نوآوران آنلاین- عده ای بر این باورند که بر اساس آمارها، انسان به لحاظ شاخص های زیستی در بهترین شرایط تاریخی خود قرار گرفته است. شاخص هایی از قبیل افزایش امید به زندگی، کاهش فقر و فلاکت، رشد تکنولوژی و افزایش سطح رفاه مادی و اجتماعی، کاهش نابرابری و بی عدالتی و حتی کاهش کشتارها و فجایع ناشی از جنگ.
این رشد در قیاس با سده های گذشته و دوران باستان می تواند ما را نسبت به آینده ای روشن برای نسل های آتی امیدوار کند؛ این که حاکمیت خرد، انسان را نسبت به مسائل اش آگاه و در نهایت راه حل های مؤثری برای غلبه بر معضلات در برابر او قرار می دهد.
اما صرف نظر از این آمارها، آیا انسان امروز خوشبخت تر از هر دوره ی دیگری است؟ آیا به لحاظ اخلاقی و درونی آرامش بیشتری دارد؟ "حال" انسان از هر زمان دیگری خوش تر است و مسیر پیش روی او مسیری امیدوارکننده خواهد بود؟
از نگاهی، جهان انسانی به جای خوبی پیش نمی رود. مدل هایی که تا کنون برای سامان بخشیدن به زندگی جمعی ابداع شده و گمان می رفت نویدبخش زیستی مسالمت آمیز باشد، نه تنها واجد ضعف ها و تضادهای ساختاری است و آن چنان که امید می رفت کارآمد عمل نمی کند، بلکه به نظر می رسد در چرخه ای معیوب گرفتار شده و به گونه ای گره های خود را باز تولید می کند.
شاید بسیار غریب و دور از انتظار باشد که در قرن بیست و یکم و در بزرگ ترین لیبرال دموکراسی دنیا، برای خرید آرای شهروندان به صراحت و بی هیچ پرده پوشی مبلغ روزانه ی یک میلیون دلاری پیشنهاد می شود، که شاید گران ترین رشوه ی تارخ انتخابات در همه دوره ها باشد. آن هم از سوی کسی که چهره ای آوانگارد و پیش رو در توسعه فناوری و رشد تکنولوژی در جهان است.
سازمان ملل، در ایجاد موازنه قوا و حل منازعات جهانی ضعیف تر و ناکارآمدتر از پیش عمل می کند و به ناظری ناتوان در برابر فجایع انسانی تبدیل شده است.
جریانی که در دهه پایانی قرن بیستم به سمت الگوهای جهان وطنی، کاهش تعصبات ملی و کمرنگ کردن مرزهای سرزمینی در کشورهای توسعه یافته آغاز شده بود، در قرن بیست و یکم جهتی معکوس پیدا کرده که قدرت گرفتن جنبش ها و چهره های افراطی ناسیونالیست و مهاجر ستیز از نمودهای بارز آن است.
قدرت و ثروت، در پشت پوسته ی زیبا و فریبنده ی دنیای مدرن، با تسلط و بهره برداری بیش تر از تکنولوژی و فناوری های نوین، هم چنان به صورت مؤثرترین عامل جهت گیری معیارهای اخلاق جمعی عمل می کنند. معیارهای دو گانه یا چند گانه ای که در ذات خود به امتناع اخلاق عمومی منجر می شود.
اگر در دهه چهارم قرن بیستم ظهور فاشیسم هیتلری مرزهای اخلاق جمعی را بی رحمانه زیر پا گذاشت و منجر به مرگ میلیون ها نفر شد، در دهه سوم قرن بیست و یک، کشتار مستمر و فجیع ده ها هزار نفر انسان بی گناه در برابر چشمان جمعی انسان مدرن، نشانه ای عمیق تر از سقوط اخلاقی نهاد و سیستم مسلط انسانی به نظر می رسد. سیستمی که در ورای چهره ی آراسته اش، در ذات خود فاسد و وقیح است؛ نوعی فاشیسم بزک کرده. هیتلری که در قامت یک ساختار بازتولید می شود؛ هنرمند و نقاش است، طبع لطیفی دارد و به حال یک حیوان زخمی و رنجور دل می سوزاند و در عین حال می تواند عامل و ناظر بی رحمانه ترین ظلم ها و فجایع باشد.
اما بشر چاره ای جز امید ندارد و آن چنان که غریزه ی میل به بقا ما را راهنمایی می کند، شاید بهتر است این همه را فراموش کنیم، به احساس خوش آیند ناشی از رشد شاخص های زیستی بشر، اعتماد به نیروی خرد جمعی و حرکت در جهت دنیایی بهتر دل خوش داشته باشیم و پس از نوشیدن یک فنجان چای یا قهوه در کنج یک کافه ی دنج یا از تماشای غروب زیبای خورشید در پس ابرهای سرخ فام لذت ببریم!