نوآوران آنلاین-
در حال رانندگی بودم که ناخودآگاه چشمم به آن سوی خیابان خیره ماند.دختری که به نظرم خیلی آشنا آمد با پوششی زننده و آرایشی غلیظ در حاشیه خیابان ایستاده بود و رانندگان چند خودرو مدام بوق می زدند تا او را سوار کنند یک لحظه به خودم گفتم او شبیه دخترم وحیده بود ولی خندیدم و به خود نهیب زدم اولا که وحیده الان در مدرسه است بعد هم این دختر با این پوشش شرم آور چه تناسبی با دختر من دارد!! اما اشتباه می کردم وقتی کمی دقت کردم دخترم را شناختم و ...
مرد میانسال که از شدت عصبانیت با مشت به سرش می کوبید، ادامه داد: هراسان خودرو را متوقف کردم و از لابه لای خودروها به سمت وحیده رفتم او با دیدن من پا به فرار Escape گذاشت ولی به خاطر کفش های پاشنه بلندی که پوشیده بود به زمین افتاد و حالا او را به کلانتری آورده ام. این دختر آرزوهای مرا به باد داد و نمی دانم با چه خلافکارانی ارتباط دارد. در این لحظه دختر 17ساله که از شدت شرم چشمانش را به کف اتاق دوخته بود درباره چگونگی ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: خانواده خوبی دارم و از نظر مالی نیز در رفاه و آسایش هستم.اما بدبختی های من از 6 ماه قبل هنگامی شروع شد که در پارک ملت با زن جوانی آشنا شدم.
راحله مطلقه بود و در یک منزل مجردی زندگی می کرد. آن روز او مرا به خانه اش دعوت کرد و در آن جا با چند تن از دوستان راحله انس گرفتم.
آن ها دخترانی با کلاس و شیک پوش بودند که به شیوه های غربی لباس می پوشیدند. این گونه بود که دوستی من و راحله شکل گرفت و من به بهانه شرکت در کلاس های تقویتی با او و دوستانش بیرون می رفتم و در کنار آن ها لباس های مد روز می خریدم.
نمی خواستم نزد آن ها کم بیاورم چرا که من از نظر زیبایی ظاهری برتر از آن ها بودم. دیگر بیشتر اوقاتم را نزد او و دوستانش سپری می کردم درحالی که خانواده ام فکر می کردند من در کلاس های فوق برنامه و یا تقویتی حضور دارم در همین روزها بود که راحله به یک پارتی شبانه دعوت شد او به من گفت اگر می خواهی با دوست پسرهایمان آشنا شوی می توانی در این پارتی مختلط همراهم باشی من هم که فکر می کردم رفتار هیچ پسری نمی تواند مرا تحت تاثیر قرار دهد و از سوی دیگر هم نمی خواستم نزد راحله و دوستانش کم بیاورم عازم آن پارتی نحس شدم آن روز در حالی که ظاهرم را به کلی تغییر داده و از انواع لوازم آرایشی استفاده کرده بودم با پسران جوان به پایکوبی و رقص پرداختم اما سپیده دم هنگامی به خود آمدم که دیگر همه هستی ام را از دست داده بودم و ... دختر جوان ادامه داد: از آن روز به بعد آن ها برایم نام مستعار گذاشتند و مرا به انجام کارهای خلاف وادار می کردند دیگر در لانه فساد گرفتار شده بودم و با تهدیدهای آن ها کاری از دستم برنمی آمد. امروز هم راحله شماره تلفن ومشخصات مرا به پسر جوانی داده بود و من سر قرار حاضر شده بودم که ناگهان با پدرم روبه رو شدم... شایان ذکر است با راهنمایی وحیده ماموران کلانتری باند فساد راحله را متلاشی کردند..