نوآوران آنلاین- درست در ساعتهایی که موج خبری و روانی چهارشنبه پرخبر و پرحادثه هفته گذشته تهران، در حال فروکش کردن بود، نشست علمی بررسی سند 2030 در فضایی آرام و کاملاً علمی در سالن کنفرانس موسسه پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد. نشستی که شاید مهمترین ویژگی آن بررسی دقیق ابعاد مختلف این سند با اسناد و مدارک متقن و به دور از هرگونه شعارزدگی و احساسات بود. آن چه میخوانید، گزارشی است از این نشست .سخنران اول این نشست، رییس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا بود. حجت الاسلام والمسلمین دکتر «رضا غلامی» با طرح چند پرسش، سخنان خود را آغاز کرد:« سؤال اول این است که آیا سند 2030 سندی الزام آور محسوب میشود یا خیر؟ و پرسش بعدی این است که وقتی یک سند بین المللی، تعهداتی را برای جمهوری اسلامی ایجاد میکند، مرجع تصویب آن مطابق قانون اساسی کجاست؟»
این روزها دیگر اجاره کردن خانه برای کسانی که میخواهند تنها زندگی کنند، سخت نیست. فرقی هم ندارد که جنسیت کسی که خانه را اجاره میکند، چیست، زن است یا مرد. در بین دوستان و آشنایان و همسایهها حتما یک زن که به طور مستقل و تنها زندگی میکند، دیده میشود. امروز دیگر به زنانی که تنها زندگی میکنند، بد نگاه نمیشود. همین مسئله شاید، باعث شده که خانمها راحت تر بتوانند تنها زندگی کنند. آمار بالای زنان زیر چهل سالی که تنها زندگی میکنند گواه همین ادعاست. طبق آماری که به طور رسمی منتشر شدهاست، بیش از دویست هزار زن زندگی مجردی دارند.
براساس گزارشهای مرکز آمار ایران، تعداد خانوارهای کشور در سال ۹۰ ، ۲۱ میلیون نفر بوده است، با محاسبه افزایش ۳ میلیونی این رقم در سال ۹۵، تعداد خانواده های ایرانی بر طبق آخرین سرشماری، بیش از بیست و چهار میلیون نفر میشود. اما این آمار زمانی عجیب میشود که معلوم میشود رشد تعداد خانوارها در ایران 7/2 در صد است. این درحالی است که رشد جمعیت رقمی در حدود 24/1 درصد را نشان میدهد. این به این معناست که با رسیدن متولدان دهه ۶۰ به سن ازدواج، آمار مرتبط با تشکیل خانواده افزایش داشته است. از طرف دیگر همزمان با افزایش سن ازدواج، بالا رفتن سن و فوت همسر و همچنین افزایش تمایل به زندگی تجردی در مجموع تعداد خانوارهای کشور، با رشد رو به رو بودهاست. همین مسائل ضد و نقیض در جامعه آماری، مسئله مهم دیگری را در تعیین آمار خانوار معنی میدهد، محاسبه کسانی که زندگی مجردی دارند. طبق آمار منتشر شده در مرکز آمار ایران،۴۴ درصد زنان سرپرست خانوار، تنها زندگی میکنند. تعداد خانوارهای مرد سرپرست نزدیک به ۲۱ میلیون نفر ( ۸۷ درصد از خانوارها) و این آمار در خصوص زنان ۳ میلیون نفر (حدود ۱۳ درصد) است. مردان سرپرست خانواری که به شکل تکی زندگی میکنند. ۶۹۰ هزار نفر از ۲۱ میلیون مرد سرپرست خانوار، (2/3 درصد) را تشکیل میدهد اما این رقم در مورد زنان با تفاوت زیادی رو به رو است، زنان سرپرست خانواری که به تنهایی زندگی میکنند، یک میلیون و ۳۶۰ هزار نفر از ۳ میلیون نفر ذکر شدهاست. رقمی نزدیک به حدود ۴۴ درصد. آمار دیگری از سازمان، اما موضوع را بغرنج میکند:« ۲۰۰ هزار نفر از زنان زیر ۴۵ سال زندگی مجردی دارند.» این رقم مربوط به زنان مطلقه که تنها زندگی میکنند، زنان شاغلی که دوست دارند استقلال مالی پیدا کنند و به خاطر مهاجرت مجبور به تجرد شدهاند است.
خانوادهها چه میگویند
بسیاری از خانوادهها هنوز هم به تمایل دختران شان به تنها زیستی، واکنش نشان میدهند. اما هستند خانوادههایی که طور دیگری به این قضیه نگاه میکنند. برای این خانوادهها، تفکر «دختر تا ازدواج نکند، حق ترک خانه پدری را ندارد» معنی ندارد. این روزها پدر و مادرها جور دیگری فکر میکنند. پدرومادرهایی پیدا میشوند که حتی به فرزندانشان هم کمک میکنند تا مستقل شوند. آقای رضا پیرهادی از پدرانی است که به دختران جوانش کمک میکند تا مستقل شوند. پیرهادی توضیح میدهد:« من دو تا دختر دارم. یکیشان چهل سال دارد و آن یکی سی و دو ساله است.»
پیرهادی بازنشسته است و برای خرید یک خانه کوچک به دختر بزرگترش کمک مالی کردهاست. او تعریف میکند:« دختر بزرگتر من ازدواج نکردهاست. نمیتواند که تا آخر عمرش در کنار من زندگی کند، بنابراین من کمکش کردم تا مستقل شود.»
او دلیل کمک به استقلال را این طور توضیح میدهد:« دیر یا زود آنها باید از خانه بروند، این استقلال میتواند، با ازدواج باشد و یا با تنها زندگی کردن. از نظر من ایرادی ندارد که دختری تنها زندگی کند. من حداقل درباره دخترانم خیالم راحت است که دختران خوبی هستند.»
پیرهادی توضیح میدهد که با اسیر کردن دخترانش در خانه ممکن است جلو پیشرفتشان را بگیرد:« شاید آنها در خانه بخواهند کاری انجام دهند که با حضور من و همسرم در خانه امکانش وجود نداشتهباشد. شاید مثلا بخواهند تحیقی را انجام دهند که باید تمام شب را بیدار بمانند، شاید آنها مراعات ما را میکنند. در هر صورت بچهها که تا آخر عمر نباید با خانواده زندگی کنند.» پیرهادی البته اشاره میکند که با تنها زندگی کردن دخترانش، قطع رابطه با آنها به طور کلی از بین نرفتهاست، او توضیح میدهد:« هم من و هم مادرشان از دور مراقب شان هستیم. تنها زندگی کردن آنها به معنی قطع رابطه با خانواده نیست. البته آنها دختران بزرگی هستند و خوب و بد را میدانند. اگر مشکلی برایشان پیش بیاید، حتما به ما میگویند و ما هم کمک شان میکنیم. در خانه ما هم همیشه به رویشان باز است. ما هم همیشه به آنها سر میزنیم.»
به خاطر یک مشت هزاری
در شهرهای بزرگ دختران جوان زیادی پیدا میشوند که به دلیل شرایط خاص زندگی مجبور شدهاند که از شهر محل زندگی خود، دل بکنند و تن به مهاجرت دهند. بعضی از دختران جوان برای ادامه تحصیل در رشته و گرایش مورد علاقهای که عموما در شهرشان وجود ندارد، به شهر بزرگتری نقل مکان میکنند. اما شکل دیگری از مهاجرت دختران جوان در این چند سال باب شدهاست، شکلی که هر روز به تعدادش اضافه میشود، مهاجرت برای کار. خانم زهره میراسماعیلی تنها بیست و شش سال سن دارد. او سه سالی میشود که از شهرش ساری، به تهران مهاجرت کردهاست. خانم امیراسماعیلی در یک کلینیک خصوصی، به عنوان تایپیست کار میکند. او درباره تصمیمگیریاش برای تنها زندگی کردن توضیح میدهد:« آن زمانی که تصمیم به تنها زندگی کردن داشتم، در تهران دانشجو بودم.» میراسماعیلی بعد از فارغالتحصیلی اما در تهران میماند:« دیگر نمیتوانستم به شهر خودم برگردم. انگار که شهرم برای من کوچک بود.»
او به شوخی میگوید:« بیشتر از چهار، پنج روز نمیتوانم در شهرم بمانم. ریههایم به هوای آلوده تهران عادت کردهاست.» البته تنها زندگی کردن برای میراسماعیلی آسان نبودهاست، او توضیح میدهد:« برای خانوادهام سخت بود که در تهران بمانم. بعد از کلی صحبت آنها رضایت دادند که در این جا زندگی کنم.»
او البته بهترین راه برای تنها زندگی کردن را زندگی در پانسیونهای مجردی میداند:« زندگی در پانسیون برای من راحت بود. من از صبح تا شب کار میکنم، اما هنوز توان خرید یک خانه را ندارم. بنابراین زندگی در پانسیون را انتخاب کردم. هم هزینههایش کمتر است و هم این که با کسانی که مثل من هستند زندگی میکنم.» میراسماعیلی از زندگیاش راضی است و حتی خیلی از دوستانش را هم به زندگی مجردی تشویق کردهاست. او توضیح میدهد:« خیلی از دوستانم که زندگی من را دیدهاند، دوست دارند که مثل من زندگی کنند.»
بودن یا نبودن، مسئله این است
اما دلایل این که دختران جوان به زندگی مجردی تمایل پیدا کردهاند چیست. آقای دکتر مجید ابهری، درباره علاقه پیدا کردن دختران جوان میگوید:« علاقه به زندگی مجردی ناشی از تغییر در طرز تفکر و تغییر در سبک زندگی هر فرد است. در سالهای اخیر شاهد علاقه دختران به زندگی مجردی هستیم.» ابهری معتقد است که تعداد بسیاری از آماری که درباره زندگی مجردی در شهرهای بزرگ منتشر میشود، دختران جوان شهرستانی هستند که به شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند.
او توضیح میدهد:« بسیاری از این دختران در شهرهای بزرگ به کار اشتغال دارند و یا برای ادامه تحصیل به شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند.» ابهری اما دلایل گرایش دختران زیر چهل سال به تجرد و زندگی مجردی را این طور بیان میکند:« بسیاری از دختران به خاطر توانمندی مالی به تجرد گرایش پیدا کردهاند.» مدرس دانشگاه و جامعهشناس دلیل دیگر را پیدا نکردن فرد مورد نظر برای ازدواج عنوان میکند:
« یکی دیگر از دلایل آنها این است که فرد مورد نظرشان را که مطابق با معیارهای آنهاست پیدا نکردهاند و بنابراین علاقهمند میشوند که تنها زندگی کنند.» ابهری بخشی از دخترانی که زندگی مجردی را انتخاب میکنند را هم افراد مطلقه میداند:« گروهی هم ازدواج ناموفق دارند یا این که بنا به دلایلی از خانواده دور افتادهاند و بنابراین از زندگی اجتماعی به دور افتادهاند. در بعضی از موارد آنها حتی تمایلی به زندگی با دختران دیگر ندارند.» محمود ابهری البته گروه دیگری از دخترانی تمایل به تنها زیستی دارند، را این طور معرفی میکنند:« گروه دیگر، دخترانی هستند که به خاطر مسائل رفتاری نمیتوانند با کسی زندگی کنند.
در طبقهبندی این افراد به تربیت خانواده، مشکلات دوران کودکی و قبل از بلوغ، وضعیت تحصیلی و وضعیت شغلی آنها باید توجه کرد. در حال حاضر آمار بالایی از دخترانی که تمایل به زندگی مجردی دارند، از سن ازدواج عبور کردهاند و دیگر امیدی به ازدواج ندارند، وجود دارد.» ابهری آمار بالای دخترانی که تنها زندگی میکنند را یک معضل اجتماعی میداند. او توضیح میدهد:« گرایش دختران به زندگی مجردی میتواند باعث کاهش آمار ازدواج، رشد بالای دختران ازدواج نکرده و مجرد و تغییر رفتاری در بین دختران دیگر باشد. چرا که آنها از نظر توانمندی مالی، توانایی دارند و اغلب آنها میتوانند ماشین و خانه مورد نظر خود را خریداری کنند.»
او یکی از دلایل گرایش جوانان به سمت زندگی مجردی را رفتار خانوادهها میداند. ابهری معتقد است که معمولا خانوادهها با این فرزندان دچار مشکل هستند و آنها را به دو گروه تقسیمبندی میکند:« گروهی از این دختران که خانوادههایشان در شهرهای دوردست و روستاها زندگی میکنند و گروهی با خانواده خود دچار گسست عاطفی شدهاند. بنابراین خانوادهها باید بنیان عاطفیشان را به طریقی بنیان بگذارند که خانوادهها دچار چنین شکافی نگردند.» عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، نقش دولت را در زمینه کاهش آمار، چندان موثر نمیداند. او معتقد است:
« بیشتر خانوادهها باید با کمک هم این آمار را کاهش دهند. مگر این که دولت، امکانات ازدواج و زیرساختهای لازم برای این کار را اتخاذ نماید. مثلا با برنامههای مدون برای آقایان اشتغال ایجاد کند. یا این که مسکن ارزان ایجاد کند. فرهنگ سازی برای دور کردن افراد از زندگی تنها زیستی میتواند کمککننده باشد. با انجام این کارها شاید بتوان با این آسیب مقابله کرد.»