نوآوران آنلاین- ستاره ادعا میکرد که فرزین، شوهرش به پول و ثروتش بیشتر دلبستگی و علاقه دارد تا خانوادهاش. وی در حالی که بشدت ناراحت بود، گفت: من در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمدهام و در نهایت رفاه بزرگ شدم. دانشجو بودم که این مرد سر راه من قرار گرفت و با ابراز محبت، توجه و علاقهام را نسبت به خودش جلب کرد. خانوادهام با این ازدواج مخالف بودند. پدرم معتقد بود که او از نظر طبقاتی و فرهنگی با ما فاصله زیادی دارد ولی من فکر میکردم که این چیزها اصلا اهمیتی ندارد و ما میتوانیم در کنار هم به خوبی زندگی کنیم. به همین خاطر بود که با وجود مخالفت پدرم با او ازدواج کردم. وی اضافه کرد: پس از مدت کوتاهی شوهرم از من خواست که درس و تحصیل را رها کرده و در خانه بمانم. به خاطر عشقی که به او داشتم این کار را کردم. فکر میکردم با این کارها علاقه و محبت او بیشتر خواهد شد. زن اضافه کرد: به دنبال خوشبختی بودم و هر کاری میکردم که آرامش را در زندگیام حکمفرما کنم. ولی بعد از چند ماه متوجه لایههای پنهانی روحی و اخلاقی و رفتاری شوهرم شدم. شوهرم مردی خسیس بود که حاضر نبود برای زندگی و رفاه من خرج کند. فکر میکردم که تولد فرزندی میتواند او را دگرگون کند ولی وقتی باردار شدم، متوجه شدم که این گونه نیست و او آنقدر به پول و درآمدش وابسته است که حتی حاضر نیست برای بچهاش خرج کند.
زن با ناراحتی اضافه کرد:
ـ شاید باور نکنید ولی او حتی وقتی بچهمان بیمار میشود هم برای او خرج نمیکند. وقتی دیدم شرایط این طور است از او خواستم که اجازه دهد سرکار بروم تا خودم خرج بچهام را بدهم ولی مخالفت میکند. زن با گریه گفت: دیگر تحمل این زندگی را ندارم. اگر من و بچهام در نظر شوهرم از اسکناسهای او بیارزشتر هستیم، فکر میکنم بهتر است هرچه زودتر از زندگی مردی خسیس با این افکار سیاه، خودم و بچهام را نجات دهم.