نوآوران آنلاین-
با آن که در زندان 2 مدرک فنی وحرفه ای گرفته ام، اما به خاطر این که مهر «سابقه دار» بر پیشانی ام خورده است هیچ کس حاضر نمی شود کاری به من بدهد خودم هم سرمایه ای ندارم تا از هنرم استفاده کنم با آن که به تازگی از زندان آزاد شده ام اما دیگر نمی خواهم روزهای تلخ زندگی ام تکرار شود. وقتی به چهره دختر و همسرم نگاه می کنم از خودم بدم می آید چرا که . . .
جوان 26 ساله در حالی که مدعی بود دفتر سیاه خلافکاری هایش را با مهر «پایان» بسته است گفت: زندان Prison را از دوران شیرخوارگی تجربه کردم آن زمان مادرم با مقدار زیادی مواد مخدر Drugs دستگیر شده بود و من مدتی را در زندان کنار مادرم سپری کردم. پس از آن درحالی که 9 سالم شده بود مادرم از زندان آزاد شد ولی در همین مدت پدرم را از دست داده بودم و نزد برادر بزرگم زندگی می کردم. برادرم اعتیاد شدیدی به موادمخدر داشت و مدام به جرم Crime سرقت Stealingزندانی Prisoner می شد اگرچه دیگر خواهران و برادرانم نیز زندگی خوبی نداشتند اما با آزادی Freedom مادرم احساس آرامش می کردم.
هنوز مدت زیادی از آزادی مادرم نگذشته بود که یک بار به جرم سرقت دستگیر شدم و چند ماه را در کانون اصلاح و تربیت سپری کردم وقتی از کانون آزاد شدم مادرم دست مرا گرفت و به شهر خودمان رفتیم. او در آن جا نان می پخت و من دربازار Store می فروختم، اما درآمدمان کفاف زندگی را نمی داد به همین خاطر هم دست به خلاف های کوچک می زدم و مادرم نیز اعتراضی نمی کرد.11 ساله بودم که مادرم تصمیم گرفت در محله خزانه تهران زندگی کند آن جا بود که سرقت های حرفه ای من شروع شد و من سردسته خلافکاران محله شدم آن قدر برای تحمل کیفر به کانون اصلاح و تربیت رفته بودم که دیگر همه مرا به عنوان سرکرده باندهای سرقت قبول داشتند. در 22 سالگی با دختر همسایه مان ازدواج کردم.
با آن که سرباز فراری و خلافکار بودم اما وضعیت آن دختر هم بهتر از من نبود پدرش اعدام execution شده بود و برادرانش نیز خلافکار بودند زمانی که همسرم باردار بود بار دیگر روانه زندان شدم و تولد دخترم را ندیدم. آنجا بود که تصمیم گرفتم دیگر دزدی theft نکنم. رها 6 ماهه بود که من آزاد شدم و با یک موتورسیکلت دست دوم به مسافرکشی پرداختم.
به همسرم قول دادم دیگر زندگی آبرومندانه ای برای او مهیا کنم، اما یک سال از این ماجرا نگذشته بود که دوباره دوستان ناباب محاصره ام کردند و این بار تنها به خاطر رفاقت یک سال و نیم دیگر زندانی شدم.
تصمیم گرفتم دیگر مهر پایان بر خلافکاری هایم بزنم و زندگی تازه ای را شروع کنم به همین خاطر از تهران به مشهد آمدم و با کمک یکی از دوستانم خانه ای اجاره کردم و با موتور سیکلت مسافرکشی می کنم اما از روزی که موتورسیکلتم خراب شده، کار دیگری پیدا نمی کنم چرا که سربازی نرفته ام و سابقه دار هستم با وجود این دوست ندارم دنبال خلاف بروم و از خنده های شیرین دخترم محروم بمانم .