نوآوران آنلاین-پریا در مقابل بازپرس این پرونده سیاه قرار گرفت و گفت: وقتی سال اول دبیرستان را با نمرات خوب قبول شدم به پدرم اصرار کردم تا یک گوشی هوشمند تلفن همراه برایم بخرد. پدرم نیز گوشی تلفن زیبایی را به عنوان هدیه قبولی برایم خرید. از آن روز به بعد فقط وارد شبکه های اجتماعی می شدم و با دوستانم چت می کردم.
وی ادامه داد: روزهای تابستان را با دوست یابی های شبکه ای سپری می کردم و هر روز دوستان جدیدی به گروه ما اضافه می شد تا این که در این میان جملات عاشقانه و احساسی پسر جوانی توجهم را به خود جلب کرد. آن قدر از جملات ادبی و زیبای فرشاد لذت بردم که ناخواسته با او تماس گرفتم و خواستم مطالب بیشتری برایم بفرستد. این گونه بود که رابطه تلفنی من و فرشاد شروع شد، روزهای آغازین مهر هم گوشی تلفنم را پنهانی به مدرسه می بردم تا بتوانم پاسخ پیامک های سعید را بدهم.
این دختر در ادامه بیان کرد: در همان روزها آرمان برای این که بتواند در مورد زیبایی من جملاتی بنویسد، از من خواست تا عکس بدون حجاب و با پوشش دختران غربی برایش بفرستم. من هم بدون آن که به کسی چیزی در این رابطه بگویم با گوشی تلفن عکسی از خودم گرفتم و برایش فرستادم. از آن روز به بعد آرمان تهدیدم کرد که اگر برای حذف عکس از گوشی نزد او نروم عکسم را برای پدرم ارسال می کند. خیلی ترسیده بودم اگر پدرم تصویر مرا آن گونه می دید چه پیش می آمد؟ نتوانستم موضوع را برای مادرم که رازدار اصلی زندگی ام بود بازگو کنم. آن روز به خانه مجردی آرمان رفتم.
پریا ادامه داد: پس از اینکه وارد خانه او شدم، نه تنها عکسم را حذف نکرد بلکه به زور به جانم افتاد و پس از درآوردن لباس هایم مرا مورد آزار قرار داد و از صحنه های شیطانی خود فیلم گرفت، همین فیلم زمینه های سواستفاده های بیشتر او را فراهم کرد، بطوری که هر شنبه پس از مدرسه به خانه او می رفتم و هر مدلی که او می خواست تسلیم نیت های کثیف او می شدم، تا این که یک روز دیگر مرا به همان خانه مجردی کشاند و همراه ۸ تن دیگر از دوستانش که در خانه پنهان شده بودند مرا به نوبت مورد آزار و اذیت قرار دادند و در نهایت پس از اینکه هر کس یکبار مرا مورد آزار قرار داد 8 نفری باهم به سراغ من آمدند، به گونه ای که پس از این اقدام شیطانی توان بلند شدن از جایم را نداشتم. دیگر همه هستی ام را از دست داده بودم و چاره ای نداشتم جز آن که ماجرا را برای مادرم بازگو کنم. حالا هم اگر چه با کشف فیلم ها، سعید روانه زندان Prison شد اما زندگی من در بیراهه ای تاریک قرار گرفته است.