نوآوران آنلاین-فریادهای دختری جوان در یکی از محلههای خلوت تهران نظر رهگذران و مغازهداران را به خود جلب کرد. این دختر که انگار از مساله مهمی بسیار ترسیده بود و میخواست جان خود را نجات بدهد به مغازه مرد 50 سالهای پناه برد.
دختر وحشتزده از مغازهدار خواست تا پلیس را خبر کند. دقایقی بعد که تیمی از مأموران برای بررسی ماجرا وارد عمل شدند دختر جوان که از ترس به سختی میتوانست حرف بزند از سناریوی سیاهی که برایش اتفاق افتاده بود پرده برداشت. وی به پلیس گفت: چند ساعت پیش در میدان ونک منتظر تاکسی بودم تا به چهارراه پارکوی بروم. یک خودروی مسافرکش که مسافری هم داشت سوارم کرد، در طول مسیر راننده و سرنشین که جوان و همسن و سال بودند درباره واحدهای درسی دانشگاه صحبت میکردند و ناخودآگاه من نیز وارد بحث آنان شدم، مسافر جلویی از من پرسید که در چه رشتهای تحصیل میکنم، وقتی جواب دادم که حسابداری، وی نیز ادعا کرد که او نیز در رشته حسابداری تحصیل میکند. گفتوگویمان به درازا کشید و آنان مرا به خوردن بستنی دعوت کردند و ما در برابر یک بستنیفروشی توقف کردیم، نمیدانم چطور با آنان همراه شدم.
پس از دقایقی که سرگرم حرفزدن بودیم، راننده ناگهان خودرواش را به داخل پارکینگ خانه یکطبقهای که پیش از رسیدن ما باز بود برد. من به خودم آمدم و خواستم فرار Escape کنم ولی در بسته شده بود و راهی برای فرار نداشتم. همچنان که گریه میکردم و به آنان التماس میکردم رهایم کنند، راننده خودرو دهانم را به زور و با پارچه سفیدی بست تا صدایم درنیاید، سپس کشانکشان مرا به داخل خانه بردند، داخل خانه 5 جوان دیگر نیز بودند. من از ترس بیهوش شدم و هنگامی که به خودم آمدم متوجه سرنوشت سیاه خودم شدم و این دوستی سناریوی از پیش طراحی شده آن 2 جوان شیطانصفت بود.
دختر جوان در ادامه افزود: هوا رو به تاریکی بود و من هم مدام با گریه و زاری از آنان میخواستم که در را باز کنند تا بروم، ولی یکی از آنها که مخالف این کار بود به همدستانش گفت که چون من چهرههایشان را دیدهام، پس از رها شدن از دستشان ماجرا را به پلیس خواهم گفت، پس باید مرا به قتل Murder برسانند.
چند تن از آنان با پیشنهاد وی موافق بودند، ولی یکی دیگر از آنان نیز ادعا میکرد که به سرم شوکر برقی بزنند تا دچار فراموشی بشوم، سرانجام آنان تصمیم گرفتند که دستوپا و دهان مرا ببندند و داخل صندوقعقب خودرو بیندازند. هنوز چند لحظهای از این ماجرا نگذشته بود که راننده خودرو در پارکینگ را باز کرد تا برای سیگارکشیدن بیرون برود، من نیز از این فرصت استفاده کرده و سریع فرار کردم، وقتی به داخل کوچه رسیدم با داد و فریاد از مردم کمک میخواستم تا مرا از دست جوانهای شیطانصفت نجات دهند.
با در جریان قرار گرفتن بازپرس مجتمع قضایی ارشاد از آزار و اذیت دختر دانشجو، تیمی از اداره پلیس برای رسیدگی به این ماجرا به تحقیقات ویژه پرداختند.
کارآگاهان ابتدا برای ردیابی خانه جوانهای شیطانصفت، دختر دانشجو را تحت بازجویی قرار دادند که وی ادعا کرد روز حادثه Incident توجهی به آدرسی که به آنجا رفته نداشته است و به خاطر ندارد که به کدام کوچه یا خانه رفته است؟
در ادامه با به دست نیامدن آدرس خانه وحشت، کارآگاهان با چهرهنگاری سعی کردند تا سرنخی از جوانهای شرور پیدا کند و با استفاده از چهرهنگاری و مطابقت دادن آن با آلبوم مجرمان قدیمی موفق شدند یکی از آنان را شناسایی کنند.
بدین ترتیب کارآگاهان با زیرنظر قراردادن پاتوقهای جوان تبهکار موفق شدند مخفیگاه وی را در یکی از محلات شمال شرق تهران شناسایی کنند و با تعقیب و مراقبتهای شبانهروزی وی را هنگام وارد شدن به آنجا دستگیر کنند که در بازرسی از این شیطان صفت مقداری شیشه و یک چاقو به دست آوردند.
این تبهکار در ابتدای بازجوییها ادعای بیگناهی میکرد ولی هنگامی که با دختر دانشجو روبهرو شد سر به زیر انداخت و سناریوی تلخی را برای کارآگاهان بازگو کرد.
بر این اساس پلیس برای دستگیری همدستان وی وارد عمل شد و پس از چند روز تعقیب و مراقبتهای شبانهروزی و چند عملیات همزمان همه شیاطین خانه وحشت را دستگیر کرد.
7 پسر شرور در بازجوییهای پلیس هر یک به بیان جزئیات روز حادثه پرداختند و سعی داشتند تا مقصر را دیگری معرفی کنند که در مواجهه حضوری هر کدام ناچار شدند پرده از اقدام سیاه خود بردارند.
با صدور قرار مجرمیت و ارسال پرونده به دادگاه کیفری استان تهران قاضی با شنیدن ادعاهای 7 جوان شرور و بررسی شواهد و مدارک برای 2 پسر جوانی که دختر دانشجو را تسلیم نیت شوم خویش کرده بودند حکم اعدام execution صادر کرد. همچنین برای 2 جوانی که با خودرویشان این دختر را به داخل پارکینگ برده بودند به جرم Crime آدمربایی 15 سال حبس و 3 جوان دیگر که در این ماجرا مشارکت داشتهاند 2 سالزندان Prison و 70 ضربه شلاق Whip رأی صادر کرد.
در ادامه پرونده پس از اعتراض شیاطین به حکم برای بررسی به دیوان عالی کشور ارسال شد.
علیاصغر آقایی حقوقدان و عضو هیأت علمی دانشگاه در تحلیل این پرونده گفت: نکته مهم در اینگونه پروندهها این است که درست است قضات براساس قانون Law به اینگونه پروندهها رسیدگی و احکام متناسب را صادر میکنند ولی آیا با صدور حکم و مجازات، جوانان دیگر آگاه و هوشیار میشوند؟ شاید جنبه ترس و تهدید از مجازات تا مدتی مانع از تکرار اینگونه رخدادها شود اما مگر چند جوان از عاقبت این ماجرا مطلع شدهاند؟ عاقبت محکومیتها و تنبیهات تا چه مدتی در ذهن اشخاص به جا میماند؟ از نظر جامعهشناسی کیفری و جرمشناسی باید ریشه این اتفاقات را شناخت و آن را خشکاند، ریشه اصلی اینگونه مشکلات بالارفتن سن ازدواج در پسران و دختران است.
صدور حکم اعدام تنها بازتاب و فرجام این عمل است، آیا باید بنشینیم تا جوانان دچار این فرجام سنگین و تلخ شوند؟ باید طوری برنامهریزی کنیم تا با فراهم کردن امکان ازدواج برای جوانان پیشگیری صحیحی در بروز این پدیده سیاه صورت گیرد.