بانک توسعه تعاون بانک ملی
روزنامه نوآوران - 1403/02/24
شماره 2467 - تاریخ 1403/02/24
آخرین اخبار
فیلم مستند "داوج پارادیزو" نگاهی به زندگی شخصی و حرفه‌ای جواد علیزاده دارد
فیلم کوتاه " لابیرنت" از درام جنایی می گوید که هدفش غوطه وری و سردرگمی نسل جدید است
اهتزاز پرچم متبرک به نام امام رضا(ع) در یادمان شهدای ۱۵ خرداد، منطقه۱۵
منطقه ۱۵ در مسیر توسعه با محوریت توزیع متوازن خدمت و عدالت
منطقه ۱۵ در مسیر توسعه با محوریت توزیع متوازن خدمت و عدالت
جایگاه امروز جمهوری اسلامی ایران در جهان مدیون خون شهدا است
مبارزه با بیماری قارچی سفیدک در قطعات شمشادکاری شده منطقه 17
غربالگری هزار و ۹۰۰ مسافر شهر زیرزمینی
ساخت ١٦ واحد منهول در‌مسیر٢٠٠٠ متری کانال شهرداری| ازچهار راه مولوی تا خیابان شوش در خط لایروبی، رسوب‌زدایی و منهول سازی قرار گرفت
جشن روز دختر در قالب پویش " آینده شبیه توست " در منطقه ۱۲ برگزار شد
ارتقا کمی و کیفی روشنایی پایانه‌های حمل و نقل عمومی منطقه ۲۲
پاکسازی زمین های رها شده غرب منطقه۲۲
نامگذاری یک خیابان در منطقه 13 به نام شهید پرستار «فرحناز حسنی آذر»
بهبود نگهداشت بوستان ها و تفرجگاه ها به منظور ارتقای خدمت رسانی به شهروندان
تردد زائران به امام زاده سه برادران منطقه 19 تسهیل شد
تأکید بر توسعه زیرساخت های ورزش شهروندی در مناطق جنوبی پایتخت
کاهش11طبقه مازاد غیر مجاز به مساحت 2 هزار و 500 متر مربع در منطقه 19
جدیت شهرداری منطقه٦ تهران درطرح ساماندهی آسیب‌های اجتماعی و پدیده زباله‌گردی
اجرای بیش از ۳۰ کیلومتر خط کشی در یکی از محورهای انتخابی طرح تحول خدمت
بهره مندی بیش از ۲ هزار و ۸۰۰ شهروند در منطقه ۲۱ از خدمات ایستگاه های سلامت محور در هفته سلامت
اجرای بیش از ۳۹۰ هزار مترمربع عمليات به زراعی در بوستان ها و فضای سبز منطقه ۲۱
آیا وقت آن نرسیده است که شریان‌های حیاتی رژیم جنایتکار صهیونیستی قطع شود؟
شروع عملیات لایروبی و رسوب‌برداری مسیر زهکش بزرگراه رسالت
اولین فروشگاه فرانچایزی شهروند در رودهن افتتاح شد
طرح حذف زوائد فیزیکی و نازیبایی های بصری
عملیات ترمیم و بازسازی نرده های سرقت شده پل اتوبان همت روبروی بوستان جوانمردان
اختصاص سهمیه بیمه به کارگران ساختمانی را به فال نیک می‌گیریم
برگزاری جشن های روز دختر در قالب پویش « آینده شبیه توست » در منطقه 13
ایجاد "خط آتش بر" در عرصه های جنگلکاری منطقه ۴
رونق بازار گردشگری منطقه ۴ در دهه کرامت و هفته میراث فرهنگی
تاثیرگذاری امام خمینی (ره) بر اندیشمند فلسطینی/ آموختیم آمریکا شیطان بزرگ است
بازسازی‌ کانال آب‌های سطحی بزرگراه یادگار امام (ره)
فودکارهای منطقه2 ساماندهی می شود
انهار پهنه جنوب بازسازی می‌شوند
تصاویر آتش‌سوزی قطار ارتباطی با متروی تهران ندارد
افزایش سرانه های ورزشی منطقه 3 در سال گذشته
بازدید قائم مقام بانک ملی ایران و هیات همراه از سه شرکت تولیدی در اصفهان
بازدید قائم مقام بانک ملی ایران و هیات همراه از سه شرکت تولیدی در اصفهان
افتتاح طرح توسعه شركت صنایع نساجی تارا ریس آریا با تسهیلات بانك صنعت و معدن
افتتاح طرح توسعه شركت صنایع نساجی تارا ریس آریا با تسهیلات بانك صنعت و معدن
جوابیه روابط عمومی شهرداری منطقه 3 در پی انتشار فیلیمی در فضای مجازی
بانک کشاورزی اولین بانک پذیرنده چک الکترونیک سایر بانک ها به صورت غیرحضوری
بانک کشاورزی اولین بانک پذیرنده چک الکترونیک سایر بانک ها به صورت غیرحضوری
اعطای ۱۵ هزار و ۶۵۸ فقره تسهیلات به آسیب دیدگان حوادث غیرمترقبه
اعطای ۱۵ هزار و ۶۵۸ فقره تسهیلات به آسیب دیدگان حوادث غیرمترقبه
اجرای 36 برنامه سلامت محور در طرح سه‌شنبه‌هاي مساجد منطقه 19
هوتن شکیبا: دوست داشتم به جای همایون ارشادی در «طعم گیلاس» باشم
رهبری انقلاب در دیدار خانواده شهید زاهدی چه گفتند؟
طوفان خورشیدی ترسناک است اما پایان دنیا نیست!
«نه» وزیر خارجه پاکستان به «امر و نهی» آمریکا درباره روابط با ایران
علیرضا جهانبخش می‌گوید هدفش این است تا جایی که می‌شود در فوتبال اروپا بماند و کارش را پی بگیرد.
سهم ۱۰ درصدی قاچاق در بازار پوشاک/ فروش کارتن یخچال کره‌ای با قیمت‌های میلیونی
شرکت ملی نفت بزرگ‌ترین بدهکار صندوق توسعه ملی/ تملیک ۳۳ درصد از بانک سینا
سقف هر کارت آزاد سوخت ۷۰۰۰ لیتر است/ سوخت‌گیری با کارت شخصی به ۸۰ درصد رسید
پاسخ وزیر ارشاد درباره ساخت فیلم بدون مجوز رسول‌اف
کد خبر: 171966 | تاریخ : ۱۳۹۷/۵/۲۱ - 15:00
احمد زیر درخت سیب جنی شد و اصغر را کشت

احمد زیر درخت سیب جنی شد و اصغر را کشت

هنوز چهار سیب بیشتر از درخت نکنده بودم که ناخودآگاه به پشت سرم نگاه کردم، جایی که دوستانم داخل خودرو نشسته بودند اما از آن چه می دیدم لرزه بر اندامم افتاد. چاقو بر گردن راننده فرو رفته بود و قاتل در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد، به سوی من حمله ور شد. راننده زخمی که با زحمت سخن می گفت، با آخرین جمله فریاد زد «محمدرضا فرار کن! فرار کن». آن لحظه قاتل در یک قدمی من بود که ناگهان... .

نوآوران آنلاین-این ها بخشی از اظهارات جوانی است که توانست بعد از دو ساعت فرار بی وقفه در کوه و بیابان، در حالی از چنگ قاتل بی رحم بگریزد که دوست دیگرش به قتل Murder رسید و او تنها شاهد این حادثه Incident وحشتناک بود.

آن چه می خوانید گفت وگو با این شاهد صحنه جنایت Crime است که با گذشت چندین ساعت از ماجرا، هنوز بدنش می لرزد و با گفتن هر جمله اشک های غلتان چهره اش را می پوشاند.

خودت را معرفی کن؟

محمدرضا هستم و 26سال دارم.

سواد داری؟

دیپلم سخت افزار کامپیوتر دارم.

چرا ادامه تحصیل ندادی؟

دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم اما هزینه های تحصیل را نداشتم، البته دیگران می گفتند خودت می توانی کار کنی و درس هم بخوانی! ولی من مدام با دوستانم بودم و تقریبا بیشتر اوقاتم را به تفریح و بازیگوشی می گذراندم.

مجردی؟

بله!

چرا تا به حال ازدواج نکردی؟

شرایط ازدواج برایم پیش نیامد.

با قاتل و مقتول (احمد و اصغر) از قبل آشنا بودی؟

با آن ها از حدود 13سال قبل دوست بودم.

می دانستی احمد (قاتل) حال طبیعی ندارد؟

او خیلی خوب بود. در طول سال گاهی یکی، دو روز این جوری می شد مثلا می گفت به من الهام شده است که فلانی را بکش!

قبلا از این درگیری ها داشت؟

من ندیده بودم، فقط یک بار شنیدم که محکم به گوش فرد دیگری زده است.

چگونه تصمیم گرفتید به باغ سیب بروید؟

پدر و مادرم برای ادامه زندگی به زادگاهشان در آستانه اشرفیه رفتند ولی من به دلیل این که به دوستانم در مشهد عادت کرده بودم، آن جا طاقت نیاوردم و به تنهایی به مشهد بازگشتم تا در کنار دوستانم باشم. البته خواهرم درهمین شهرک شهیدرجایی زندگی می کند. شب بود که ساکم را برداشتم تا به خانه خواهرم بروم اما احمد و اصغر پیشنهاد دادند که شب را در دامان طبیعت بخوابیم و آن جا از کشیدن بنگ و تریاک لذت ببریم.

چه کسی اصرار داشت به باغ بروید؟

خدابیامرز اصغر یک زن صیغه ای داشت که آن شب با او به مشکل خورده بود و ناراحت بود. به همین دلیل اصرار می کرد تا این که احمد گفت اگر من بیایم باید به باغ اوستا ... برویم. او می گفت آن جا باغ سیب خوبی است و داخل باغ همه امکانات و خانه باغ دارد.

همگی حاضر به رفتن شدید؟

نه! آن لحظه اصغر به احمد گفت اول تماس بگیر، اگر اوستا بود برویم که این همه راه را بیهوده نرفته باشیم. احمد هم گوشی تلفنش را در آورد. اول کمی با خودش فکر کرد ولی شماره ای نگرفت در حالی که گوشی را در جیبش می گذاشت، گفت برویم حتما هست.

قبلا هم به آن باغ رفته بودید؟

نه! آدرس را فقط احمد بلد بود.

پراید مال کی بود؟

پراید مال مرحوم اصغر بود و خودش هم رانندگی می کرد. احمد در صندلی جلو نشست و من هم در صندلی عقب قرار گرفتم که به راه افتادیم.

در بین راه حادثه ای به وجود نیامد؟

نه! طبق معمول حرف می زدیم تا این که احمد به اصغر گفت چاقویت را بده ببینم. اصغر هم گفت چاقو را می خواهی چه کار کنی؟ گفت همین طوری می خواهم ببینم. اصغر هم از داخل داشبورد چاقو را به او داد و دیگر آن را فراموش کردیم.

ولی شما به آن باغ نرفتید؟

همان شب هرچه می رفتیم به باغ نمی رسیدیم، فقط کوه بود، در واقع احساس می کردم گم شدیم که احمد گفت بهتر است شب را همین جا بخوابیم. به او گفتم مگر تو نگفتی این جا خانه باغ است و همه امکانات را دارد. او گفت پس دور بزنید که مسیر را بازگردیم. وقتی برگشتیم در واقع کنار باغی ایستادیم که دیوار به دیوار باغ مدنظر ما بود ولی انتهای آن کوچه بن بست بود. من پیاده شدم و یک سیب از درخت کندم و خوردم.

پس قتل چگونه رخ داد؟

وقتی اصغر مرا در حال خوردن سیب دید گفت چند سیب هم برای من بیاور! چون من به آن ها تعارف نکرده بودم. دوباره از در عقب خودرو پیاده شدم، هنوز چهار سیب بیشتر نکنده بودم که به طور اتفاقی چهره ام را به طرف خودرو برگرداندم. هیچ صدایی در آن تاریکی شب نشنیدم ولی احساس کردم احمد و اصغر درگیر شدند. ناگهان چاقو را روی گردن اصغر دیدم و فریاد زدم چه کار می کنی؟! در این هنگام احمد پیاده شد و من که ترسیده بودم وحشت زده ایستادم. او نگاهی به پیکر مجروح اصغر کرد که پشت فرمان خودرو بود. در این هنگام اصغر با آخرین نفس هایش فقط گفت محمدرضا فرار کن! فرار کن!...

تو هم فرار کردی؟

من گیج بودم، می ترسیدم! احمد در حالی که دندان‌هایش را به هم می فشرد به سمت من آمد، لحظه‌ای به خود آمدم و با دیدن چهره او همه وجودم به لرزه افتاد. ناگهان پا به فرار گذاشتم. او هم حدود 20متر به دنبالم دوید ولی یک لحظه توقف کرد و به سمت خودرو بازگشت. وقتی چراغ های خودرو را دیدم فهمیدم قصد دارد با خودرو مرا تعقیب کند.

به کجا گریختی؟

من آن منطقه را نمی شناختم فقط هراسان به سمت بالای کوه می دویدم. یک لحظه پشت سنگی مخفی شدم. وقتی نور چراغ ها به سوی دیگر افتاد دوباره به فرار ادامه دادم. وحشت سراسر وجودم را فرا گرفته بود. نمی دانستم به کجا! ولی همچنان می گریختم و کوه و بیابان را پشت سر می گذاشتم.

چگونه نجات یافتی؟

بعد از این که حدود دو ساعت دویدم، از دور نور چراغ هایی را دیدم، فکر کردم چیزی مانند نیروگاه است، وقتی به سمت آن نورها رفتم به روستایی رسیدم، نفس زنان فقط جیغ می کشیدم تا این که در منزلی را کوبیدم. پیرمردی در حیاط را باز کرد و من گریه کنان ماجرا را تعریف کردم اما آن ها باور نمی کردند. گوشی تلفنم را دادم و گفتم با کلانتری تماس بگیرید.

اهالی روستا چه کار کردند؟

آن ها ماجرا را به کلانتری اطلاع دادند. وقتی مأموران آمدند و من حقیقت ماجرا را بازگو کردم، بعد از مدتی مرا سوار خودروی نیروی انتظامی کردند که گوشی تلفن زنگ خورد چرا که نیروهای انتظامی خودروی پراید را در منطقه شهرک شهیدباهنر پیدا کرده بودند. من هم وقتی آدرس محل کشف پراید را شنیدم فهمیدم که احمد خودرو را در نزدیکی خانه خودشان رها کرده است. بلافاصله آدرس را به نیروهای انتظامی دادم و احمد دستگیر شد.

سابقه خبر

دقایق اولیه بامداد روز چهارشنبه گذشته (17مرداد) ماجرای یک جنایت زیر درختان سیب در یکی از باغ های روستای عارفی مشهد به قاضی Judge ویژه قتل عمد اعلام شد که بلافاصله قاضی احمدی نژاد تحقیقات میدانی خود را به همراه کارآگاهان اداره جنایی پلیس Police آگاهی خراسان رضوی آغاز کرد. هنوز خورشید انوار طلایی اش را در آغوش خود پنهان کرده بود که با رصدهای اطلاعاتی و بررسی های میدانی، عامل این جنایت دستگیر شد و تنها شاهد این قتل هولناک نیز به پلیس آگاهی انتقال یافت وبدین ترتیب ماجرای شبح مرگ در باغ سیب در حالی به پایان رسید که متهم به قتل درباره انگیزه خود از ارتکاب جنایت گفت: من ذهن دوستانم را می خواندم. آن ها برای من نقشه کشیده بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتم که هر دو نفر آن ها را بکشم ولی یکی از دوستانم فرار کرد.

کانال تلگرام

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسالی، پس از تایید مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشند منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشند منتشر نخواهد شد.