سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین- زن 28ساله ای که غم و اندوه سنگینی در چهره جوانش نمایان بود و نوزادی را در آغوش می فشرد، داستان غم انگیزش را به دوران کودکی گره زد و به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: یازده سال بیشتر نداشتم که شاهد مشاجرات و درگیری های بین پدر و مادرم بودم. این کشمکش ها هر روز به خاطر اعتیاد مادرم شدت می گرفت تا این که پدرم از این وضعیت به تنگ آمد و او را طلاق داد. مادرم آن قدر در منجلات مواد افیونی غرق شده بود که حتی به فرزندانش نیز رحم نکرد و با رها کردن من و دو خواهرم به دنبال زندگی فلاکت بار خودش رفت. ما نیز نزد پدر ماندیم. مدت ها بعد پدرم با زنی ازدواج کرد و باید زندگی در کنار نامادری را با تمام مشکلات و سختی هایش تحمل می کردم البته من به درس و مدرسه علاقه زیادی داشتم و همیشه خودم را با کتاب هایم سرگرم می کردم تا بتوانم خلأ عاطفی مهر مادری را با درس خواندن بسیار پر کنم. سال ها گذشت و من در یکی از دانشگاه های دولتی پذیرفته شدم. این گونه بود که با بستن چمدانم راهی یکی از شهرستان های اطراف مشهد شدم تا در آن جا به تحصیلات دانشگاهی ام بپردازم. زمانی که با موفقیت دوره کارشناسی را به پایان رساندم، ترغیب شدم در آزمون مقطع ارشد نیز شرکت کنم. پس از قبولی با خودم می اندیشیدم در آینده زندگی خوب و آرامی را تجربه می کنم و با امید به آینده ای روشن و تشکیل یک زندگی بدون دغدغه، سعی و تلاشم را دو چندان کردم تا این که پدرم تماس گرفت که باید به مشهد باز گردم. از آن جا که خواهر بزرگم چند سال قبل دچار گازگرفتگی شده و فوت کرده بود، پدرم از من خواست که با همسر خواهرم ازدواج کنم. ابتدا از این پیشنهاد پدرم تعجب کردم و دوست نداشتم با مردی کم سواد ازدواج کنم اما پدرم مرا متقاعد کرد که جواد چندین سال در منزل ما رفت و آمد داشته و از کارتن خوابی مادرم و همچنین مشکلات خانوادگی ما اطلاع دارد پس بهتر است با او ازدواج کنم تا دختر دیگری به خانه و زندگی خواهرم نیاید. این بود که خیلی زود مراسم عقد و عروسی ما برگزار شد و زندگی مشترکمان را همزمان با پایان تحصیلات تکمیلی شروع کردیم. همسرم راننده تریلی بود و چند روز از هفته را در جاده های کشور به سر می برد، این در حالی بود که من جرئت نداشتم از ترس نامادری ام به منزل پدرم بروم تا این که خداوند فرزندی زیبا به من عطا کرد و تمام اوقاتم را با او سرگرم بودم. کم کم به رفتار و حرکات همسرم مشکوک شدم تا روزی که از بیرون به منزل بازگشتم و همسرم را در حال استعمال مواد مخدر Drugs دیدم. او در یک درگیری لفظی مرا کتک زد و بعد از فحاشی و ضرب و شتم، کودکم را گرفت و مرا از منزل بیرون انداخت. همسرم مدام مرا با این جمله که پدرت از من خواسته تا با تو ازدواج کنم، تحقیر می کند و نابسامانی خانوادگی و اعتیاد مادرم را همیشه ماند پتکی بر سرم می کوبد و ... با تمام این سرزنش ها و تحقیرها نتوانستم دوری فرزندم را تحمل کنم و با کمک ماموران انتظامی، نوزاد شیرخواره ام را پس گرفتم. با این که جواد از وضعیت مالی خوبی برخوردار است، حاضر نیست نفقه مرا بپردازد و پیغام داده که در صورت طلاق توافقی، ماهانه 200 هزار تومان بابت نفقه و مهریه پرداخت می کند. حالا مانده ام که ...