نوآوران آنلاین-
در دوران مدرسه جزو بهترین دانش آموزان بودم .همیشه در رویاهایم خود را پزشک می دیدم . سال آخر دبیرستان یکی از خاله هایم که مجرد بود پیش ما آمد و مدتی نزد ما زندگی می کرد. خاله ام علاقه ای به تحصیل نداشت و بیشتر وقت خود را به صحبت کردن با تلفن با دوستانش سپری می کرد و شب ها هم خواب و هم درس خواندن مرا دچار مشکل کرده بود. رفتارهای او روی من تاثیر گذاشته بود و باعث شد از درس هایم عقب بمانم. متاسفانه سال اول رتبه ام 6000 شد و من اصلاً انتخاب رشته نکردم و سالهای دوم و سوم هم علیرغم اینکه خود را درمنزل حبس کردم رتبه ام برای انتخاب رشته پزشکی خوب نشد.
حدود 3 ، 4 ماه پیش زمانی که برای کلاس فوق العاده بیرون رفته بودم به طرف مغازه ای رفتم 70 هزار تومان همراهم بود و به همان قیمت یک کفش خریدم. بعد از خرید کفش از یک کفش دیگر که 170 هزار تومان بود، خوشم آمد و هنگام پرو آن، به صورت پنهانی آن کفش را برداشتم و از مغازه خارج شدم. در راه مرتب به خودم دلداری می دادم که این دو کفش هیچ کدام به این قیمت ها نمی ارزند و من در واقع پول هر دو کفش را داده ام و بعد آن کفش را بین کفش های دیگرم که پوشیده شده بود پنهان کردم تا خانواده ام متوجه نشوند. بعد از آن مرتب به مغازه های مختلف می رفتم، یک وسیله می خریدم و چند وسیله دیگر بر می داشتم، تا اینکه چند روز قبل در یکی از مغازه ها ، فروشنده به رفتارم مشکوک شده بود و زمانی که قصد خارج شدن از مغازه را داشتم به من اجازه نداد و گفت باید کیفت را بگردم . من که حسابی ترسیده بودم شروع به گریه کردم و آن جنس را از کیفم خارج کردم ولی آنها کوتاه نیامدند و مرا تحویل کلانتری دادند و سپس به مرکز مشاوره نیروی انتظامی معرفی شدم.