سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-11 فروردین ماه سال گذشته دختر جوانی پرده از راز عجیب ناپدید شدن مادربزرگش پرده برداشت. این دختر به قاضی گفت: روز گذشته هر چه با خانه مادربزرگم تماس گرفتم کسی پاسخگو نبود و همین باعث نگرانی ام شد تا به خانه وی در غرب تهران بروم و زمانیکه وارد خانه قدیمی شدم پدر و پسر آشنایی که به خاطر تنها بودن مادربزرگ با هم زندگی می کردند ادعا کردند که روز گذشته مادربزرگم از خانه خارج شده و در این مدت فکر می کردند او به خانه ما آمده است. بدین ترتیب، پلیس برای دستگیری 2 هم خانه مادر بزرگ وارد عمل شوند. پدر و پسر که داماد و نوه پیرزن هستند پس از دستگیری هدف تحقیق قرار گرفتند و پدر میانسال به ماموران گفت: زن 85 ساله برای خرید از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت و در نبودش فکر می کردیم به خانه دخترانش رفته باشد که نوه دختری اش به خانه آمد و پیگیر احوال مادربزرگش شد. این ادعا در حالی بود که پسر جوان در اعترافاتش سناریوی عجیبی را پیش روی ماموران قرار داد و گفت: سالهاست که شیشه ای هستم و بیشتر اوقات در حالت عادی نیستم. وی گفت: به خاطر اعتیاد م به شیشه صدایی درگوشم زمزمه می کرد که پیرزن تنها را به قتل برسانم روز حادثه در خانه تنها بودم که آن صدا مرا از خواب بیدار کرد و اقدام به کشتن پیرزن کردم و پس از مثله کردنش با گوشت او غذا درست کردم و سفره غذا را آماده کرده بودم که پدرم سر رسید و او بدون اینکه از ماجرا خبر داشته باشد همراه من شروع به خوردن غذا کرد. پدر این پسر که با شنیدن ادعای پسرش شوکه شده بود در ادامه به ماموران گفت: پسرم شیشه ای است و این ادعاهایش دروغ بوده و هیچ کدام از ما اطلاعی از سرنوشت پیرزن تنها نداریم. بازپرس سهرابی در این مرحله با توجه به وضعیت خاص جوان شیشه ای دستور داد تا وی برای مدتی در بیمارستان روحی و روانی تحت نظر قرار گیرد تا راز ناپدید شدن مادربزرگ فاش شود. تحقیقات پلیسی ادامه داشت تا اینکه پس از گذشت 3 ماه پدر میانسال که در این مدت در بازداشت پلیس بود سکوتش را شکست و دست به افشاگری زد. وی به ماموران گفت: آخرین روزهای سال گذشته بود که پیرزن تنها تصادف کرد و لگنش شکست و پس از درمان به خانه آمد اما به خاطر سن زیادش همیشه در خانه بود تا اینکه یک روز وقتی به خانه رفتم دیدم او دیگر زنده نیست. شرایط بدی داشتیم و بی پولی آزارمان می داد به همین خاطر چون پولی برای برگزاری مراسم کفن و دفن او نداشتیم با کمک پسرم جسد پیرزن را داخل نایلون بزرگی بسته بندی کردیم و سپس او را داخل سطل زباله ای رها کردیم و دیگر نمی دانیم جسدش را به کجا انتقال دادند و در این مدت به خاطر ترس از اینکه مرگ او را به گردن ما بیندازند سکوت کرده بودم. بنا به این گزارش،با توجه به عجیب بودن این پرونده تحقیقات ویژه ای صورت گرفت و بزودی قرار مجرمیت صادر خواهد شد.