نوآوران آنلاین- میپرسیم وقتی از واژۀ آزادی سخن میگوییم، چه چیزی به ذهن من و شما متبادر میشود؟ آیا معنای واحدی از آزادی را مراد میکنیم؟ فکر کردهاید چرا برخی آزادی را مرادف ولنگاری میدانند یا چنین می نمایانند که آزادی چنین است؟
این نوشتار اجمالاً به این پرسش میپردازد بدون آن که در صدد آن باشد یا بهتر، بضاعت لازم را داشته باشد تا پاسخ سر راستی به پرسشهایی از این دست بدهد.
در دو نوشتار قبلی به اهمیت نهادهای اجتماعی ازجمله به جایگاه رسانه و مشخصاً نشریات و مطبوعات و نقش آن ها در بسط و گسترش و تعمیق آزادیها و هم چنین نقش آزادی در توسعه جوامع انسانی از طریق کمک به ایجاد فضای باز سیاسی و احتماعی و برقراری و تداوم تکثر در عرصۀ قدرت سیاسی و اقتصادی و جلوگیری از سلطۀ نظام تک قطبی در جوامع پرداختیم و تلاش کردیم ضمن اشاره به رویداد مهم جایزه نوبل اقتصادی در سال ۲۰۲۴ حساسیت و اهمیت این نکته روشن تر شود که ساز و کار نهادهای مستقل چه در عرصه رسانهها و مطبوعات مستقل و چه در عرصه فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی (از طریق نهادهای صنفی) تا چه حد در پیشرفت جوامع و بسط و تثبیت آزادیهای مدنی نقش داشتهاند و دارند.
این نکات را به صورت مجمل بیان کردیم تا معلوم شود که مقصود از آزادی اساساً مقولهای صرفاً انتزاعی نبوده و متحمل تفاسیر سلیقهای نیست، بلکه آزادی به صورت انضمامی معنا و مفهوم مییابد و این که چگونه جوامع / ملتها در رسیدن به آزادی باید طی طریق کنند.
در ادامه لازم میدانیم به دو نکته مرتبط با بحث فعلی که به نظر اهمیت زیادی دارد بپردازیم و در حد مقدوراتِ این قلم، آن را توضیح دهیم.
اول: بد فهمی در باب مقوله آزادی، چگونگی نهادینه شدن این مفهوم و دیر پایی و قدمت این معنا.
دوم: تفسیر آزادی بر اساس تفاسیر مربوط به متن مقدس.
بخش اول یادداشت به بیان اهمیت بد فهمی در باره مقوله آزادی اختصاص دارد و اگر عمری بود در نوبتهای بعد به بخش دوم مطلب شامل اهیمت تفسیر در باره مقوله آزدای در متن مقدس و نو پایی معنای مدرن تفسیر از آزادی اشاره می کنیم.
اول: بد فهمی دربارۀ مقوله آزادی: تفاوت اساسی بد فهمی با ندانستن یا فقدان آگاهی / دانستن این است که بد فهمی در صورت عارض شدن بر ذهن فاعل شناسا، نه تنها کمکی به ادراک درست یک مقوله هم چون آزادی نمیکند، بلکه موجب شود در فهم و دانش فرد و رفع سوء تفاهم تغییر معنا داری ایجاد نشود. اگر ما نسبت به مسائلی که جنبه انتزاعی هم دارند، دچار بد فهمی بشویم، در مصدایق انضمامی این مفاهیم هر قدر هم در معرض دانش درست نسبت به آن مسأله قرار بگیریم، تغییر چندانی در ادراکات ما در این دست مسائل حاصل نمیشود. به ویژه آن که بر مبنای فهم اولیه امان استدلالهایی را پایه ریزی میکنیم و در ادامه آنها را مبنای عمل فردی و اجتماعیمان قرار بدهیم و در این فرآیند در دوره زمانی طولانی طی طریق کنیم و به نوعی هزینه میدهیم.
وقتی برداشتی ذهنی طی چنین فرآیندی شکل گرفت، زدودن آن بسیار دشوار خواهد بود. هم چنین است وقتی ذهن در فضای تحت اثر پرادایمی خاص غوطهور است، بسیار بعید است طور دیگر واژهها را معنا و درک کند. بنابر این اثر پارادایمها در شکلگیری معنای خاصی از واژهها در اذهان را نباید از نظر دور داشت.
بد فهمی تعبیر دیگری از سوگیری / گرایستگی شناختی (cognitive bias) است که دادهها و واقعیات اطراف را فیلتر کرده و مطابق پیشفرضهای شکلگرفته در ذهن واقعیات را به طور خودکار مطابق با این پیشفرضها تحلیل و تفسیر میکند. سوگیری تمایل به جانبداری از یک نظریه یا قضیه بدون بررسیِ درستی یا نا درستی آن است و با خودداری و امتناع از در نظر گرفتن دیدگاههای جایگزین منطقی همراه است. به بیان دیگر، موجب شکلگیری نوعی تعصب میشود و روشن است که تعصب تعبیری معادل مفهوم جهل است که مشتقات آن یعنی جاهلیت در کتاب آسمانی ما (قرآن) بهطور گسترده مورد اشاره و نکوهش قرار گرفته است. اگر چه “حلم” نقطه مقابل جهل هم است که جای بحث ما نیست. اشاره کوتاه این که در این معنا بی تحملی و عدم گشودگی ذهن همان جهلی است که در نقطۀ مقابل حلم است.
بنابر این بد فهمی درباره آزادی موجب شده که ارزش آن تابع پیشفرضهای نادرست، فهم گردد. مثلاً این که در دوران ما هر جا سخنی از آزادی به میان میآید، به صورت خودکار اذهان به سوی مفهومی هم چون ولنگاری منحرف میشود و بعضی مصادیق منفی و غیر اخلاقی آن در غرب را به اذهان متبادر میسازد. میپرسیم علت چیست؟ شاید علت این باشد که در میان قشر سنتی جامعه بنا به تجربه یا فهم و تفسیر خاصی از متون، آزادی به صورت متفاوتی درک شده است. از جمله این که آزادی به عنوان تحفه غرب همان ساحتی است که جز میدان دادن به شر و بی اخلاقی سود چندانی از آن برای جامعه حاصل نشده است.
شکلگیری هراس از آزادی سبب ساز این سوء برداشت و به تعبیر ما بد فهمی از آزادی شده است.
به همین دلیل است که هر گاه خواستیم از آزادی سخنی به زبان آوریم یا در قانون آن را به رسمیت بشناسیم، قید و بندهای عموماً کشدار و قابل تفسیر، بدان افزودیم. مثلاً این که نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه....
طبیعی است وقتی دامنه این قیدها، واجد تفاسیر موسع باشند، در مقام عمل خاصیتی بر اصل مطلب مترتب نخواهد بود.
توضیح بیش تر این که؛ بر تفسیر قانون چیزی سایه افکنده است که در پس زمینه نهان است؛ آزادی یعنی ولنگاری! هرگاه بخواهید از آزادیای سخن بگویید که فارغ از این پس زمینه ذهنی باشد، باید خیلی به ذهن تان فشار بیاورید تا موجب آن نشوید که سخن تان پذیرفته نشود و تکذیب شوید. به عکس اگر در صدد آن باشید تا آزادی را کلاً بیخاصیت کنید و به اصطلاح زیر پایش را بزنید، آن وقت است که این پیش فرضها به کمک شما میآیند و مانع چندانی پیش رو نخواهید داشت.
نتیجه آن که:
۱) بد فهمی در باره مقوله آزادی عامل مهمی است که موجب میشود در عمل پیش برد و تعمیق آن هم چون راه رفتن در باطلاق، دشوار و بلکه نا ممکن شود؛ باطلاق پیشفرضهای دیرپا.
۲) فائق آمدن بر بد فهمی، لزوماً ارائه نسخهای صحیح و درست نیست، بلکه فراتر از آن تلاش برای علاج آن پس زمینههایی است که فهم درست را فیلتر کرده و آن را خنثی میکند.
نتیحهای که از مطلب کوتاه پیش گفته میگیریم این است که همواره در برداشت حکومتها و مردم (نهادهای مستقل از قدرت مانند احزاب و مطبوعات) تعارض از فهم و برداشت از مقوله آزادی وجود دارد. میپرسیم این شکاف معرفتی چه عواقبی در بر دارد؟ عدم مفاهمه جامعه و حکومت در باب آزادی را چگونه میتوان به حداقل رساند؟
پاسخ به این پرسش سهل و ممتنع به نظر میرسد. به خصوص وقتی که جنبه وجودی و بقا برای هر دو طرف پیدا میکند.
در این جاست که به اهمیت مطالعه و بررسی برداشتهای تفسیری از متن مقدس درباره آزادی پی میبریم. چرا که هر قدر دانش ما در این زمینه بیش تر و عمیقتر باشد، معیار قابل اعتماد و قابل اتکایی برای یافتن جواب پرسش فوق در دسترس مان خواهیم داشت و این که درک ضرورت تداوم این تلاشهای فکری و نظری میتواند منجر به افق گشایی در معرفت و شناخت ما در باب ایضاح مفهوم آزادی، شود.
————————-
پینوشت: درباره سوگیری شناختی (بهعنوان دانشی نوین و انواع آن) و آثار آن بر روی ذهن در آینده نکات بیشتری را بیان خواهیم کرد.