سرویس اجتماعی
نوآوران آنلاین-زن 50 ساله ای که برای شکایت از فرزندان همسر مرحومش راهی کلانتری شده بود درحالی که بیان میکرد آن ها حق مرا تضییع می کنند در شرح سرگذشت خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 27 سال قبل با جوانی پای سفره عقد نشستم که شغل و درآمد خوبی داشت همه اطرافیانم به ازدواج من با آن جوان غبطه می خوردند و من هم خودم را دختری خوشبخت می دانستم مدتی بعد زندگی مشترکمان را در تهران آغاز کردیم و همسرم همه امکانات را برایم فراهم کرد اما طولی نکشید که دشمنان دوست نما دور و برش را گرفتند و او را به دام اعتیاد کشاندند به همین دلیل خیلی زود سرنوشت من نیز تغییر کرد چرا که همسرم موقعیت شغلی حساسی داشت و مدیرانش به محض این که از ماجرای اعتیادش آگاه شدند او را از کار اخراج کردند و بدین ترتیب زندگی ما در مسیر سقوط Fall افتاد آن زمان در منطقه بالای شهر تهران زندگی می کردیم و در حالی که صاحب دو فرزند شده بودیم با کمک همسایگان به عنوان سرایدار یک خانه شروع به کار کردیم با وجود این همسرم به تن پروری عادت کرده بود و من به ناچار همه کارهای سرایداری را به تنهایی انجام می دادم ولی روزگارمان به سختی می گذشت و من نمی توانستم علاوه بر تامین هزینه های زندگی مخارج اعتیاد همسرم را نیز بپردازم این بود که دیگر چاره ای جز طلاق نیافتم و درحالی که دست فرزندانم را گرفته بودم خجالت زده و شرمنده به مشهد بازگشتم ابتدا سعی کردم به طور مستقل در مشهد زندگی کنم تا سربار خانواده ام نشوم اما تلاش هایم بی فایده بود چرا که نمی توانستم به راحتی هزینه های زندگی را تامین کنم بالاخره با هر سختی بود دخترم را سروسامان دادم و با رفتن پسرم به خدمت سربازی، خودم نیز نزد پدر و مادرم بازگشتم تا حداقل اجاره بهای منزل را پرداخت نکنم در شرایط بدی، روزگار می گذراندم تا این که شش ماه قبل به پیشنهاد برادرم به عقد پیرمرد بیماری درآمدم که دچار زخم بستر شده بود. آن روز شرط کردیم چشم داشتی به اموال پیرمرد نداشته باشم اما بعد از مرگ او حقوقش را دریافت کنم همه فرزندانش با این شرط موافقت کردند و من هم عاشقانه به پرستاری از پیرمرد پرداختم به طوری که طی دو ماه زخم بسترهایش بهبود یافت و او بسیار از من راضی بود ولی در این میان یکی از فرزندان پیرمرد که معتاد Addicted بود خیلی مرا اذیت می کرد و با توهین و فحاشی آزارم می داد به طوری که مجبور شدم از او شکایت کنم اگرچه باز هم از شکایتم گذشتم ولی آن ها خانه پدری شان را به فروش گذاشتند و مرا دوباره آواره کردند در این شرایط یکی از فرزندانش همسرم را نزد خودش به شهرستان برد اما حالا که همسرم فوت کرده است و من برای گرفتن حق و حقوقم به اداره ذی ربط مراجعه کردم فهمیدم که فرزندان مرحوم با ادعای این که من منزل همسرم را ترک کرده ام اجازه نمی دهند حقوق او را دریافت کنم درحالی که عقدنامه محضری من و شرط ازدواجم خلاف گفته های آنان است و ... حالا نمی دانم باچه رویی دوباره باید نزد خانواده ام بازگردم.