فردی که میکشد، کاملا گناهکار نیست. هرازگاهی خبری در خبرگزاریها منتشر میشود که محکوم به اعدامی را پای چوبه دار میبرند؛ مردم جمع میشوند و از خانواده مقتول تقاضای بخشش میکنند، وقتی این بخشش صورت میگیرد، حلقه انتقام شکسته میشود. یا بهعنوان مثال نباید سیلی معروف مادر مازندارانی به قاتل فرزندش را فراموش کنیم، او به آن سیلی اکتفا کرد و حلقه انتقام شکسته شد. باید این جریان اتفاق بیفتد که ببخشیم و انتقام نگیریم؛ حرف نلسون ماندلا را به یاد داشته باشیم، ببخش اما فراموش نکن؛ مادران سیاهپوش آرژانتین هنوز روبهروی پارلمان میایستند، خبرنگاران وقتی از آنها میپرسند که چرا آنجا ایستادهاند، میگویند «ایستادهایم تا فراموش نکنیم در دوران نظامیها چه بلایی بر سر مردم آمده است»
حافظه ما کوتاهمدت است و بهمحض اینکه اتفاق دیگری میافتد، باقی را فراموش میکنیم پس باید به یاد داشته باشیم اما در کنار آن، باید بخشنده باشیم.
به نظر من خوب است تئاتر هم به این مهم بپردازد اما باید هنرمندانه پیش برود تا گلدرشت نشود. وقتی ما وارد دنیای نمایش میشویم، یعنی تمام بخشها را باید در نظر بگیریم. باید روی صحنه تئاتر، جادو، سحر و قصه بهوجود آوریم؛ اگر قرار باشد انچه را در بیرون اتفاق میافتد روی صحنه ببریم، یک کار ژورنالیستی میشود. باید از تمام عوامل نمایشی استفاده کنیم تا دست مخاطب را بگیریم و او را به داخل صحنه بکشانیم؛ چون میخواهیم که او با نمایش مشارکت کند. از همان زمانکه پرده نمایش بالا میرود، قراردادی با نمایشگر و مخاطب بسته میشود و او میداند که با یک تئاتر مواجه است اما در این نمایش، حرفی وجود دارد که باید به آن هم توجه شود. در عالم نمایش، باید از تمام عوامل استفاده کنیم تا دنیای نمایش را ایجاد کنیم اما همهچیز باید بهجا و درست انجام شود. همگامی و همسویی همهچیز باید در راستای متن و کارگردانی باید پیش برود.
به همین دلیل به تئاتر میگوییم کار گروهی چون باید تمام عوامل و بازیگران متن را کاملا درک کنند و با خلاقیت و ایده جلو بروند تا نمایش را به سلامت به سر منزل مقصود برساند، تئاتر مانند یک نطفه است، نمیدانیم وقتی به دنیا میآید ناقص است یا سالم؛ فقط میتوانیم امیدوار باشیم فرزندی که به دنیا میآوریم، فرزند صالحی باشد.