جسدها و چشمهای از حدقه بیرون شده، محور روایت میشود. او همزمان ناگزیر است دسیسههای داخلی ایل قاجار را خنثی کند، طوایف گردنکش سایر نقاط را مطیع سازد و در مقابل دو امپراتوری قدرتمند زمانه یعنی روسیه و عثمانی هم قد علم کند. نمایش بدون وفاداری به حقایق موجود و بیآنکه به روایت خطی و تداوم زمانی رخدادها اهمیتی بدهد، نسخهای شخصی اما جذاب از حکایت ظهور و سقوط یک سلطان و دودمانش بر ایران ارائه میدهد.
نکتهی مهم در نمایش، طراحی صحنهی هندسی و خطی متن است و بازیِ بازیگران هم در حدی قابل قبول قرار دارد. اما نورپردازی که در چنین میزانسنی نقش موثری دارد، آنگونه که باید با سایر عوامل نمایش همگام نیست. شاید دقت و تمرکز بیشتر روی نورپردازی صحنه، میتوانست غنای بصری بیشتری به اجرای نمایش ببخشد. متن آکنده است از تکگوییهای شخصیتهای حقیقی و خیالی که در جایگاه خود جذابند. نمایش ضرباهنگ پویایی دارد و بهرغم زمان 90 دقیقهای، ذهن مخاطب را لحظهای آزاد نمیگذارد و انبوهی از اطلاعات و موقعیتهای دراماتیک را پیش روی تماشاگر میگسترد.