نوآوران آنلاین- سیمین، ۲۳ساله که نوزادی را در آغوش داشت در مقابل بازپرس پرونده قدیمی اش گفت: ۳سال پیش که جوانی خام بودم تحت تاثیر حرف های بی اساس یکی از دوستان مطلقه ام قرار گرفتم و برای آن که آزادی Freedom بیشتری داشته باشم با خانواده همسرم سرناسازگاری گذاشتم شوهرم جوان متدین و خوش اخلاقی بود که با زحمت کشی و کارگری سعی می کرد آسایش و رفاه مرا فراهم کند، اما دوستم که به تازگی از شوهرش طلاق گرفته بود مدام با وسوسه های شیطانی زیر گوشم نجوا می کرد که وقتی زنی نتواند آن طور که دلش می خواهد آرایش کند و لباس بپوشد و یا نتواند به مسافرت های آن چنانی برود جز موجودی پژمرده چیزی نیست!
این زن ادامه داد: همواره به بهانه های مختلف با مادرشوهر و خواهر شوهرم درگیر می شدم تا این که به پیشنهاد دوستم و با این توجیه که چون هنوز فرزندی ندارم راحت تر می توانم از مجید جدا شوم به صورت توافقی از او طلاق گرفتم و با دوستم سوار کامیون ها می شدیم و به قول خودمان به مسافرت می رفتیم.
سیمین در ادامه گفت: در همین گردش ها به مصرف شیشه روی آوردم، طولی نکشید که دیگر برای تامین هزینه های اعتیادم تن به هر کار کثیفی می دادم، حتی اقدام به تن فروشی نیز می کردم، جای خواب مناسبی هم نداشتم و گاهی با التماس از خرده فروشان موادمخدر می خواستم تا برای یک شب جای خوابی به من بدهند اما آن ها در ازای جای خواب از من درخواست شومی می کردند مجبور به تن فروشی شدم تا این که ۲سال قبل از کارهای گذشته ام توبه کردم، مدتی بعد در یک کارخانه بسته بندی مواد غذایی مشغول کار شدم و با یکی از همکارانم که همسرش را طلاق داده بود ازدواج کردم البته قبل از ازدواج همه تلخی های زندگی و ماجرای توبه ام را برایش بازگو کردم حالا که زندگی شیرینی دارم.