سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-خودم هم نمی فهمیدم که چگونه عاشق زنی شده ام که دو فرزند دارد ولی آن زمان از عقلم استفاده نمی کردم همه وجودم وسوسه های شیطانی بود. در واقع کور و کر بودم و چشم بسته کارهایی را که او از من می خواست بدون هیچ مقاومتی انجام می دادم و همواره از این می ترسیدم که «محبوبه» را از دست بدهم تا این که روزی ... این ها بخشی از اظهارات جوان 24 ساله ای است که در پی ارتکاب جنایتی هولناک با همدستی یک زن 28 ساله در مشهد دستگیر شد. این جوان که مهرداد نام دارد پس از پاسخ به سوالات سرهنگ سلطانیان (رئیس دایره قتل Murderعمد پلیس Police آگاهی خراسان رضوی) در حالی که بیان می کرد فقط لذت های آنی و زودگذر، سرنوشت سیاه مرا رقم زد در تشریح سرگذشت خود گفت: از دوران کودکی در حاشیه شهر مشهد زندگی می کنم و دو خواهر و دو برادر دارم. علاقه زیادی به درس و مدرسه نداشتم به همین دلیل در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم و حتی نتوانستم مدرک سیکل هم بگیرم بعد از آن به شاگردی در بازار Store روی آوردم و کارم را در یک کارگاه تولیدی میز و صندلی آغاز کردم اما هیچ وقت شغل ثابتی نداشتم به خاطر این که وقتی مبلغی پول به دستم می آمد یا حقوق ماهیانه را می گرفتم از آن کار بیرون می آمدم و به خوشگذرانی و خرج کردن پول هایم می پرداختم. بعد از آن که پول هایم تمام می شد دوباره در جای دیگر سرکار می رفتم تا این که در سال 1392 عازم خدمت سربازی شدم و به استان خراسان جنوبی رفتم. بعد از پایان خدمت دوباره به مشهد بازگشتم و چندین ماه علاف و بیکار بودم سپس با معرفی یکی از دوستانم مدتی را در یک کارگاه تزریق پلاستیک مشغول کار شدم اما آن جا هم دوام نیاوردم تا این که به شاگردی در میوه فروشی دایی ام پرداختم و آن جا بود که با «محبوبه» آشنا شدم. او در حالی که مانتوی کوتاه و لباس های تنگ می پوشید برای خرید میوه می آمد و با رفتار و گفتارش احساسات مرا تحت تاثیر قرار می داد. وقتی شماره تلفناش را گرفتم وارد تلگرام Telegram شدم و با دیدن تصاویر زیادی که از خودش در صفحات شبکه اجتماعی گذاشته بود هر لحظه بیشتر به او علاقه مند می شدم. قبل از آن جوان مجردی بودم که دلم به کبوترانم خوش بود و در واقع با آن ها زندگی می کردم اما از روزی که این زن با لبخندهای شیطانی وارد زندگی ام شد دیگر چیزی را جز او نمیدیدم زمانی فهمیدم او متاهل است که دیگر چیزی جز رسیدن به او برایم اهمیت نداشت و نمی توانستم او را فراموش کنم. ارتباط های تلگرامی و پیامکی من و «محبوبه» دیگر به ملاقات های حضوری و پنهانی کشیده شده بود و او با بیان مشکلات زندگی اش مرا در یک عذاب روحی قرار می داد من هم در این مدت آن قدر دلباخته او بودم که چشم بسته هر کاری برایش انجام می دادم به طوری که «محبوبه» کاملا نقطه ضعف مرا فهمیده بود و می دانست که من به هیچ طریقی حاضر به از دست دادن او نیستم. وقتی در برابر برخی خواسته هایش مقاومت می کردم خیلی راحت می گفت «اگر مرا نمی خواهی با فرد دیگری ازدواج می کنم!» این حرف های او طوری مرا در تنگنا قرار می داد که ناچار می شدم همه خواسته هایش را برآورده کنم تا این که نقشه قتل همسرش را مطرح کرد و من هم تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه کار را تمام کنم ولی حالا که مدتی از کشتن Killing همسر «محبوبه» می گذرد پشیمانم و دچار عذاب وجدان شده ام به طوری که ...