سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-زن جوان که برای کمک گرفتن به مرکز مشاوره پلیس آمده بود داستان زندگی اش را این طور تعریف کرد که 11سال پیش به شکل سنتی ازدواج کردم. همسرم از اقوام دور پدرم و کارمند یکی از نهادهای دولتی بود و حاصل ازدواج ما دو فرزند شش و 9 ساله است. همسرم آدم آرام، خونسرد و کم حرفی بود و نسبت به روابط عاطفی و زناشویی خیلی سرد و خشک برخورد می کرد اما با تمام این اوصاف، او مرد با ایمان و خداترسی بود و در زندگی از لحاظ رفاهی چیزی برای من و فرزندانم کم نمی گذاشت و تمام تلاشش را برای رفاه ما انجام می داد، در نقطه مقابل من خیلی برون گرا و پرجنب و جوش بودم. مشکل بزرگ من چیز دیگری بود، دوست داشتم شوهرم به من محبت کند و با من حرف بزند اما هر بار می خواستم سر صحبت را باز کنم، می گفت خسته است و بگذارم برای بعد... 11سال است که حرف هایم را گذاشته ام برای بعد و در قلبم تبدیل به عقده شده است. اوایل فکر می کردم به مرور زمان و با آمدن فرزند شرایط بهتر می شود ولی هر چه گذشت فرقی نکرد و رابطه اش با من روزبه روز سردتر شد. همسرم فرد تحصیل کرده ای است و از همان ابتدا با من شرط کرد، درسم را ادامه دهم و تحصیلات عالی کسب کنم. همین شد که بعد از چهار سال زندگی مشترک ، با اصرار همسرم به دانشگاه رفتم و در رشته مورد علاقه ام تحصیل را شروع کردم. ترم سوم بودم که خیلی اتفاقی متوجه نگاه های معنادار یکی از همکلاسی هایم به نام جواد شدم. او به بهانه های مختلف خودش را به من نزدیک و خواسته اش را مطرح کرد. اول خیلی جا خوردم و به او گفتم متأهل هستم و دو فرزند دارم ولی گفت فقط خودم برایش مهم هستم . در این بین به دلیل ابراز محبت ها و بهایی که به من می داد، کم کم به او علاقه مند شدم. از آن جا که جواد را در جریان تمام مشکلات زندگی ام گذاشته بودم، جای تمام عقده های عاطفی و رنجی را که از زندگی مشترک با همسرم برده بودم، برایم پر می کرد، انگار تازه متولد شده بودم. مدتی نگذشت که ادامه رابطه پیامکی و تلفنی من با جواد مرا به گرداب خیانت کشاند. حالا دچار عذاب وجدان شده ام و نگران هستم مبادا شوهرم دیر یا زود از قضیه بو ببرد. می دانم پایان این رابطه تباهی و غرق شدن در فساد و از هم پاشیده شدن زندگی ام است اما توان قطع رابطه با جواد را ندارم. او با این که ازدواج کرده است ولی دست از سرم بر نمی دارد ، از یک سو از کرده ام پشیمانم و از طرفی نمی دانم باید چه راهی را در پیش بگیرم ، می دانم اشتباه کرده ام و شاید سخت بشود آن را جبران کرد اما می خواهم جبران کنم ، من زندگی ام را دوست دارم .