نوآوران آنلاین- این زوج جوان هفته گذشته درخواست طلاق خود را به دادگاه خانواده ارائه کردند. مرد جوان درباره علت این درخواست به قاضی Judge گفت: آقای قاضی باورتان نمیشود، اما ما به خاطر هدیهای که برای همسرم خریدم به دادگاه خانواده آمدهایم. هدیهای که باعث جداییمان شد. ما سه سال است که با هم ازدواج کردهایم. در این مدت همسرم سرکار میرفت و هر روز باید او را به محل کارش میرساندم و بعد از ظهر هم به دنبالش میرفتم. این رفت و آمدها همسرم را هم خسته کرده بود. هرجا میخواست برود، اگر من کار داشتم باید خودش با ماشین بیرون میرفت. تا اینکه تصمیم گرفتم برایش یک ماشین بخرم تا بتواند راحت رفت و آمد کند. اول میخواستم او را سورپرایز کنم، ولی ماجرا لو رفت و فتانه متوجه شد که قصد خرید ماشین دارم. میگفت ماشین قرمز رنگ دوست دارد. من هم کلی گشتم ولی وقتی یک خودروی پژو 206 خوب پیدا کردم آن را خریدم. آن خودرو مشکی رنگ بود، اما من فکر نمیکردم رنگ آن تا این اندازه برای فتانه اهمیت داشته باشد. وقتی 206 را تحویل گرفتم و همسرم آن را دید، قهر کرد و دعوا به راه انداخت. آنجا بود که دعوایمان شد و فتانه کلی به من توهین کرد. حرفهایی زد که باعث شد غرورم بشکند. تازه متوجه شدم که از زندگی با من راضی نیست. برای همین هردو تصمیم به جدایی گرفتیم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: «آقای قاضی! مشکل من با حبیب این است که او به سلیقههای من توجه نمیکند. سه سال است دارم تحمل میکنم. همیشه طبق سلیقه او زندگی کردم. هر بار برایم هدیهای میخرد درست چیزی میگیرد که من از آن خوشم نمیآید. بارها با مهربانی و محبت به او حرفم را زدهام. اما باز هم کار خودش را میکند. به من توجهی نمیکند. حتی در انتخاب خانه و وسایل خانه هم باز نظر خودش را تحمیل میکند. خیلی تحمل کردم و بارها چیزی نگفتم. با اینکه از خیلی چیزها خوشم نمیآمد، اما سعی کردم به خاطر حبیب تحمل کنم و دعوا راه نیندازم. بارها برایم هدیهای خرید که دوست نداشتم، باز هم به خاطر اینکه توی ذوقش نزنم، اعتراضی نکردم. تا اینکه حبیب گفت میخواهد برایم یک ماشین بخرد. خیلی خوشحال شدم و گفتم ماشین قرمز برایم پیدا کن. فکر میکردم این بار دیگر او با سلیقه خودم برایم ماشین را میخرد. بارها به او گفتم رنگش قرمز باشد. اما باز هم یک خودروی مشکی خرید. حتی سفید هم نخرید و چون من از 206 مشکی بدم میآید همان را خرید. خیلی ناراحت شدم و دعوایمان بالا گرفت. این بار ساکت نماندم و حرفهایم را به او زدم. نمیتوانستم تحمل کنم که باز هم سلیقه خودش را به من تحمیل کند. تا اینکه کارمان به دادگاه خانواده کشیده شد.
در پایان نیز قاضی پس از شنیدن صحبتهای این زوج دلیل آنها برای جدایی را کافی ندانست و این زوج را برای حل مشکل به مرکز مشاوره فرستاد.