ما اهالی موسیقی دیگر به اوضاع موسیقی میخندیم و این خنده ما از سر درد است. درد اصلی مردم هستند که هیچ گاه موسیقی در سبد کالایشان جایی نداشته است و حتی به عنوان تفریح یا به عنوان آخرین چیزی که برایش اهمیت قائلند، سراغ موسیقی میروند.
مگر این همه از قرآن و حدیث و دینداری حرف نمیزنیم. مگر همین قرآنی که با صوت میخوانند، در مایه ابوعطا و حجاز نمیخوانند؟ آیا ابوعطا و حجاز و دشتی و راست پنجگاه مشکل دارد یا این که شعر حافظ و سعدی مشکل مذهبی داشته و ما این همه سال نمیدانستیم. اگر حافظ و سعدی و مولانا اشتباه میگفتهاند، پس چه کسی درست میگوید؟ این گونه هنر که ارشاد نمیخواهد چرا که خودش در اوج رشد قرار دارد و انسانهایی در اوج کمال دینی و انسانی این شعرها را گفتهاند و این موسیقیها را ساختهاند.
باید باور کنیم اگر موسیقی را از سبد زندگی مردم بگیریم، هیچ چیز باقی نمیماند. اگر ریتم را از یک گل بگیریم، رشد نمیکند. ای کاش یک دلیل قانعکننده میآوردند که چرا با موسیقی مشکل دارند تا خیال ما هم راحت میشد. گویا موسیقی فقط در لواسان و فشم حلال است و صدای موسیقیهای سطح پایین به عرش اعلاست. چرا اساتیدی همچون بیژن کامکار بعد از 60 سال خدمت به موسیقی ایران از نظر مالی باید در مضیقه باشد؟ چرا هنرمند استاد و پیشکسوت باید برای تامین هزینه درمانش ساز عزیزتر از جانش را بفروشد؟ استاد عبادی وقتی دستشان آب آورده بود و نمیتوانستند ساز بزنند، پول نداشتند دستشان را عمل کنند. هنرمند ابتدا خودش باید احترام داشته باشد تا در جهان به اثر او احترام بگذارند. با این وضعیت چه توقعی از هنرمندان میشود داشت که هنر ایران را در سطح جهان مطرح کنند. به این شکل اگر بخواهیم پیش برویم، نه در سطح ملی که در سطح محلی هم زمین میخوریم، چه رسد به سطح جهانی.