نوآوران آنلاین- با آن که فقط 19 سال دارم اما تاکنون 3 بار به اتهاماتی از قبیل نزاع، زورگیری و ایراد ضرب و جرح دستگیر و روانه زندان شدم. آن قدر غرور داشتم که نمی خواستم دیگران روی حرف من حرفی بزنند. در واقع احساس می کردم هر کاری که من می کنم درست است. حتی ارتباطم را با دختری که از قبل می شناختم، پس از ازدواجش نیز ادامه دادم. تا این که شب گذشته دستم به خون آن زن رهگذر آلوده شد. او حاضر نشد با من ارتباط داشته باشد ومن هم بی رحمانه او را کشتم .
این جوان چگونگی جنایت هولناکش را تشریح کرد و درباره علت زندگی اش در لانه مجردی گفت: در یک خانواده پرجمعیت و در یکی از روستاهای مرزی خراسان رضوی زندگی می کردم. پدرم 2 زن داشت و ما 12 خواهر و برادر بودیم. اما زن دیگر پدرم به همراه 4 برادرم در خواف زندگی می کنند. از حدود 6 سال قبل شاگرد گچکاری شدم و خانه ای مجردی در منطقه نخریسی مشهد اجاره کردم. مدتی بعد وقتی برای چند روز به تایباد رفته بودم با پسر همسایه درگیر شدم و آن قدر او را با سنگ و آجر زدم که دادگاه مرا به پرداخت 24 میلیون تومان دیه محکوم کرد. پدرم 5 میلیون تومان از پول دیه را پرداخت کرد و من پس از 3 ماه با اعلام رضایت شاکی از زندان آزاد شدم و دوباره به مشهد آمدم. در یک پروژه ساختمانی با جوان دیگری به نام سهیل آشنا شدم و با یکدیگر خانه ای اجاره کردیم. از آن روز به بعد به کارهای خلاف روی آوردم. آن قدر با سهیل نقشه های مختلفی می کشیدیم تا این که تصمیم به زورگیری گرفتیم. آبان سال 1393 بود که با موتورسیکلت سهیل به منطقه پنجراه آمدیم و از یک مرد عابر 300 هزار تومان پول و گوشی تلفن همراهش را با تهدید چاقو زورگیری کردیم. یک هفته بعد من دستگیر شدم و به مدت 3 ماه در کانون اصلاح و تربیت بودم. پس از آن پدرم وثیقه به دادگاه سپرد و من پس از چند ماه آزادی دوباره برای ادامه محکومیت روانه زندان شدم که پس از مدتی مورد عفو قرار گرفتم. مدتی بیکار بودم تا این که از مهر سال گذشته با یک جوشکار اسکلت ساختمانی آشنا شدم و قرار شد با یکدیگر کار کنیم من در اتاقی که پشت کارگاه جوشکاری بود ساکن شدم. 2 ماه بعد صاحبکارم مغازه را به من واگذار کرد. از آن روز به بعد شب ها دوستان خلافکارم نزد من می آمدند و به استعمال مواد مخدر می پرداختند و یا برخی زنان خیابانی را با خود می آوردند. این خلافکاری ها ادامه داشت تا این که ساعت 2 بامداد روز گذشته وقتی دوستانم خانه مرا ترک کردند من هم بیرون آمدم تا بنگ بکشم. در همین حال چشمم به زن رهگذری افتاد که اصرار کردم همراه من بیاید اما او مقاومت کرد که من هم با ضربات تیزی او را کشتم و...