سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-18 سال قبل به توصیه یکی از آشنایانمان به خواستگاری دختری رفتم که از نظر اقتصادی وضعیت مالی مناسبی نداشت، من هم یک کارگر ساده بودم که به صورت روزمزد کار می کردم و از درآمد پایینی برخوردار بودم. با این وجود از صبح زود تا پاسی از شب تلاش می کردم تا بتوانم هزینه های زندگی را تامین کنم. روز خواستگاری و حتی روزهای بعد از برگزاری مراسم عقد، وقتی سکوت توأم با آرامش همسرم را می دیدم احساس می کردم او زنی خجالتی و کمرو است چرا که سعی می کرد خیلی کم صحبت کند و مدام با خودش درگیر بود. ابتدا اهمیتی به رفتارهای خاص همسرم نمی دادم و از این که او زنی آرام و باطمأنینه است راضی بودم اما آرام آرام و با حرف هایی که دیگران تکرار می کردند تازه فهمیدم که همسرم بهره هوشی پایینی دارد و به اصطلاح «شیرین عقل» است ولی آن ها به بهانه خجالتی بودن همسرم، مرا در ازدواج فریب داده اند. دیگر حال و روز خودم را نمی فهمیدم، از سوی دیگر هم دلم به حال همسرم می سوخت واز نگاه های معصومانه اش شرم می کردم که او را طلاق بدهم. در واقع وجدانم چنین اجازه ای به من نمی داد ولی از خانواده همسرم دلگیر بودم که چرا حقیقت ماجرا را هنگام خواستگاری از من پنهان کردند. با این حال باز هم از این که مادرزنم با پرستاری شبانه روز از یک پیرزن، هزینه های زندگی اش را تامین می کرد خوشحال بودم. در همین شرایط خداوند 3 فرزند زیبا به من عطا کرد که دختر 15 ساله ام بزرگ ترین آن هاست. با آن که همواره سعی می کردم نگذارم دیگران از بهره هوشی پایین همسرم سوءاستفاده کنند اما متاسفانه وی فقط پول را می شناسد و در برابر دریافت مبلغ اندکی هر کاری را انجام می دهد. او مدتی است با مرد معتادی آشنا شده و به همراه دخترم با آن مرد ناشناس بیرون می رود. نتوانستم او را از این کار بازدارم تا این که دخترم از عصر روز گذشته از مدرسه به منزل بازنگشته است. از مدرسه، دوستان و آشنایان در این باره سوال کردم ولی هیچ کس از دخترم اطلاعی ندارد. وقتی همسرم را مشاهده کردم که بدون نگرانی در منزل نشسته و مقداری پول در دست دارد، تازه فهمیدم که او در قبال دریافت مبلغ اندکی پول دختر دسته گلش را به آن مرد ناشناس سپرده است ...