نوآوران آنلاین-
جمعیت روستای آنها چندان زیاد نیست. روستائیان همه همدیگر را می شناسند، اما در این شرایط هم فرزندان معلول خود را از یکدیگر پنهان می کنند.
در روستا، همه با هم فامیل هستند و ازدواج هایشان هم اغلب فامیلی است. این سبک ازدواج سبب شده، آمار معلولیت در روستای «اسلام آباد» از توابع بخش «چاه داد خدا» شهرستان «قلعه گنج» کرمان قابل توجه باشد.
در روستای اسلام آباد که بسیاری از اهالی آن همچنان در کپر زندگی می کنند، معلولان شرایط چندان خوبی ندارند. «سامیه»، «فاطمه» و «سبحان» سه معلولی هستند که وضعیت این روزهای زندگی شان وخیم است.
سامیه ۱۸ ساله است، فاطمه ۱۵ سال دارد و سبحان هم ۱۹ آبان، وارد ۲ سالگی شده است. نوع معلولیت آنها شباهت زیادی به یکدیگر دارد، اما به گفته پدرانشان، پزشکان هنوز تشخیص دقیقی در رابطه با وضعیت آنها ندادهاند.
روستا در یکی از جنوبی ترین نقاط استان کرمان واقع شده است. بیشتر روستائیان در کپر سکونت دارند و شرایط دشوار زندگی حتی در چهره اهالی به خوبی هویدا است.
نخستین دیدار ما با خانواده فاطمه است. او مادرش را سالهاست که از دست داده و پدر و خواهرهایش از او نگهداری می کنند.
فاطمه در نخستین روز اردیبهشت ماه سال ۸۱ متولد شده است. از همان ماه های ابتدایی تولد، نشانههای معلولیت در او نمایان بود و به گفته پدرش، فاطمه هرچه بزرگتر شده، وضعیت زندگی آنها هم وخیمتر شده است. فاطمه معلول ذهنی است و خانواده گاه مجبور می شوند او را در کپر بسته تا از محدوده کپرشان دور نشود.
پدر فاطمه کمالی نژاد، در رابطه با شرایط این روزهای زندگی شان میگوید: همسرم را از دست دادهام و اکنون نگهداری از فاطمه در شرایطی که مادرش به رحمت خدا رفته است، برای من بسیار دشوار است. او معلول ذهنی است و نگهداری از یک معلول ذهنی آن هم در کپر، کار آسانی نیست.
وی می افزاید: فاطمه توان انجام هیچ کاری را ندارد، اما در این شرایط هم نمی توانم اجازه دهم او از خانواده مان جدا شود. اگر چه دوست ندارم همسایهها فاطمه را ببینند، اما باز هم نمی توانم منکر این موضوع شوم که او فرزند من است.
پدر فاطمه با اشاره به وضعیت سایر فرزندانش میگوید: به غیر از فاطمه، فرزند معلول دیگری ندارم. زمانی که فاطمه متولد شده بود، مادرش احساس کرد که او مانند بقیه نوزادان، توان عکس العمل نشان دادن ندارد. مدتی گذشت تا در سن ۲ سالگی، متوجه شدیم که فاطمه با بقیه متفاوت است و برای درمان، او را به کرمان بردیم، اما مشخص شد که فرزند ما، معلول ذهنی است.
وی میافزاید: فاطمه تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارد، اما دریافتی ما از سازمان چندان زیاد نیست و با این مبالغ که دریافت می کنم، نمی توانم او را دائم برای درمان به شهر ببرم.
موهایش را پسرانه زدهاند، لباس محلی بر تن دارد و با چشمان درشت مشکی رنگش به یک نقطه خیره شده است. لبخند، از چهرهاش دور نمی شود، انگشتش را بر دهان کرده و در سن ۱۵ سالگی، به مانند نوزادی چند ماهه، انگشت در دهان محو تماشای نقطه ای نامشخص است.
کپر بعدی، متعلق به خانواده سامیه، دختر ۱۸ ساله معلول اهل روستای اسلام آباد است. مادر، یک کپر را به سامیه اختصاص داده تا او با شیطنتهایی که گاه آزار دهنده نیز می شود، سایرین را اذیت نکند.
اذیتهای گاه و بی گاه سامیه، سبب شده خانواده توان نگهداری از فرزندشان را نداشته باشند. پدر او میگوید که حتی برای یک ماه، سامیه را به یکی از مراکز نگهداری از معلولان ذهنی کرمان فرستادهاند، اما بعد از آن، بار دیگر به آن مرکز مراجعه و فرزندشان را به روستا باز گرداندهاند.
شرایط نگهداری از سامیه در کپر چندان مساعد نیست. او روزهای خوبی را پشت سر نمیگذارد، اما در این شرایط هم خانواده اجازه نمیدهند که سامیه به یکی از مراکز نگهداری از معلولان برده شود.
پدر سامیه در این باره میگوید: من یک کارگر هستم و درآمد چندان زیادی ندارم. یک بار قصد کردیم که سامیه را به یکی از مراکز نگهداری از معلولان که مرکزی دولتی بود ببریم، اما حضور فرزند ما در این مرکز چندان طولانی نشد.
وی می افزاید: بعد از یک ماه که به دیدن سامیه رفتیم، او به شدت لاغر شده بود. مادرش خواست که سامیه را به خانه بیاوریم و این اتفاق هم افتاد. مادر سامیه اعتقاد داشت که در کپر شرایط زندگی برای سامیه بهتر است.
پدر سامیه در خصوص شرایط نگهداری از او در روستای اسلام آباد می گوید: برای اینکه سامیه از کپر خارج نشود، گاهی او را میبندیم. سامیه به سختی حرکت می کند و حتی قادر نیست اعضای بدنش را به خوبی حرکت دهد.
سامیه، قدرت تکان دادن دستانش را ندارد، او آنقدر بی دفاع است که حتی وقتی مگسها به سمت صورتش هجوم می برند، قادر نیست آنها را کنار بزند. کودکان روستا، همه از سامیه می ترسند و حتی وقتی صدای فریادهایش را می شنوند، پا به فرار می گذارند.
مقصد بعدی، کپر خانواده سبحان مبارکی زاده است. سبحان، کوچکترین معلول ذهنی روستای اسلام آباد است. او به تازگی وارد ۲ سالگی شده و خانوادهاش، چند ماهی است که به قطعیت رسیدهاند که فرزندشان شباهت زیادی به فاطمه و سامیه دارد.
در این روستا، همه با هم فامیل هستند. پدر سبحان در این باره میگوید: مادر سامیه دختر خاله من است و مادر فاطمه که چندی است فوت کرده دختر عمه من بوده است. اکنون که وضعیت سبحان را می بینم، متوجه می شوم که او شباهت زیادی به زمان کودکی فاطمه و سامیه دارد.
پدر سبحان در رابطه با شرایط دشوار نگهداری از یک معلول آن هم در کپر میگوید: من یک کارگر ساده هستم. هزینه های درمان و آزمایشهای سبحان بسیار زیاد است و من از پس هیچ کدام از آنها بر نمیآیم.
وی میافزاید: مدتی قبل با مراجعه به سازمان بهزیستی کشور درخواست کردم که سبحان تحت پوشش خدمات سازمان بهزیستی قرار گیرد، اما هنوز این اتفاق نیافتاده و ما پشت نوبت خدمات سازمان بهزیستی قرار داریم.
پدر سبحان با بیان اینکه شرایط نگهداری از یک فرزند معلول در منطقهای که اکثر خانهها به صورت کپر است ممکن نیست، میگوید: برای نگهداری از یک فرد معلول باید حداقل امکانات را داشت، اما ما از این حداقلها هم محروم هستیم. ما نمیخواهیم که فرزندانمان زندگی سختی داشته باشند، اما گاهی اوقات مجبور می شویم که از آنها در شرایط نه چندان مناسب نگهداری کنیم.
مشاهده اولیه وضعیت ۳ معلول روستای اسلام آباد، حاکی از وضعیت بسیار نامناسب زندگی این معلولان است.
عباس صادق زاده، مدیرکل بهزیستی استان کرمان در رابطه با شرایط زندگی این معلولان میگوید: مرکز نگهداری از معلولان ذهنی جیرفت، تحت نظر سازمان بهزیستی کشور است و ما به خانواده معلولان روستای اسلام آباد اعلام کردهایم که حاضر هستیم فرزندان آنها را در این مرکز نگهداری کنیم.
وی میافزاید: در این مرکز، تمام استانداردهای لازم رعایت شده، اما با وجود اعلام قبلی، خانواده ۳ معلول روستای اسلام آباد حاضر نیستند فرزندان خود را به این مرکز بسپارند.
مدیرکل بهزیستی استان کرمان با اشاره به وضعیت نامناسب زندگی ۳ معلول روستای اسلام آباد در کپر میگوید: خانوادهها این معلولان را در فصل تابستان و در دمای ۴۵ درجه سانتی گراد در کپر نگهداری می کنند و در فصل زمستان نیز شرایط آنها بهتر از تابستان نیست.
صادق زاده در خصوص حضور یکی از معلولان روستای اسلام آباد در مرکز نگهداری از معلولان جیرفت میگوید: چندی پیش یکی از این معلولان برای نگهداری به مرکز «سروش» ما در جیرفت برده شد. در شرایطی که وی به خوبی در این مرکز نگهداری میشد، اما خانواده اش به یکباره به مرکز مراجعه کرده و مادر که به گفته اعضای خانواده خود، دچار مشکلات ذهنی است، با فریاد و شیون درخواست کرد که فرزندش را ترخیص کنیم.
وی با بیان اینکه «قادر نیستیم به اجبار معلولان را از خانوادههای آنها جدا کنیم» میگوید: مددکاران ما در بازدیدهایی که از ۳ معلول روستای اسلام آباد داشتند، شرایط زندگی آنها را نامناسب گزارش کردهاند، اما ما تا زمانی که خانواده رضایت نداشته باشد، قادر به جدا کردن معلولان نیستیم.
فاطمه، سامیه و سبحان اکنون در کپر نگهداری میشوند و روزها و شب هایشان فرقی با هم ندارد. سهمشان از زندگی همان حصیرهای پاره ای است که زیرشان پهن شده و از بقیه حقوق محروم مانده اند. خانواده هایشان نمیپذیرند که فرزندانشان را برای نگهداری به مراکز سازمان بهزیستی واگذار کنند و خودشان نیز قادر به نگهداری مطلوب از فرزندان خود نیستند.