نوآوران آنلاین- در شرایط حاضر اقتصادی کشور، دانشجویان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند. ولی در این بین دانشجویان رشتههای هنر به دلیل پرخرجتر بودن رشته خود و نبود بازار کار، با مشکلات بیشتری روبهرو هستند که ممکن است این امر برخی از این هنرجویان را از ادامه تحصیل باز دارد؛ چراکه توانایی تأمین هزینههای تحصیل خود را ندارند حتی اگر در دانشگاههای دولتی تحصیل کنند و مجبور به پرداخت هزینه کمتری نسبت به دانشجویان دانشگاههای هنر آزاد باشند.
در نگاهی دیگر، بودجه کمتری به دانشکدههای رشتههای هنری نسبت به دانشگاههای فنی تعلق میگیرد و تجهیزات در این دانشگاهها کمتر است. همچنین در سالهای گذشته به دانشجویان رشتههای هنر تسهیلات یا حتی اقلام هنری مانند دوربین داده میشد اما در سالهای اخیر به دلیل وضعیت اقتصادی، دانشجویان برای تهیه برخی وسایلشان در مضیقه هستند.
از طرفی پایین آمدن حقوق اساتید و یا رشد قیمتها تعداد زیادی از استادهای خوب را از دانشگاهها فراری داده یا نسبت به تدریس بیانگیزه کرده است.
با وجود همه این مشکلات بازار کار خوبی هم برای این افراد وجود ندارد و باوجود اینکه بازار کار هنر خیلی متنوع است ولی این تنوع هنوز توسط خیلی از سازمانها و مراکز خصوصی کشف نشده است. به همین سبب شرایط کاری هنرمندان محدود میشود و شرایط کار کردن برای آنها سختتر.
در راستای طرح مشکلات دانشجویان رشتههای هنر، خبرنگار ایسنا با حضور در تعدادی از دانشگاهها و گفتوگو با دانشجویان، درصدد انعکاس دغدغههای این هنرجویان و مشکلاتی که با آن روبهرو هستند برآمده است. این گزارش به دلیل بالا بودن حجم مشکلات و دغدغههای دانشجویان رشتههای هنری، به دو بخش تقسیم شد.
در گزارش نخست به مشکلات دانشجویان رشتههای معماری و طراحی صنعتی پرداخته میشود و گزارش دیگر سایر رشتههای هنری شامل موسیقی، نقاشی، عکاسی و ... خواهیم پرداخت.
در قدم اول سری به دانشکدههای هنر و معماری آزاد واحد تهران جنوب و تهران مرکز میزنیم تا دغدغهها و مشکلات دانشجویان را از زبان خودشان بشنویم.
وارد طبقه همکف دانشکده هنر و معماری واحد تهران جنوب میشوم و به سمت حیاط این دانشکده میروم. دانشکده دارای حیاط نسبتا کوچکی است که دانشجویان دور میز و یا برروی نیمکتهای آن نشسته و مشغول گپ زدن با همکلاسیها و یا دوستان خود هستند.
دو دختر جوان تقریبا ۲۲ ساله را میبینم که مشغول غذا خوردن هستند. به سمت آنها میروم و سوالهایم را برایشان توضیح میدهم. آنها که دانشجوی رشته معماری هستند، با لحنی دوستانه میخواهند که ادامه دهم.
از آنها درباره دغدغه و مشکلاتشان سوال میکنم. یکی از آنها پاسخ میدهد: «در حال حاضر دغدغه اصلی من پیدا کردن شغل است؛ چراکه بعد از اتمام تحصیلاتمان هم اجازه کار کردن نداریم و باید در شرکتهای مختلف دورههای کارآموزی بگذرانیم و بعد از آن نیز ممکن است ما را استخدام نکنند و هیچ تضمینی برای استخدام ما وجود ندارد. برای کارآفرینی نیز به مدرک احتیاج داریم که مدارکمان را هم سه یا چهار سال بعد از فارغالتحصیلی دریافت میکنیم. افرادی هم که در دوره تحصیل کار میکنند شغل خود را با رابطه و پارتی به دست آوردهاند.»
دانشجو دیگری تصریح میکند: «البته کار کردن در این رشته تا حدی هم به خود دانشجویان مرتبط است. درواقع اینکه تا چه حد درس بخوانند و یا کار کردن با چند نرم افزار را در حد حرفهای بلد باشند نیز در ورود ما به بازار کار تأثیرگذار است؛ چراکه در نهایت برای کسی که خلاق و باسواد باشد کار پیدا میشود و این امر به تلاش خود فرد نیز بازمیگردد.»
او اضافه میکند: «ترمهای اول که با دانشجویان ترم بالایی درباره کار صحبت میکردم، انتظارات بالایی درباره مبلغ حقوق و شرایط کاری دیگر داشتند و خود را به یکسری شرایط خاص که در ذهن داشتند محدود میکردند. قطعا نمیتوان از همان ابتدا انتظار بهترینها را داشت؛ چراکه موفقیت به مرور به وجود میآید.»
دانشجوی دیگر درباره شرایط دانشکدههای هنر و معماری میگوید: «به طور کلی در تهران تنها سه یا چهار دانشکده هنر و معماری با تجهیزات خوب و مناسب وجود دارد. همچنین ورودیهای دانشکده چه با کنکور و چه بیکنکور حتی با وجود کافی نبودن گنجایش دانشکده خیلی زیاد است. در واقع هر سال دانشکده معماری به تنهایی ۵۰۰ تا ورودی دارد.»
سطح پایین دانش استادان
این هنرجو همچنین بیان میکند که یکی دیگر از مشکلاتشان، سطح پایین دانش استادان و یا برخوردار نبودن از توانایی انتقال مطالب است.
او با بیان اینکه ظرفیت کلاسهایشان هم کم است، اضافه میکند: «این مشکلات باعث میشود که ما هر ترم بر سر انتخاب استادان خوب جنگ داشته باشیم. به همین دلیل اگر موفق نشویم که با استادان خوب کلاس برداریم خیلی از واحدها را جا میمانیم و گاهی اوقات تمام کردن درسمان حتی به پنج سال هم میکشد. در واقع فارغالتحصیل شدن طی چهار سال از این دانشکده خیلی کار سختی است.»
دانشجوی دیگر در ادامه بیان میکند: «امتیازی که هر ترم به دانشجویان برتر میدهند، عملا امتیاز محسوب نمیشود؛ چراکه شامل ۱۰ درصد تخفیف دانشجویی است که در کل ۵۰ هزار تومان میشود و همین را هم ندهند بهتر است.»
آنها ادامه میدهند که هر ترم مبلغ قابل توجهی را علاوه بر پرداخت شهریه، برای کارهای عملی رشته خود هزینه میکنند.
در همین راستا میگویند: «در دانشگاه تجهیزات و شرایط لازم متناسب با رشته خود را نداریم و هر ترم خودمان برای همه چیز هزینه میکنیم. حتی فضا و شرایط کلاسهایمان هم با رشتهمان همخوانی ندارد. اگر هم بخواهیم درباره گران بودن هزینهها و تأمین وسایل مورد نیاز اعتراض کنیم کسی به حرفمان اهمیت نمیدهند و در پاسخ میگویند که برای تحصیل در این رشته باید خرج کرد.»
یکی از آنها درباره سیستم آموزشی اظهار میکند که باید برخی از درسهای چارت رشته معماری جا به جا شوند.
او همچنین درباره جو حاضر در محیط دانشکده میگوید: «زمانی که وارد یک محیط آکادمیک و دانشگاهی میشویم انتظار میرود که همه در تکاپوی یادگیری و رسیدن به مراتب بالاتر باشند ولی واقعیت امر اینگونه نیست و اکثر دانشجوها هر روز بی هیچ هدفی به دانشگاه میآیند و علاقهای هم به درس خواندن نشان نمیدهند. درواقع به هیچ عنوان فضای رقابتی دیده نمیشود. اگر هم یک نفر درسخوان باشد به او لقب «خرخون» میدهند و سعی میکنند که او را زمین بزنند. شاید استادان از یک شاگرد درسخوان تعریف کنند ولی لزوما به او انگیزه خاصی نمیدهند حتی ممکن است اگر از استادان زیاد سوال کنید، در پاسخ بگویند «چه حوصلهای داری، چه اهمیتی دارد و یا اینکه انقدر سخت نگیر». من به شخصه دوست دارم در یک محیط سالم تحصیل کنم. محیطی که افراد بتوانند با یکدیگر بهدرستی ارتباط برقرار کنند.»
این هنرجو در ادامه بحث اعتیاد دانشجویان را مطرح میکند و میگوید که امیدوار است دانشگاه به فکر یک مشاور و یا ارائه آموزش درست به دانشجویان باشد که تا این حد اعتیاد در بین آنها دیده نشود.
در ادامه کمی جلوتر میروم و از چند نفر دانشجو دیگر که در حیاط دانشگاه هستند، سوال میکنم. با خنده میپرسند که باید مشکلاتمان را بگوییم؟ پس از آن، یکی از آنها که دانشجوی ترم پنج رشته معماری است، میگوید: «مشکل اصلی ما بازار کار است. چون که واقعا کاری برای ما نیست و از آنجا که دانشجو هستیم و همه روزهایمان در دانشگاه میگذرد، کسی با این شرایط کنار نمیآید. مگر اینکه به عنوان کارآموز فعالیت کنیم. بیشتر از راه رابطه و پارتی میتوان در رشته معماری فعالیت کرد.»
او ادامه میدهد: «بهطور کلی برای وارد شدن به بازار کار خیلی باید تلاش کنیم ولی نمیتوان خیلی به یک کار خوب با شرایط مناسب امیدوار بود؛ چراکه اکثر کارهای رشته معماری درآمدهای پایینی دارند، بهخصوص برای خانمها. ولی اگر بخواهیم صرفا کار یاد بگیریم میتوانیم بهعنوان کارآموز در شرکتهای خوب کار کنیم. ولی برخی از شرکتها ممکن است برای فعالیت بهعنوان کارآموز یک هزینهای را دریافت کنند.»
زمانی که از آنها درباره هزینههای تحصیل سوال میکنم با خنده میگویند: «هزینهها بصوص با شرایط اقتصادی حاضر افتضاح است و دانشگاه نیز خیلی با دانشجویان راه نمیآید علاوه بر اینکه شهریهمان نیز بالا است.»
یکی از آنها درباره نحوه تدریس و اطلاعات استادان میگوید: «در این دانشگاه خیلی از استادان بهجای اینکه کاری کنند که هنرجو به رشته خود علاقهمند شود و انگیزه پیدا کند، انگیزه را از بچهها میگیرند. بهعنوان نمونه به دانشجویان میگویند که «به درد این رشته نمیخورند، در آینده به هیچ جا نمیرسند، بهتر است که رشته خود را عوض کنند و...»»
در ادامه بیان میکنند که خیلی از استادان آنها تنها در صورتی که یک رابطه صمیمی با دانشجو برقرار کنند به آنها نمره میدهند. همچنین اضافه میکنند که کلاسها و تجهیزات دانشکده به درد رشته معماری نمیخورد و به هیچ عنوان مناسب نیست.
این دانشجویان با گله از وضعیت سایت دانشگاه در زمان انتخاب واحد، میگویند: «گاهی اوقات اسم استادان خوب را به جای استادهایی که کلاسهایشان به دلایل مختلف پر نمیشود میزنند تا دانشجویان به جهت اسم استاد دلخواه کلاس را بردارند ولی در پایان انتخاب واحد، اسم اصلی استادها را وارد میکنند که دیگر کاری بجز حذف نمیتوان کرد.»
کارگری که از دانشجو بهتر است
در ادامه به دانشکده معماری آزاد واحد تهران مرکز نیز سری میزنم و به یک جمع دانشجویی که در حال صحبت هستند، وارد میشوم. برای آنها نیز سؤالهایم را مطرح میکنم. یکی از آنها با اکراه سوال میکند: «صدایمان نیز به همراه خبر پخش میشود؟» پس از اینکه مطمئن میشوند، قرار نیست صدایشان و اسمشان آورده شود حاضر به پاسخ دادن میشوند.
یکی از آنها که دانشجوی ورودی سال ۹۴ است، درباره ورود دانشجویان رشته معماری به بازار کار میگوید: «گمان میکنم در ابتدا باید حدود یک سال را بهعنوان کارآموز بگذرانیم و حقوق خاصی نیز بابت کارمان دریافت نخواهیم کرد. البته خیلی از شرکتها نیز میتوانند حقوقی ندهند چراکه دوره کارآموزی است. ولی در حال حاضر نمیتوانیم کار دانشجویی مرتبط با رشته خود انجام دهیم مگر اینکه پارتی داشته باشیم.»
او ادامه میدهد: «در دانشگاه نیز نمیتوانیم از کسی برای معرفی دورههای کارآموزی درخواست کنیم. درواقع کسی اصلا در این باره از ما نظر نمیخواهد و بهعنوان یک دانشجو نمیتوانیم درباره هیچ چیزی نظر بدهیم چراکه اصلا کسی توجهی نمیکند مگر اینکه فریاد بزنیم و صدایمان شنیده شود. درواقع اصلا کسی از ما ایده نمیخواهد.»
آنها در پاسخ به اینکه آیا تا به حال درباره شرایط حاکم در دانشگاه اعتراضی کرده و یا اینکه تا به حال سعی کردهاند که ایدههای خود را برای دانشگاه مطرح کنند؟ میگویند: «معمولا با کسانی که بر روی شرایط دانشگاه تأثیر میگذارند در ارتباط نبودهایم و بیشتر با استادان درگیر هستیم.»
یکی از آنها درباره یکی از ایدههایی که درباره نحوه تدریس درسها به استادان مطرح کردهاند، میگوید: «یک بار به یکی از استادها گفتیم که در ابتدا با درسهایی که دارای کارگاههای عملی هستند به صورت عملی روبرو و درگیر شویم، سپس وارد بحث تئوری کار شویم. چراکه اینگونه بحث برایمان قبل لمستر خواهد بود.»
یکی دیگر از این دانشجویان بیان میکند: «یکی از مشکلاتی که در رشتههای فنی و مهندسی ما وجود دارد این است که دانشجو را خیلی از لحاظ عملی با کار درگیر نمیکنند و ذهن او را بیشتر به صورت تئوری بار میآورند آن هم نه به صورت درست و کامل؛ در حالی که هیچ کارگاه درست و مناسبی برای کارهای عملی ندارند. حتی سعی نمیکنند که یکسری مصالح اولیه را به ما نشان بدهند و دانشجو را با آن آشنا سازند و یا اینکه دانشجویان را بر سر ساختمانهای در حال ساخت ببرند که از نزدیک با کار آشنا شوند. به همین دلیل اکثر دانشجویان پس از چهار یا پنج سال درس خواندن هیچ چیز درستی درباره رشته خود نمیدانند و ممکن است کارگری که درس این رشته را نخوانده از دانشجوی معماری کار را بهتر بلد باشد.»
او ادامه میدهد: «به همین دلیل افرادی که در بازار کار رشته معماری هستند به دانشجویانی که چیز خاصی در این رشته یاد نگرفتهاند اعتماد نمیکنند و کار را به آنها نمیسپارند. در کل شرایطی را فراهم نمیکنند که بتوانیم ایدههایمان را در دنیای واقعی نیز پیاده کنیم.»
یکی از این دانشجوها در همین راستا بیان میکند: «استادان و یا دانشگاه در صورتی که توانایی یاد دادن کار را بهصورت عملی به دانشجویان ندارند، میتوانند آنها را به برخی از کارفرماهای رشته معماری معرفی کنند تا بتوانند انجام کار در این رشته را تحت نظر آنها یاد بگیرند و از نزدیک با کار آشنا شوند. یا اینکه ایده را به ما بدهند و از ما بخواهند تا درباره ایدههای مختلف با کارفرماها مصاحبه کنیم یا اینکه سوالات را به ما بدهند و از ما بخواهند تا ایده را از دل سوالات درآوریم.»
او با بیان اینکه دانشجویان همه چیز را به صورت گذرا یاد میگیرند، درباره بعد هنری رشته معماری نیز میگوید: «در رشته معماری استادان با یکدیگر اختلاف نظر دارند چراکه بعضی از آنها اصلا به بعد هنری کار توجه نمیکنند و برخی از آنها نیز اصلا به بعد مهندسی کار توجهی نشان نمیدهند. بهنظر من بعد هنری معماری خیلی مهتر است. همچنین کمتر پیش میآید که یکی از استادها آنقدر خوب باشند که ما بتوانیم به آنها به عنوان الگو نگاه کنیم.»
این دانشجوی رشته معماری همچنین بیان میکند: «قوه تخیل در رشتههای فنی و هنری خیلی مهم و تأثیرگذار است. ولی شاید افراد به دلیل اینکه از کودکی با تخیل خود درگیر نبوده و در مدارس نیز خلاقیت خاصی به خرج ندادهاند در دوران دانشجویی خیلی نمیتوانند از قوه تخیل خود برای طرح ایدههای مختلف استفاده کنند؛ البته ایدهپردازی جرأت میخواهد چراکه انسان را وارد یک نگرش کودکانه میکند و از آنجا که دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم بیشتر منطق را پذیرا است به همین دلیل نیز از بعد کودکانه خود فاصله گرفته و دیگر به سراغ خیالپردازی نمیرویم. شاید اگر به این مقدار زیاد از کودکی فاصله نگرفته بودیم الان راحتتر، باانگیزهتر و با خلاقیت بیشتر میتوانستیم در کارهایمان خلاقیت به کار ببریم.»
او همچنین در راستای صحبتهای خود گفت: «در حال حاضر بیشتر، ایدهها و خطهایی که اساتید به ما میدهند را دنبال میکنیم. ولی استادان تنها میخواهند در مدت زمانی که برای درس دادن دارند بخشهایی را که باید تدریس کنند و دیگر خیلی به فکر پرورش ایدههای ما نیستند. در واقع استادان ما بیشتر یک روند کارمندی را دنبال میکنند.»
یکی دیگر از دانشجویان در ادامه حرفهای دوست خود با بیان اینکه استادان میتوانند یک بخش از ایدهپردازیها را با کارگروهی در دانشجویان تقویت کنند، ادامه میدهد: «در دانشگاه ما کار گروهی به شدت ضعیف است و بیشتر کارها را بهصورت فردی انجام میدهیم؛ چراکه از کودکی کار گروهی را به ما آموزش ندادهاند. البته از طرفی نیز دانشجویان حتی دیدگاه انجام کار گروهی را ندارند و ترجیحشان بر انجام کارها به صورت انفرادی است به همین دلیل نیز استادان برای این کار خیلی وقت نمیگذارند. اگرچه در کار گروهی خلاقیتها افزایش مییابد و انجام کارها راحتتر است.»
او همچنین اظهار میکند که روشهای تدریس قدیمی هستند و اصلا بهروزرسانی نشدهاند.
در همین باره میگوید: «در دنیای امروز بیشتر کارها به وسیله کامپیوتر صورت میگیرد، شاید بهتر باشد که ما هم پروژههای رشته خود را با کامپیوتر انجام دهیم و چگونگی انجام این کار را آموزش ببینیم.»
این دانشجویان در ادامه با پیشنهاد یک راه حل برای حل حداقلی مشکلات خود میگویند: «اگر استادان از لحاظ مالی در امنیت باشند شاید با علاقه بیشتری درسها و آموختههای خود را به ما منتقل کنند؛ چراکه با کافی نبودن درآمدشان در دانشگاه، تنها میخواهند یک زمانی را پر کنند و به کارهای خود برسند و آموزش ما دیگر برایشان مهم نخواهد بود.»
یکی از آنها درباره هزینههای مالی رشته خود میگوید: «چند نفر از دوستانم به دلیل سنگین بودن هزینهها انصراف دادهاند. هر ترم مبلغ قابل توجهی را برای پروژهها صرف میکنیم و الان هم باتوجه به بالاتر رفتن قیمتها ادامه تحصیل در این رشته آن هم در دانشگاه آزاد سختتر شده است.»
در ادامه درباره امکانات کلاسها و دانشگاه بیان میکنند: «با وجود اینکه دانشگاه هر ترم از تعداد زیادی دانشجو هزینههای خیلی بالایی را میگیرد ولی عملا هیچ امکانات خاصی در اختیار آنها قرار نمیدهد. چراکه شرایط کلاسها به هیچ عنوان به درد رشته معماری نمیخورند. حتی در کل دانشکده تنها یک یا دو کلاس داریم که در آنها سیستمهای کامپیوتری قرار داده شده است.»
از آنها درباره کمک هزینههای دانشجویی هم سوال میکنم. در پاسخ میگویند که تنها یک وام دانشجویی میتوانیم بگیریم و یا اینکه شهریه را در دو قسط طی یک ترم پرداخت کنیم.
ادامه میدهند که طی تحصیل در دوره کارشناسی میتوانند چهار بار وام دانشجویی، هر بار ۵۰۰ هزار تومان بگیرند.
یکی از آنها با خنده اضافه میکند: «شنیدهام که اگر دو دانشجو از یک خانواده در دانشگاه آزاد در حال تحصیل باشند میتوانند برای تحصیل خود کمک هزینه دریافت کنند.»
استادانی که خوب هستند
در ادامه پس از شنیدن صحبتهای دانشجویان رشته معماری دانشگاه آزاد، سری هم به دانشگاه هنر میزنم تا مشکلات این دانشجویان را نیز از زبان خودشان بشنوم.
در یک روز تقریبا شلوغ وارد دانشگاه هنر میشوم. یک دختر جوان را میبینم که در حال گوش دادن به موسیقی است. از او درباره رشته تحصیلیاش سوال میکنم. در پاسخ میگوید که دانشجوی رشته معماری است. سوالهایم را برایش توضیح میدهم. سپس درباره شرایط ورود دانشجویان رشته معماری به بازار کار میگوید: «درسهایی که در دانشگاه میخوانیم با آن چیزی که در بازار کار وجود دارد، بسیار متفاوت است. یکی از راهها این است که استادان یکسری شرکتها را به دانشجویانی که درس خوبی دارند معرفی میکنند. ولی شاگردانی که درسشان در حد معمولی است خودشان باید به دنبال کار بگردند.»
او ادامه میدهد: «در کل کار کردن در رشته معماری سخت است. چراکه در ابتدا باید به عنوان کارآموز کار کنیم و سپس وارد بازار کار شویم مگر اینکه رابطه یا پارتی داشته باشیم. ولی اگر آنچه که در دانشگاه میخوانیم با آنچه که در بازار کار ارائه میشود یکی بود، کار کردن برایمان آسانتر میشد. زیرا میدانستیم که باید برای کار کردن چه کنیم.»
این دانشجو ترم پنج معماری درباره یکی از تجربههای کار کردن خود در حوزه معماری میگوید: «سال گذشته بهمدت شش ماه برای یک شرکت کار کردم ولی در نهایت استخدام نشدم و کارفرمای آن شرکت، بیگاری را که میخواست از من کشید و در نهایت نیز گفت که نیرو نیاز ندارند.»
او درباره توجه اساتید به بعد هنری رشته معماری بیان میکند که به این بخش خیلی توجه میشود و دانشگاه هنر نیز همانند دیگر مراکز آموزشی هم استادهای خوب دارد و هم بد.
او ادامه میدهد: «استادانی که خوب هستند واقعا با دانشجویان کار میکنند و به یادگیری آنها اهمیت میدهند و حداقل از عملکرد استادان در این دانشگاه راضی هستیم.»
این دانشجو همچنین درباره اردوهای دانشگاهی برای دیدن آثار باستانی و یا آشنا شدن با کار معماری از نزدیک میگوید: «هر ترم اگر استاد خوب پیدا شود و وقت کافی داشته باشد یک سفر خواهیم داشت و بازدید از جاهای مختلف نظیر آثار باستانی نیز به طرح درس بستگی دارد.»
او همچنین از هزینههای بالای تحصیل در رشته معماری میگوید و ادامه میدهد: «یکی دیگر از مشکلات دانشگاه هنر این است که نصف دانشگاه در کرج است و نصف دیگر در باغ موزه. همچنین در دانشگاه تعداد کلاسهای مرمت شده خیلی کم است و آتلیههای درست و حسابی نداریم.»
با خنده اضافه میکند: «و یا اینکه در دانشگاه کرج شوفاژ نداریم.»
در ادامه حرفهایش بیان میکند که آتلیه دانشکده کرج را همراه با همکلاسیهایشان طراحی کردهاند.
پس از پایان صحبتهایم با این دانشجو از او فاصله میگیرم و به سمت حیاط دانشگاه میروم. به دو دانشجوی رشته طراحی صنعتی که ترم آخر هستند برمیخورم و از آنها درباره مشکلات و یا نکات مثبت تحصیل در این رشته هنری میپرسم.
یکی از آنها با لحنی دوستانه پاسخ میدهد: «به نظر من مشکل اصلی ما در رشته طراحی صنعتی پیدا کردن شغل خوب و متناسب با رشتهمان است. چراکه کمتر کسی با رشته ما آشنا است و میداند چیست. درواقع رشته طراحی صنعتی هنوز در ایران شناخته شده نیست و جای خالی آن در صنعت و طراحی ایران حس نمیشود؛ البته یکی از دلایل این امر این است که عمده محصولات ما وارداتی یا کپی هستند.»
دانشجوی دیگر حرف دوستش را قطع میکند و ادامه میدهد: «در اصل کار ریخته. زیاد هم ریخته. ولی مهم این است که کار درست و حسابی وجود ندارد. در واقع کار در این رشته در ایران همانند این است که اثر «مونالیزا» را جلوی یک فارغالتحصیل رشته نقاشی بگذاریم و از او بخواهیم که کار را کپی کند. در واقع کار هست ولی نمیتوان ایده خود را پیاده کرد.»
نفر قبل بیان میکند: «اگر بخواهیم در رشته طراحی صنعتی ایدههای خود را پیاده کنیم باید کسب و کار خودمان را راه بیندازیم. به نظر من بهترین حالت کار در این رشته آن هم در ایران این است که کسب و کار خود را راه بیندازیم تا بتوانیم طراحیها و ایدههای خود را داشته باشیم. در غیر این صورت خیلی بعید است که به استودیوهای خوب طراحی برویم و پروژههای بزرگ و مهم را در دست بگیریم. چراکه این رشته هنوز آنقدر شناخته شده نیست و خیلیها آن را نمیشناسند.»
فرد دیگری از این جمع اضافه میکند: «اکثر فارغالتحصیلان رشته طراحی صنعتی در پایان نقشهکش و یا کپیکار میشوند.»
از آنها درباره کمک دانشگاه به آنها جهت پیدا کردن کار و یا معرفی آنها به جاهای مختلف برای فعالیت میپرسم. جواب میدهند چند باری شده که استادانشان آنها را به جاهای مختلف برای کارورزی معرفی کرده باشند.
ادامه میدهند: «از آنجا که کلاسهای ما پروژه محور است، استادها دانشجویان را به کسانی که کارگاه و یا کارخانه دارند و در رشته طراحی صنعتی فعالیت میکنند، معرفی میکنند.»
درباره استادان خود بیان میکنند: «استادهایمان خیلی با هم فرق دارند. بعضی از آنها را اصلا قبول نداریم و به نظرمان شایسته درس دادن نیستند. ولی بین آنها نیز استادهای خوب هم پیدا میشود که هم قبولشان داریم، هم سواد بالا دارند و یا اینکه خودشان قبلا در این رشته فعالیت کردهاند.»
یکی از این دانشجویان درباره بهروز بودن اطلاعات و سواد استادان این رشته میگوید: «مشکل اینجاست که این رشته ۳۰ سال پیش وارد ایران شد و یک سری استاد به خارج از کشور برای فراگرفتن این رشته اعزام شدند و برای انتقال یافتههای خود به ایران بازگشتند. در حال حاضر استادانی که داریم همانهایی هستند که ۳۰ سال قبل در این رشته تحصیل کرده و اطلاعات آنها خیلی قدیمی است و یا اینکه شاگردان همان استادان ۳۰ سال پیش در حال حاضر استاد ما هستند که اطلاعات اینها نیز در حد استادان خود است و یا حداکثر تنها ۱۵ سال از استادان خود جلو هستند و هنوز خیلی مانده که در سطح جهانی بهروز شوند.»
او همچنین بیان میکند: «اغلب استادان آنچه را هم که بلد هستند و باید درس بدهند را منتقل نمیکنند.»
آنها همچنین درباره آموزشهای عملی توسط استادان میگویند: «خیلی کم پیش میآید که استادها در کلاسهای عملی کارها را حداقل یک بار برای نمونه بهصورت عملی برای ما انجام دهند. درواقع بیشتر از ویدیو، عکس و پاورپوینت برای این کار استفاده میکنند و به ما میگویند که کار را انجام دهیم و به آنها ارائه دهیم. در نهایت تنها کار را نقد میکنند.»
در ادامه از آنها درباره بازدید از مکانها و نمونههای کاری متناسب با رشته طراحی صنعتی سوال میکنم. جواب میدهند: «خیلی کم پیش آمده که ما را برای بازدید از کارخانه و یا کارگاههایی که بتوانیم کار را از نزدیک ببینیم، برده باشند. گمان میکنیم در کل چهار سال درسی که خواندهایم تنها دو، سه بار برای بازدید از کارگاه و کارخانه رفتهایم.»
از آنها درباره اینکه آیا تا به حال شده که خودشان برای بازدید از جشنوارهها و یا جاهای مختلف بروند نیز سوال میکنم. در جواب میگویند: «خودمان کار طراحهای مختلف را دنبال میکنیم و اگر جشنواره خاصی برپا شود برای بازدید میرویم. ولی در ایران چیزی به اسم طراحی صنعتی نیست که برویم کارها را دنبال کنیم.»
دعوا بهخاطر یک مشت گچ
یکی از این دانشجویان بیان میکند که دانشگاه بودجه ندارد و ادامه میدهد: «چند بار در زمان امتحانها به خاطر یک مشت گچ با دانشجویان رشته صنایع دستی دعوا کردهایم. چون دانشگاه به ما گچ نمیداد و میگفت که خودمان باید گیر بیاوریم. ما هم وسط ژوژمانهایمان وقت نمیکردیم گچ بخریم به همین علت زمانی که از بچههای صنایع دستی گچ خواستیم به ما ندادند چون در آن صورت کار خودشان لنگ میماند. در کل همه جا باید از جیب خودمان هزینه کنیم.»
نفر دیگر اضافه میکند: «اخیرا در دانشگاه یک سری بازیهای قدرت صورت گرفته و شرایطی بهوجود آمده که صلاح دانشجویان به هیچ عنوان در آن در نظر گرفته نمیشود؛ چراکه برخیها تمام تلاش خود را میکنند و از تمام رابطههای خود کمک میگیرند تا استاد بمانند و یا اینکه در این رشته استاد شوند.»
دانشجوی دیگری درباره یکی دیگر از مشکلات دانشگاه هنر میگوید: «سالهاست که دانشگاه سعی میکند دانشجویان رشتههای مختلف را از یکدیگر جدا نگه دارد. دانشکده کرج مساحت خیلی زیادی را در دست دارد ولی با این حال تنها دو رشته موسیقی و معماری در آنجا مستقر هستند. از طرفی نصف دیگر از بچهها در باغ ملی هستند و دانشکده چهار راه ولیعصر نصف هفته خالی است.»
او ادامه میدهد: «رشتههای هنری با هم مرتبط هستند و باید در کنار هم باشند تا از اطلاعات یکدیگر استفاده کنند. درواقع زمانی که بدون یکدیگر هستیم به نوعی فلج میشویم. اگر همه ما کنار هم بودیم فضای هنریتر و غنیتری داشتیم.»
پس از اینکه صحبتهایم با این دو دانشجو تمام میشود، به سمت گروه دیگری از دانشجویان رشته طراحی صنعتی که در حال صحبت هستند میروم و با آنها نیز موضوع سوالاتم را در میان میگذارم. پس از اینکه سوالاتم را برایشان بیان میکنم میخندند و یکی از آنها میگوید: «آنقدر در این سه سال تحصیلم غر زدهام که دیگر حس حرف زدن در این باره را ندارم.»
دانشجوی دیگر میگوید: «سوالاتت را بپرس ولی آنقدر مشکل داریم که واقعا نمیدانیم از کجا شروع کنیم.»
در ادامه یکی از دانشجویان دختر این جمع درباره کار کردن در رشته طراحی صنعتی میگوید: «کار کردن در این رشته برای پسرها خیلی راحتتر است. چون که پسرها بیشتر کارهای فنی انجام میدهند ولی دخترها اگر بخواهند کار کنند باید یک دوره کارآموزی بگذرانند ولی باز هم تضمینی برای استخدام آنها نیست.»
یکی دیگر از دخترها بیان میکند: «مشکل اینجاست که خیلیها در ایران نمیدانند طراحی صنعتی چیست؛ یعنی ممکن است یک کارخانهدار را ببینیم که کار طراحی هم انجام میدهند ولی نمیداند کاری که در کارخانه خود انجام میدهند طراحی صنعتی است.»
او ادامه میدهد: «یکی دیگر از مشکلات ما این است که کار کردن با نرمافزارهای مرتبط با رشته را در دانشگاه به ما یاد نمیدهند و برای یاد گرفتن این امر باید جداگانه مبلغی را پرداخت کنیم و کار کردن با این نرمافزارها را یاد بگیریم.»
یکی از این دانشجویان اضافه میکند که دولت برای ایده دانشجویان هزینه نمیکند و بیشتر کارها و ایدهها کپی هستند.
او در همین زمینه ادامه میدهد: «شاید جاهای خصوصی برای ایدههای نو هزینه کند ولی لزوما کار ما را که دانشجو هستیم قبول ندارد.»
این دانشجو همچنین بیان میکند که دانشجویان رشته طراحی صنعتی باید دو ترم واحد کارآموزی بگذرانند ولی حتی این امر نیز برایشان سخت است چراکه جاهای مختلف شرایط سختی برای کارآموزی دارند.
نفر دیگری از این جمع اظهار میکند که رشته طراحی صنعتی شاخههای مختلف و متنوعی دارد. او در همین راستا ادامه میدهد: «ولی چیزی که ما در دانشگاه یاد میگیریم خیلی کلی است و در هیچ حوزهای به صورت اختصاصی آموزش داده نمیشویم.»
همچنین درباره استادان خود بیان میکنند: «استادها تا یک جایی با دانشجو همراهی میکنند و از یک جا به بعد خود دانشجو باید از آنها بخواهد. ولی با این حال استادانی را داریم که فقط لاف میزنند ولی هیچ چیزی بارشان نیست. در حال حاضر دانشگاهها یک فضای مافیایی پیدا کرده بهگونهای که یک نفر در رأس قرار میگیرد و همه آشناهای خود را وارد فضای کاری دانشگاه میکند.»
در همین حین یکی از این دانشجوها به یک باره میگوید: «به نظر من صنعت در ایران توهمی بیش نیست. چون که ما ادعای صنعتی بودن داریم ولی اکثر محصولاتمان وارداتی، کپی و قدیمی هستند. از طرفی دیگر فضا و فاصلهی بین دانشگاه و صنعت بسیار زیاد است. از آنجا که اکثر طرحهای ما کپی و وارداتی هستند در صنعت دیگر نیازی به طراحان داخلی دیده نمیشود.»
او ادامه میدهد: «از طرفی دیگر چون بچهها زیاد با صنعت در ارتباط نیستند طرحها و ایدههای فضایی میدهند که در خارج از کشور نیز قابل پیاده کردن نیستند. به همین دلیل خروجیهای رشته طراحی صنعتی ایدههایی است که در بهترین حالت برنده مسابقات جهانی شوند ولی در ایران قابل پیاده کردن نیستند چون که صنعت ما از آن ایده خیلی دور است و امکانات لازم برای آن وجود ندارد.»
در پایان از آنها سوال میکنم که آیا دانشگاه، دانشجویان را برای بازدید از فضاهای متناسب با رشته طراحی میبرد یا نه؛ در پاسخ میگویند که تا زمانی که از استادان و دانشگاه نخواهند این اتفاق نمیافتد.
در همین باره ادامه میدهند: «در نهایت نیز ممکن است هر چقدر هم که درخواست کنیم اتفاقی صورت نگیرد. اگر هم برای بازدید از یک کارخانه و یا یک کارگاه برده شویم، فضای آن محل خیلی جالب نخواهد بود و ممکن است حتی به دردمان نخورد.»
تصریح میکنند که اگر خودشان بخواهند برای بازدید از کارخانهها و یا کارگاهها بروند باید حتما از طرف دانشگاه نامه داشته باشند.
پس از پایان صحبتهایم با این دانشجویان، یکی از آنها با صدای بلند به دیگران میگوید: «بچهها بیاید، دیگر همه دشواریهایمان حل خواهد شد!» سپس همه آنها میخندند.