نوآوران آنلاین- این نویسنده و مترجم ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره استفاده از متلها در میان کودکان و نقش نویسندهها در حفظ آنها اظهار کرد: نامههایی را که از بچهها به دستم رسیده بود میخواندم و میدیدم بچهها از کتابهای مربوط به افسانهها خیلی تعریف کرده بودند. در واقع آنها متلها، قصههای عامیانه و افسانهها را دوست دارند. این موضوع نشان میدهد این چیزها منبع الهام عظیمی برای ماست و میتوانیم با اتکا به آنها قصههایی بنویسیم که بچهها با آنها همراه شوند و دوستشان داشته باشند.
او در ادامه افزود: نویسندهها نباید فراموش کنند که متلها و بازیها را در قصهها بیاورند. من به عنوان نویسندهای که برای مخاطب مینویسد معتقدم ما این کار را انجام ندادهایم و اگر هم انجام دادهایم کم بوده و یا درست انجام ندادهایم. برای همین است که مخاطبان ما دارند حکایتها و متلها را فراموش میکنند و در واقع ادبیات شفاهیشان را از دست میدهند. اگر به آثار نویسندگان بزرگی مانند شکسپر نگاه کنید میبینید آنها با توجه به ادبیات عامیانهشان آثار خود را خلق کردهاند و از ادبیات عامیانه خود دور نبودهاند، اما متأسفانه نویسندههای ما کمکاری کردهاند؛ آنها باید کمک کنند ادبیات شفاهی در این مملکت و در میان بچهها بماند تا بچهها آن را فراموش نکنند.
شمس درباره اینکه گاه پیش میآید که بچهها نمیتوانند با این حکایتها ارتباط برقرار کنند و آنها دور از ذهن بچههاست، توضیح داد: اینها باید به شکلهای مختلف برای بچهها عرضه شود. در کشورهای غربی سعی میکنند شخصیت بابانوئل را در شعرهایی که در شب کریسمس میخوانند و در فیلمهای مختلفی که میسازند زنده نگه دارند؛ البته بر روی ادبیات این فیلمها هم کار شده و چیز سطحیای نیست. خیلی از کارها، کارهایی قوی هستند و بازیگران قوی در آنها کار میکنند. آنها سعی دارند با این کار بابانوئل را زنده نگه دارند. در مملکت ما این اتفاق نمیافتد، اگر این اتفاق بیفتد افسانهها و حکایتها فراموش نمیشود. در واقع کمکاری فقط از طرف نویسندهها نیست؛ از طرف بازیگران، هنرمندان و موسیقیدانان هم این کمکاری وجود دارد. مثلاً درباره «ماهپیشونی». آهنگ و ترانه یا فیلم خوب از افسانههایمان نداریم، اگر هم این موضوع اتفاق میافتد از نظر متن بسیار ضعیف هستند.
او سپس با اشاره به فیلم «گلنار» که بر اساس افسانهها ساخته شده بود، بیان کرد: «گلنار» فیلم پرفروشی بود و مخاطبان از آن استقبال کردند. اگر فیلم درست ساخته شود و استفاده خوبی از قصه شده باشد، فروش خود را میکند و با استقبال مخاطب روبهرو میشود، البته این کمکاری هم از طرف ما و هنرمندان و هم از طرف نهادهای ادبی و هنری بوده است. وزارت ارشاد نیز در این زمینه کمکاری کرده است. تا کنون کسی نیامده روی این متلها و حکایتها سرمایهگذاری و تحقیق کند، اگر کسی هم این کار را کرده بیشتر دلی و به خاطر عشقی بوده که به این کار داشته. مثلاً مرحوم مرتضی احمدی یکسری از متلها و مثلها را جمع کرد و یا آقای انجوی شیرازی در رادیو این کار را انجام میداد، اما اینها آرشیو نشد. در واقع اراده عمومی وجود نداشت تا این مسئله را حل کند و نگذارد اینها از بین برود.
نویسنده «امیرحمزه صاحبقران» با بیان اینکه کمرنگ شدن متلها از خانوادهها شروع شده است، اظهار کرد: زمانی در خانواده سه یا چهار نسل کنار هم مینشستند و یکی قصه میگفت و بقیه گوش میکردند، آنها با یک علاقه مشترک قصه را گوش میدادند، با هم شاد و یا با هم غمگین میشدند، با شخصیتها همذاتپنداری میکردند و این موضوع باعث میشد تا به هم نزدیک شوند. متأسفانه این ماجرا دیگر وجود ندارد. پدر خانواده سراغ تلویزیون میرود و مادر سراغ تلگرام و بچهها هم به دنبال بازیهای کامپیوتری میروند، شبها هم هر کس به اتاق خود میرود و میخوابد، دیگر دور هم جمع نمیشوند. این موضوع از خانوادهها شروع شده و بعد به مدرسه و جامعه آمده است.
محمدرضا شمس خاطرنشان کرد: در کتابخانه مدارس دیگر کتابهای قصه را نمیبینید. اجازه نمیدهند کتابهای افسانهای به مدرسه بیاید و این موضوع جز خط قرمزهاست. مشخص است زمانی که این اتفاقها میافتد متلها و افسانههای ما کمکم رو به فراموشی میرود و به فراموشی سپرده میشود. باید اسباببازی شخصیتهای افسانهها تولید شود؛ همانطور که انواع و اقسام عروسک بابانوئل وجود دارد. به اعتقاد من، عمونوروز قدیمیتر از بابانوئل است و حتی بابانوئل برگرفته از عمونوروز ایرانی است. اما در کشور ما شب کریسمس که بیرون بروید عروسکهای بزرگ بابانوئل وجود دارد در حالیکه نهایتاً چهارتا حاجیفیروز که به شکل خیلی سطحی این سنت را حفظ میکنند، نزدیک عید در خیابانها بیرون میآیند تا پولی دربیاورند.