سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-زن 24 ساله به نام سمیرا در حالی که شکایت خود از همسرش را روی میز مشاور می گذاشت به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم به مواد مخدر Drugs صنعتی اعتیاد داشت و بیکار بود.2 برادر بزرگ تر و مادرم کار می کردند تا مخارج زندگی و هزینه های مصرف مواد پدرم را تامین کنند به همین خاطر مدام نزاع و درگیری بین افراد خانواده وجود داشت از سوی دیگر هم همیشه نسبت به همکلاسی هایم احساس سرشکستگی داشتم و فکر می کردم مدیران و مربیان مدرسه نگاه خاصی به من دارند چرا که هر زمان مدرسه پولی طلب می کرد من نمی توانستم آن مبلغ را فراهم کنم این در حالی بود که سر و وضع و لوازم تحصیلی ام نیز هیچ شباهتی به همکلاسی هایم نداشت و از این رو احساس می کردم دیگران به چشم حقارت به من نگاه می کنند به همین خاطر بود که ترک تحصیل کردم تا این که چند سال بعد مردی به خواستگاری ام آمد که متاهل و 12 سال از من بزرگ تر بود. پدر و مادرم فقط به این دلیل که او ثروت دارد و من می توانم در آرامش زندگی کنم مرا وادار به ازدواج با او کردند. کنار آمدن با این شرایط برایم بسیار دشوار بود. اگرچه «اتابک» مخارج زندگی من و فرزندانم را پرداخت می کرد اما هیچ گونه علاقهقلبی به یکدیگر نداشتیم به طوری که احساس می کردم من تنها یک عروسک اسباب بازی در این زندگی هستم. از روزی که اتابک گوشی تلفن گران قیمتی برایم خرید دیگر تقریبا او را فراموش کرده بودم چرا که با سیر در شبکه های اجتماعی جذب مطالب زیبا و سخنان جذاب ساسان شده بودم. احساس می کردم وارد دنیای دیگری شده ام به همین خاطر هم ارتباطم را با قرار ملاقات های متعدد با ساسان ادامه دادم. کار به جایی رسید که مجبور بودم از نظر مالی هم به ساسان کمک کنم تا او ارتباطش را با من قطع نکند چرا که ابراز سخنان عاشقانه و مهر و محبت را به عنوان نیاز در وجود خودم احساس می کردم. روزی که فهمیدم همسرم به ارتباط من و ساسان مظنون شده است همه طلاهایم را به ساسان دادم تا این ارتباط پنهانی را آشکار نکند او هم که متوجه نقطه ضعف من شده بود از این ماجرا سوءاستفاده می کرد و با اخاذی های گوناگون مرا در تنگنا قرار می داد تا این که روزی این کابوس وحشت به حقیقت تعبیر شد واتابک همه چیز را فهمید آن شب او مرا به شدت کتک زد و در حالی که فرزندانم را نزد خودش نگه داشته بود مرا با خفت و خواری از خانه اش بیرون انداخت. آن روز من در حالی به خانه پدرم بازگشتم که دیگر مادرم فوت کرده بود و هیچ پولی هم نداشتم حال باید مخارج پدر معتادم را تامین کنم در حالی که من قربانی اخاذی ها و فریبکاری های ساسان شده بودم اکنون به شدت پشیمانم اما چاره ای جز شکایت از همسرم ندارم و