سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-مهران عصبی بود. عصبانیتر از آنکه بشود فکرش را کرد. در حالی که از خشم سرخ شده بود جلوی میز قاضی ایستاده بود. ـ میخواهم زنم را طلاق بدهم. قاضی نگاهی کرد و علت را پرسید، گفت: این زن تمام آرزوهای مرا به باد داده است. من تنها پسر خانواده هستم. روزی که با این زن ازدواج کردم به او گفتم نام خانوادگی ما از طریق پسر من باید منتقل شود وگرنه فامیل اجدادیمان از بین خواهد رفت. در طول این چند سال بارها این مساله را گوشزد کردهام ولی همسرم در این مدت سه بار زایمان کرده و هر بار یک دختر به دنیا آورده است. زن در حالی که ناراحت بود جواب داد: آخر مگر جنسیت بچه دست من است. برو خدا را شکر کن که خدا به تو دخترانی سالم عطا کرده است. خوشحال باش که نعمت سلامتی را با تمام ناشکریهای تو از ما نگرفت. چه فرقی میکند که بچه چه چنسیتی داشته باشد مهم آن است که سلامت باشد. این حرفهایی که میزنی و توقعاتی که داری هیچ کدام درست و بجا نیست و بیجهت داری مرا، خودت و بچههایمان را آزار میدهی. مرد اما حرفش عوض نمیشد؛ میگفت وظیفه ادامه نسل و نام خانوادگی فامیل به دوش او گذاشته شده است. طلاق دوم زن با یک فرزند دختر در دادگاه ایستاده بود. ـ آقای قاضی! شوهرم مشکل دارد. نمیدانم چرا به من خرده میگیرد که فرزند دختر به دنیا آوردهام. از این حرفهایش خسته شدهام. به من گفته بود که اگر فرزند دوممان دختر باشد، طلاقم میدهد. دیروز نتیجه سونوگرافی را که گرفتم متوجه شدم او نیز دختر است اگر قرار به جدایی است بهتر است که دختر من پدری را که تا این حد سنگدل است نبیند. چند سال بعد زن بشدت گریه میکرد. ـ شوهرم دیوانه شده است هرچند سال یکبار همسری اختیار میکند به این امید که برایش فرزندی پسر به دنیا بیاورد، من سومین زن او هستم. خداوند به ما دو دختر دو قلو عطا کرده است. در این مدت متوجه اشتباه شوهرم شده و با دو همسر قبلی شوهرم در ارتباط هستم او الان قصد طلاق دادن مرا دارد و من میخواهم از او شکایت کنم. او حق ندارد به خاطر اینکه خداوند به او فرزند دختر عطا میکند، با همسرانش اینگونه رفتار کند.